#چشم_های_سردار
دیروز رفتم #گلزار_شهدای_کرمان، یه ساعتی اونجا قدم زدم ...
هدفم زیارت قبور همه شهدا و بطور خاص #شهید_سلیمانی بود.
بعد از قدم زدن بین قبور به اطراف گلزار سر زدم چه حس وحالی، هوا بارونی، خادمین در حال آماده سازی موکب ها، بعضی ها در حال آماده سازی گیت ها و..
در همین حین #چند_تا_جوان داشتند باهم صحبت می کردند یکی از آنها گفت بچه ها این مدت باید «٢۴ ساعت» اینجا باشیم
یکی دیگه با خنده🙂 گفت پس خواب و استراحت تعطیل
متوجه شدندصحبتهایشان شنیدم،
منم رو کردم سمتشان گفتم خوش به سعادتتان
وبخشی ازنامهی #حاج_قاسم به #فرزندشان برایشان یادآورشدم👇
✍️(خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدم اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در #چشمان خود #نمک میریزم که #پلکهایم جرات بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بی پناه را #سر_ببرند.)
گفتم ببینید ما حالا حالا مدیون وبدهکار به سردارو چشم هایش هستیم.
ایشان گفت سی سال نخوابیدم اما شما نهایتا چند روز خواب نداری ،
مقایسه کن شرایط وامکانات الانی که شما دارید باشرایطی که #حاج_قاسم نخوابید از زمین تا آسمان تفاوت است ..
خلاصه روی #گپ_خودمانی ام با دوستانی که به هر طریقی توفیق خادمی دارید. که این نصیب همه نمی شود.
مطمنا جسم آدمی خسته می شوداماخداشاکر باشید جسمتان در راه خدمتگذاری به شهداخسته می شود.
زمانی که خیلی خستگی مخصوصا بر عزیزانی که مسول #امنیت میهمانها هستید چیره شد یاد #چشم های #سردار بیفتید اراده تان برای خدمتگزاری بیشتر می شود
[بانوی_دمنوش]
#جانفدا
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم