به نام خالق حیات 💞
#خاطره
سلام رفقا
شبتون بخیر
امروز یه خاطره جالب داشتم البته اولین بار نبود اما تو این مدت که با هم رفیق شدیم اولین بار اتفاق افتاده. گفتم براتون بنویسم.
✍ امروز رفتم سر مزاری که هم نام خودم بود. بله درسته دقیقا هم نام خودم!
دقیقا نام و نام خانوادگیش، شبیه نام و نام خانوادگی خودم بود!
فقط فرقش تو تاریخ تولد و وفات بود.
میدونی وقتی بالاسرش می ایستم احساس میکنم سر مزار خودم هستم و #مرگ رو بهتر حس میکنم.⌛️
همون مرگی که همیشه تو ذهنمون، سهم همسایه بوده!😐
در نهایت اگر هم خواستیم باورش کنیم سعی کردیم با مهربونی خدا سر و تهش رو هم بیاریم.
غافل از اینکه خدای مهربون حواسش به ریز و درشت عمل مون هست و قراره همه چی رو اون دنیا نشون مون بده.🤦♀🎥
خلاصه اینکه تصورش هم برای رشدمون مفیده. بالاخره جناب ملک الموت یه روز با عشق به همهمون قرمز میده.
فقط یه عده با مرگ زنده میشن، اونم #شهدا هستند چون سعی کردند خودشون شیوه مرگشون رو انتخاب کنند.
حواسمون به انتخاب نوع مرگمون باشه
پ ن: بگذریم که خانواده غالبا حواسشون هست من نرم بالا سر اون قبر، ولی بالاخره دیگه...😅😎
#ماه_شعبان
#مرگ
به کانال - مٰاھ تر از مٰاھ - بپیوندید.🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/1511456953Ca8e7a96731
🆔 @yasalavi1401
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
اشاره میکند که «سرت را جلو بیار». سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید: «ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ میشود. میگویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ... تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: «یمن را دریاب ...!»
(منبع)
@haerishirazi