eitaa logo
- ماھ‌ تر از مٰاھ -🇮🇷
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
31 فایل
ارتباط: @Yasalavi1401
مشاهده در ایتا
دانلود
در مهر ماه سال ۵۹، فهیمه به قم باز می‏گردد و سال سوم تحصیل را در مکتب توحید آغاز می‌کند. در آغاز سال تحصیلی، آموزش و پرورش شهرستان بانه، از مکتب توحید قم می‌‏خواهد که برای کار فرهنگی - تربیتی خواهران به این شهر مبلغ اعزام کند. ماشین حامل فهیمه و دوستش، همراه با دو خواهر دانشجو که آنها نیز برای تبلیغ عازم این سفر بودند، از سنندج به سمت‏ سقز، همراه با یک ستون نظامی حرکت می‌‏کنند. ساعت ۴ بعد از ظهر به دیوان دره می‌‏رسند و آنجا را به سمت‏ بانه ترک می‏‌کنند. راه پرخطر و منافقان (خطه کردستان)، این حرامیان جان و ناموس و آبروی مردم در پیش. فهیمه به دوستش می‌‏گوید: «احساس راحتی می‌‏کنم، دیگر فقط از راه دور شاهد نیستم. زیرا خود نیز در جریان هستم.» در بین راه، با صدایی آرام و دلنشین قرآن را تلاوت می‌‏کند. توشه راه او قرآنی است که روبروی او باز است و عکسی از امام که بر دامنش قرار دارد. ناگهان صدای رگبار گلوله از هر طرف، ماشین آنها را هدف قرار می‌‏دهد; بارانی از خون و گلوله. در این لحظه راننده فریاد می‌‏زند: «سرهاتان را پایین بیاورید» و فهیمه آرام سر بر دامن دوستش می‌‏گذارد. یکی از خواهران دانشجو از ناحیه دست آسیب می‌‏بیند. راننده از ناحیه کتف زخمی می‌‏شود ولی با این حال، ماشین را از آن منطقه دور می‏‌کند. بعد از چند دقیقه ماشین، جلوی درمانگاه متروکی متوقف می‌‏شود. راننده برای پانسمان کتف خود از ماشین پیاده می‌‏شود. دوست فهیمه برای درمان دوست دانشجویش قصد می‌‏کند پیاده شود که خونی بر دامن خود می‌‏بیند. چشم فهیمه خونین، خدا را به تماشا نشسته است. فهیمه این راه طولانی و بی‏ پایان را با بال‏های سرخ و با چشمانی سرخ ‏تر اینگونه کوتاه کرد و خط سرخ پیشوای خود حسین‏ علیه السلام را اینگونه با خون سرخ خویش ادامه داد. پیکر پاک این بانوی طلبه شهیده را در مزار پایین شهرستان زنجان به خاک سپردند @mahtar_az_mah