#یک_خاطره_از_کربلا
خانم موحدی
همه ی خاطره ها از کربلا معنویه. خوش به سعادت حال خوش دوستان.
من یک خاطره ی جالب و کمی طنز دارم...
اگر خاطردوستان باشه،برای زیارت کاظمین،نیمه شب حرکت کردیم از نجف و دوباره ظهر به نجف برگشتیم.شب قبل از حرکت،برای نماز به حرم رفتم وبسیار من را حال خوشی دست داد...با آه و افسوس زیارت وداع خواندم.یک عالم گریه کردم و از مولا خواستم توفیق یکبار دیگه زیارت سحرگاه و قبل از رفتن به سمت کاظمین رو به من بدهند.(فکر کرده بودم که بعد از زیارت کاظمین دیگه به نجف بر نمیگردیم!!!🤦♀)خلاصه با چشمهای ورم کرده و دماغ سرخ شده برگشتم هتل و شروع کردم به جمع کردن وسایل. که از صحبت همسفران فهمیدم فردا شب هم مهمان مولا هستیم!!!کلی خندیدم و خندیدیم!!!😂😂
گفتم اون موقعی که داشتم زیارت وداع میخووندم حتما مولا (ع)با یه نگاه عاقل اندر سفیهی به من داشتن میفرمودن برو بچه برو ...فعلا ور دلمی...😊
معاذ الله البته...ولی کاش فردا و فرداهایش هم به اشتباه زیارت وداع میخواندم ولی همچنان هر صبح ،چشم که باز میکردم از اینکه دیشب زیارت وداع خوانده بودم میخندیدم و میخندیدیم....کاش....
😭😭😭😭