eitaa logo
مجله خردسالان
35هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
33 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
شبتون بخیر👋🏻 من دارم آماده میشم که کم‌کم بخوابم😴 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ بازیِ دوز : ❇ابتدا مهره ها را در گوشه های مستطیل به شکلی که در فیلم مشاهده می کنید قرار دهید. ❇هر شرکت کننده در هر نوبت می تواند یک حرکت انجام دهد و اگر نتواند هیچ یک از مهره هایش را حرکت دهد طرف مقابل یک امتیاز خواهد گرفت. در انتهای بازی هر کس امتیاز بیشتری داشته باشد برنده است.👌 👫@majaleh_khordsalan
سلام صبحتون بخیر👋🏻 امروز که تعطیل من زود بیدار شدم🥱 👫@majaleh_khordsalan
🔹️هریک از شکل‌ها یک مشابه دارد. باید آن‌ها را به هم وصل کنید. 👫@majaleh_khordsalan
🌸در انجام کار خوب 🌱من تندم و سریعم 🌸پیشقدمم تو آشتی 🌱در دوستی بهترینم 🌸از قرآن یاد گرفتم 🌱به دوستام خوبی کنم 🌸کمک کنم به اون‌ها 🌱بخندم؛ شوخی کنم 🌸خدا گفته تو قرآن 🌱در کار خوب سریع باش 🌸جلو بزن همیشه 🌱خوب و عزیزترین باش 👫@majaleh_khordsalan
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاردستی جالب😍 آشپزخانه عروسکی😍 👫@majaleh_khordsalan
نقاشی خلاقانه و مرحله به مرحله پرنده😍🐤 👫@majaleh_khordsalan
يك روز صبح مامان خرگوشه گفت: عزيزان من ، حالا شما مي توانيد بيرون برويد و در مزرعه ها بگرديد ولي يادتان نرود كه وارد باغ آقاي همسایه نشويد. پدرتان هم در آن باغ دچار مشكل شده بود. برويد و بگرديد ولي شيطوني نكنيد. من هم مي خواهم براي خريد بيرون بروم. سپس خانم خرگوشه سبد و چترش را برداشت و به جنگل رفت او مي خواست از نانوائي،كمي نان و پنج عدد كلوچه كشمشي بخرد. تپلی و ملوسی و دم پنبه اي كه كوچكتر بودند با هم پايين رفتند و به يك بوته توت جنگلي رسيدند. اما تیله‌ای كه شيطون و حرف گوش نكن بود بسمت باغ آقاي همسایه دويد و از زير در به داخل خزيد. اول كمي كاهو خورد و بعد سراغ لوبيا و تربچه رفت. كمي احساس ناراحتي و دل درد كرد او تصميم گرفت، چيز ديگري براي خوردن پيدا كند.اما در انتهاي مزرعه خيار، آقاي همسایه را ديد. آقاي همسایه كه مشغول كاشتن بوته هاي خيار بود با ديدن تیله‌ای از جا پريد و در حاليكه شن كشش را در هوا تكان مي داد ، فرياد مي زد: بايست اي دزد تیله‌ای بدجوري ترسيده بود، او با سرعت به هر طرف مي دويد ولي در ورودي را پيدا نمي كرد. يك لنگه كفشش در ميان بوته هاي كلم از پايش در آمد و لنگه ديگر هم در ميان گل ها گير كرد. وقتي كفشهايش گم شدند او توقف نكرد و با سرعت بيشتري دويد. او مي توانست فرار كند اگر بدشانسي نمي آورد و دكمه هاي لباسش به خارهاي توتهاي فرنگي گير نمي كرد. آقاي همسایه با يك الك در دستش، بالاي سر خرگوش آمد. اما تیله‌ای با يك حركت ناگهاني از جا جنبيد در حاليكه كتش همانجا در بوته ها ماند خودش را رها كرد و دويد. او داخل يك آبپاش پريد البته جاي خوبي براي قايم شدن بود به شرط اينكه داخلش آبي نبود. آقاي همسایه مطمئن بود كه تیله‌ای جايي در همان اطراف قايم شده است . او فكر كرد، شايد خرگوشك زير گلدانها قايم شده باشد . او با دقت شروع به گشتن كرد و زير همه آنها را يك به يك گشت. ناگهان تیله‌ای عطسه اي كرد و آقاي همسایه بدون اتلاف وقت به سراغش رفت. او سعي كرد پايش را روي تیله‌ای بگذارد كه تیله‌ای از پنجره بيرون پريد و روي گلدانها افتاد. پنجره خيلي كوچك بود و آقاي همسایه نمي توانست از آن رد شود. بالاخره تیله‌ای تونست جون سالم به در ببره ولی متوجه شد که همیشه باید به حرف پدرومادرش گوش کنه وگرنه اتفاقات ناگواری براش میفته. 👫@majaleh_khordsalan