1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نوع ماز خونگی که میتونید با مقوا و نی درست کنید.😍
#بازی
👫@majaleh_khordsalan
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک اثر هنری زیبا با انگشتهای کوچولوی کودکتون خلق کنید🌱
خودم عاشقش شدم خیلی قشنگ 😍
میتونید از رنگ انگشتی یا رنگ گواش استفاده کنید🤗
#نقاشی
#خلاقیت
👫@majaleh_khordsalan
🔸️شعر کودکانه:
جشن بهمن
🌸رسیده جشن بهمن
🌱جشن بزرگ میهن
🌸کلاس ما دوباره
🌱شده پر از ستاره
🌸پر از گل و قاصدک
🌱شکوفه و شاپرک
🌸شده پر از پرنده
🌱پر از صدای خنده
🌸نقل و نبات و لبخند
🌱گلاب و عود و اسفند
🌸میهن ما شاد شاد
🌱از غم و غصه آزاد
👫@majaleh_khordsalan
#غذای_کودک
کتلت هویج
نه ماهگی
مواد لازم:
🔹هویج نصف فنجان
🔹سیب زمینی یک فنجان
🔹تخم مرغ یک عدد
🔹سیر یک حبه
🔹نمک و زردچوبه به مقدار خیلی کم برای بالای یکسال
طرز تهیه:
🔻سیب زمینی و هویج را آبپز یا بخارپز کرده و با سیر رنده کنید
زرده تخم مرغ را با مواد مخلوط کنید و در تابه سرخ کنید
کتلت آماده ست😍
هویج برای رشد بینایی کودک
🔹هویج مخصوصا از نوع زردک از بهترین مواد غذایی و حاوی بتاکاروتن است که در بدن کودک به ویتامین آ تبدیل شده و باعث رشد و سلامت بینایی کودک می شود و هر چقدر در غذاهای کودک استفاده شود برای او مفید است.
👫@majaleh_khordsalan
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هماهنگی چشم و دست 🌸
افزایش دقت و تمرکز 🌸
مناسب 4 تا 7 سال
#بازی
👫@majaleh_khordsalan
#داستان_کودکانه
🌷🌿 آقا گلی و لاله 🌿🌷
سالهای سال بود كه آقا قُلی تو كار گل بود و برای همین، همه آقا گلی صدایش میزدند. آقا گلی یك باغ بزرگ داشت و یك گلخانه ی امروزی كه هر گوشه اش مناسب رشد یك نوع گل بود. یك گوشه مخصوص گلهای خاردار مثل كاكتوس بود و گوشه ی دیگر گلهای بی خار مثل مینا. كنار ستون های گلخانه گلهای نیلوفر رونده زندگی میكردند و كنار پنجره های قدی آن، گلدان های گل های پیازدار مثل نرگس و گلهای مقاوم مثل لاله را چیده بود. آقا گلی دوست و آشنای زیادی نداشت. خودش میگفت: « من زبان گلها را بهتر از زبان آدمها میفهمم.» شاید برای این كه همیشه با گلها حرف میزد.
هر روز صبح كه در گل خانه را باز میکرد، میگفت: «سلام بچه ها! خوابید یا بیدار؟» بعد از کنار گلها رد میشد و با همه احوالپرسی میكرد:» چه طوری مینا خانم؟ میبینم که باز هم بچه دار شدی.
آهای نیلوفر، این قدر از این ستون بالا نرو، آخر كار دست خودت میدهی. كاكتوس جان، مواظب خارهایت باش، بابا! نكند كسی را آزار بدهی.»
روزی به گلهای لاله كه رسید، دید كه سرحال نیستند. با یک انگشت گل برگهای لالهای را بلند كرد و گفت: «سرت را بگیر بالا، لاله جان! تو كه همیشه سربلند بودی.» و بعد به طرف در رفت تا مثل همیشه از آن جا با همه خداحافظی کند.» ناگهان صدای آهی شنید. برگشت و پرسید : «کی آه کشید؟» مینا گفت: «همان لاله بود. مدتهاست که وقتی میروی آه میکشد.» آقا گلیم حکم زد روی پایش و گفت: «ای وای! دیدم که حالش خوب نیست.» برگشت و یک برگ لاله را در دستش گرفت: «نبضت که خوب نمیزند.» با دقت گل برگهایش را باز کرد: «چه قدر گرده توی گلت نشسته.» بعد ذره بینی از جیبش در آورد و گل برگها را یکی یکی نگاه کرد: «چند تا چروک روی پیشانیات افتاده. عجیب است! خاکت که خیس است، نورت هم که به اندازه. پس چه ات شده؟»
لاله گل برگهایش را جمع کرد و با صدایی که میلرزید گفت: «دلم گرفته.» و با سر به لامپ های گران قیمت گل خانه اشاره کرد: «من آفتاب را میخواهم.» برگش را به طرف هواکش که هوهو صدا میکرد گرفت: «دلم برای باد و نسیم تنگ شده. آنها از پشت شیشه صدایم را نمی شنوند.»
آقا گلی تعجب کرد: «تو اینجا آب و غذایت به اندازه است. هوایت همیشه بهاری است و بیشتر عمر میکنی.» لاله بغض کرد: «کاش عمرم کوتاهتر بود و پریدن سنجاقکها را به دنبال هم میدیدم.» دلم میخواست پروانه ها به من سر میزدند و گرده هایم را با خودشان به مهمانی گل دیگری میبردند. دلم میخواست، زنبورها شهد مرا می مکیدند و شهد من عسلی میشد که دهانی را شیرین میکرد.» و بعد به سرفه افتاد.
آقا گلی وحشت زده پرسید: «چی شد؟ حالت بد شده؟» لاله برگهای آویزانش را به زور بالا نگه داشت و گفت: «بوی خوب اینجا آنقدر زیاد است که نفسم را تنگ میکند.»
آقا گلی این را که شنید، یک دفعه عصبانی شد و گفت: « باشد! به تو خوبی نیامده. الآن میبرمت بیرون و وسط یک عالمه علف میکارمت تا فرق اینجا را با آنجا بفهمی.» و بعد گلدان لاله را زیر بغلش زد و در گلخانه را محکم به هم کوبید. کاکتوس فریاد زد: «دیگر کارش تمام است. بیرون دوام نمیآورد.»
مینا گفت: «دنبال درد سر میگردد.» نیلوفر گفت: «از این بالا میبینم که آقا گلی دارد او را زیر آفتاب سوزان میکارد. حتماً فردا پژمرده میشود و پس فردا پیازش میسوزد و ...» سرانجام آقا گلی با اخم و تخم، لاله را کاشت و رفت. روزهای اول لاله به سختی سعی میکرد که صاف بایستد، هر بار که ساقهاش میافتاد به برگهایش تکیه میکرد و نمیگذاشت که گلهایش پرپر شود.
روزها آفتاب تند و ملایم، نسیم و طوفان، بوی کود و گلهای وحشی را احساس میکرد و هر روز محکم و محکمتر میشد، تا اینکه روزی وقتی به دور و برش نگاه کرد، دید که میان علفها پر شده از لاله های کوچک، پروانه های شاد و زنبورهای پر کار. از آن روز به بعد لاله دیگر سرش را خم نکرد.
👫@majaleh_khordsalan
3.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاردستی خیلی جالب پروانه با کمک گیره چوبی 🦋 🦋
‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿
👫@majaleh_khordsalan
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕💕
بدویین بیاین ببینین چه بازی آوردم براتون😍
#بازی
هوش و خلاقیت
👫@majaleh_khordsalan