فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_های_ساختنی
شلیک درب بطری به سمت لیوان ها
مناسب جهت تقویت تمرکز حواس
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
👫@majaleh_khordsalan
#شعر_کودکانه
#شعر
#مهدوی
🌷شعر یار حضرت مهدی(عج)🌷
🌸 بچه های مهربان
🍃 یارهای امام زمان
🌸 شرط ظهور مولا
🍃 اعمال ماست بچه ها
🌸 اگر که ما خوب باشیم
🍃 یاور مهدی میشیم
🌸 باید با هم یک صدا
🍃 عهد ببندیم با آقا
🌸 در راه مولا باشیم
🍃 اهل کوفه نباشیم
🌸 با زرق و برق دنیا
🍃 نلرزه دل های ما
🌸 دور نشیم از راه دین
🍃 با وسوسه شیاطین
🌸 با بدی و گناهان
🍃 میشیم جزء گمراهان
🌸 از گناه و تاریکی
🍃 دوری کنیم با پاکی
🌸 با تهذیب و خودسازی
🍃 بریم به جنگ معاصی
🌸 تا دور بشیم از گناه
🍃 نورانی بشیم مثل ماه
🌸 دلی که پرنور باشه
🍃 عاشق مهدی میشه
🌸 حالا کنیم این دعا
🍃 برای ظهور مولا
🌸 تعجیل بفرما خدا
🍃 ظهور حجتت را...🤲
👫@majaleh_khordsalan
روزی که بچه ها معلم شدند
کلاس اونقدر شلوغ بود که که هیچ کس متوجه نمی شد بغل دستی اش چی میگه. هر کسی مشغول کاری بود. مریم و مینا داشتند در مورد درس جدید ریاضی با هم صحبت می کردند، ندا از مهمونی دیشب خونه مامان بزرگ برای نرگس و زهرا تعریف می کرد و... . خلاصه هر کس مشغول یه کاری بود که در کلاس بازشد و خانم حسینی مثل همیشه با لبخند وارد کلاس شد. خانم حسینی معلم کلاس پنجم بود. بچه ها با دیدن خانم حسینی از جا بلند شدند و سلام کردند. اما اون روز خانم حسینی مریض شده بود و خیلی حالش خوب نبود اما بخاطر بچه ها اومده بود مدرسه. بچه ها که دیدند معلمشون حال خوبی نداره تصمیم گرفتند اون روز به خانم حسینی کمک کنند تا خیلی خسته نشه و حالش بهتر بشه.
قرار شد مریم که نماینده کلاس بود بره پای تخته و بعد هرکدوم از بچه ها رو برای کاری که می خواستن انجام بدهند صدا کنه. خانم حسینی هم رفت و نشست جای مریم.
اول مینا برای حل تمرین های ریاضی درس جدید رفت پای تخته، چون قبل از کلاس با مریم تمرین کرده بودند. بعد هر کدوم از بچه ها یکی از درس های کتاب فارسی رو که قبلا خونده بودند برای بقیه توضیح داد تا بهتر یاد بگیرند.
بعد از خوندن درس هم مسابقه گذاشتند و چند تا از بچه ها رفتند پای تخته و اسم فامیل بازی کردند.
اون روز بچه ها معلم شده بودند و هر کاری که می تونستند انجام دادند تا به خانم حسینی کمک کرده باشند. بچه های کلاس، خانم حسینی رو خیلی دوست داشتند و از این که می دیدند حالش خوب نیست ناراحت بودند بخاطر همین هم هرکاری که می تونستند انجام دادند.
مریم که نشسته بود جای خانم معلم آخر کلاس از طرف همه بچه ها رو کرد به خانم حسینی و گفت: امروز که شما حالتون خوب نبود و ما بچه ها کلاس رو اداره کردیم تازه متوجه شدیم که کار شما چه قدر سخته و برای ما خیلی زحمت می کشید. ما تصمیم گرفتیم از این به بعد بیشتر درس بخونیم و میخواهیم از زحمات شما تشکر کنیم. بعد همه برای خانم حسینی دست زدند و هورا کشیدند. خانم حسینی هم از بچه ها بخاطر اینکه اون روز معلم شده بودند تشکر کرد.
#روز_معلم
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ویدیو آموزش نقاشی بالون همراه با رنگ آمیزی
🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇
🌸🍂🍃🌸
👫@majaleh_khordsalan
وزغ بی دندون
سال ها قبل جادوگری بود که یک جادوی غیرعادی اختراع کرده بود. هر کسی از این جادو استفاده می کرد دندان هایی زیبا در دهانش نمایان می شد. جادوگر نمی دانست که این جادویش چطور عمل می کند پس تصمیم گرفت آن را روی وزغش امتحان کند. بعد از خواندن جادو،دهان وزغ پر از دندان های سفید و زیبا شد. از آن به بعد وزغ نه تنها می توانست هر چه دلش می خواهد بخورد بلکه می توانست صحبت کند.
وزغ با غرور می گفت: من از این تغییر بسیار راضی و خوشحالم. من ترجیح می دهم شیرینی و شکلات بخورم تا مگس ها و پشه های بدمزه.
جادوگر متوجه شد که وزغ از دندان هایش مراقبت نمی کند و هر چه دلش می خواهد می خورد. به خاطر همین به وزغ گفت: آقای وزغ مراقب دندان هایت باش. حتماً مسواک بزن تا دندان هایت درد نگیرد و شیرینی و شکلات هم زیاد نخور.
اما وزغ به حرف های جادوگر توجهی نکرد.
وزغ فکر می کرد دندان هایش خیلی محکم هستنند و احتیاجی به مسواک ندارند و می تواند هر چقدر دلش می خواهد شیرینی و شکلات بخورد.
یک روز یکی از دندان های وزغ شروع به پوسیدن کرد و کم کم تمام دندان هایش پوسیدند. وزغ دید که همه ی دندان هایش سوراخ شده و دارد می افتد. حالا وزغ خان تصمیم گرفت که از دندان هایش مراقبت کند ولی دیگر خیلی دیر شده بود. وقتی آخرین دندانش افتاد او دیگر نمی توانست صحبت کند.بیچاره آقای وزغ! اگر آخرین دندانش نمی افتاد او می توانست به آقای جادوگر بگوید که اگر دوباره دندان هایش را به او برگرداند او حتماً هر روز مسواک می زند و از آن ها مراقبت می کند.
وزغ بیچاره از این به بعد باز هم باید پشه و مگس بخورد. چقدر بد و رقت انگیز!
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه قلو داشته باشی شاهد اینجوری فرار کردنشون هم باشی😂😍
ان شاالله شیعه ها چند قلو بیارن
👫@majaleh_khordsalan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
چشم چشم👀👀
دو ابرو
👫@majaleh_khordsalan
🐒🐇 میمون و خرگوش 🐇🐒
♧موضوع ترک عادت ♧
خرگوش کوچولو و دوستش زیر درخت یا هیجان داشتند با هم حرف می زدند. همینطور که حرف می زدند، آقا میمونه هی خودش را می خارند، و خرگوش کوچولو هم که همیشه می ترسید، دشمنانش به او حمله کنند هی به این طرف و آن طرف نگاه می کرد هیچ کدام نمی توانستند راحت یکجا بنشینند .
خرگوش گفت : واقعا جالب است که نمی توانی یک دقیقه بدون خاراندن خودت اینجا بشینی
میمون گفت : عجیب تر از کار تو نیست که هی سرت را به این طرف و آن طرف می چرخانی
خرگوش گفت من اگر بخواهم می توانم جلوی خودم را بگیرم
میمون گفت : ببینیم و تعریف کنیم. بیا هر دو سعی کنیم بی حرکت بمانیم. هر کس تکان خورد، باخته
آن ها سعی کردند بی حرکت بمانند . طولی نکشید که طاقت هر دو تمام شد . میمون چنان خارشی گرفته بود که سابقه نداشت و خرگوش هم چون نمی توانست دور و برش را نگاه کند خیلی نگران شده بود.
مدتی بعد خرگوش که دیگر نمی توانست تحمل کند گفت میمون من حوصله ام سر رفت بیا برای هم خاطره تعریف کنیم. این که دیگر اشکال ندارد
میمون که قصد داشت از این موقعیت حسابی استفاده کند گفت نه چه اشکالی ؟ فکر خوبی است
خرگوش گفت خب من شروع می کنم . در فصل خشکسالی در یک دشت وسیع داشتم قدم می زدم که یه هو سگ ها به من حمله کردند.
میمون گفت عجیب است همین اتفاق برای من هم افتاد.
خرگوش ادمه داد: یک گله سگ وحشی پارس کنان به طرف من می دویدند. به هر طرف که نگاه می کردم می آمدند راست چپ جلو عقب
از هر طرف صدای سگ می آمد از این طرف از آن طرف
همینطور که داستانش را تعریف می کرد به هر طرف چرخید
داستان خرگوش تمام شد. میمون شروع کرد . یک روز چند تا آدم به من حمله کردند و به طرفم سنگ پرتاپ کردند . یک سنگ خورد اینجا و پهلوی راستش رو نشان داد و خاراند. یکی خورد اینجا پهلوی چپش را خاراند. یکی به کمرم خورد. یکی به ران پایم. یکی به سرم و هر قسمت از بدنش را که اسم می برد با یک حرکت سریع آنجا را می خاراند.
خرگوش دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. یک دفعه زد زیر خنده. میمون هم با دیدن خرگوش از ته دل خندید و گفت ببین دوست من ، بهتر است همینجا بس کنیم .
هیچ کدام نه برنده شدیم نه بازنده . قبول ؟
و دوباره مشغول حرف زدن شدند.
#قصه_متنی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاغذ_رنگی ✂️
🚙🛺کاردستی ماشین🚗🚕
🏎درست کردن ماشین با وسایل کم و راحت
🧐گیره لباس، رنگ 🎨، ماژیک🖍، نی، دکمه، چسب.
🤓با این وسایل که قابل دسترسه یه ماشین متحرک درست کنید.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
👫@majaleh_khordsalan
💠داستانک اذان پرندگان
🌹بچه های عزیز ، آیا می دانید اذان پرندگان چیست؟
⭐️با سخنی از امام رضا علیه السلام به جواب این سوال می رسید
#داستان
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️ #بازی_های_ساختنی
ساخت پازل گربه با چوب بستنی 😊
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼آشنایی با امام_زمان(عج)
✅ پرده خوانی مهدوی
#پدر_مهربان
👫@majaleh_khordsalan
همه وقتی بچه بودیم.mp3
552.5K
همه وقتی بچه بودیم
حتی راه نرفته بودیم
ایستادن بلد شدیم چون
یا علی رو گفته بودیم
🌟حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا🌟
همیشه تو خونه ی ما
هرکی می خواد پاشه از جاش
یاعلی مدد رو می گفت
تا که آسون بشه کاراش
🦋 حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا 🦋
خدایا سپاس گذاریم
آقایی چون علی داریم
ما همه شیعه ی اوییم
در دو عالم غم نداریم
🌟حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا🌟
#شعر
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
بازی خوب و ساده جهت تقویت تمرکز حواس و بالا رفتن دقت 🌺
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
👫@majaleh_khordsalan
🔸️شعر وقت اذون
جانمی جان دوباره
رسیده وقت اذون
داریم میریم به مسجد
بازم منو مامانجون
مثل همیشه باز هم
نماز میخونم اونجا
چادر به سر میشینم
حرف میزنم با خدا
مامان میگه با لبخند
با چادرت چه ماهی
عزیز من نمازت
قبول باشه الهی
#شعر
👫@majaleh_khordsalan
سلام صبح قشنگتون بخیر👋🏻
من یه حالی بین خواب و بیداری دارم، نمیدونم خوابم یا بیدارم😁
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_کودک
بعد از دیدن این کلیپ، میتونین خیلی آسون بازی فکری براشون طراحی کنید
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
انیمیشن دردونه
این قسمت: رفاه کودک
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرباز داریم، عجب سربازی 😍😂
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
عشق یعنی تپش این دل بارانی من
لطف پیدای تو و گریه پنهانی من...
حاجت روا بشید انشاالله.
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_کاردستی
ساخت حلزون با دایره های رنگی
👫@majaleh_khordsalan
آموزش نقاشی یک الاغ مهربون
میتونید این نقاشی رو با کوچولوتون بکشید و این شعر رو با هم بخونید
کره الاغ کدخدا،
یورتمه میرفت تو کوچه ها:
– الاغه چرا یورتمه میری؟
– دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم.
– الاغ خوب نازنین،
سر در هوا، سم بر زمین،
یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،
یک کمی بمن سواری میدی؟
– نه که نمیدم
– چرا نمیدی؟ (!)
– واسه اینکه من تمیزم.
پیش همه عزیزم.
👫@majaleh_khordsalan