eitaa logo
مجله خردسالان
34.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
33 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روزی که شهید رئیسی شهید سلیمانی را به مراسم غبارروبی قبر مطهر امام رضا(ع) دعوت کرد 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انیمیشن👆 🦋 دعای سلامتی امام زمان عجل ﷲ فرجه 🤲🤲🤲🤲 👫@majaleh_khordsalan
🕊یادبودمجازی آیت الله سیّدابراهیم رئیسی ▶️ https://fatehe-online.ir/6 🤲روی لینک بزنیم و فاتحه ای قرائت کنیم 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥به آقای رئیسی گفتم می‌دونی چرا رئیسی هستی؟! 💥مرحوم نادر طالب زاده: آقای رئیسی هیچ چیز برای خودش برنداشت و نگذاشت مال حرام وارد زندگی اش شود. 👫@majaleh_khordsalan
💕💕 قصه سنگ کوچولو یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند. یک روز مردی🧔‍♂ با یک وانت پر از هندوانه🍉 از راه رسید. وانت 🛻را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی📣 دستیش داد زد: « هندونه ی🍉 قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها🍉 راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه🍉 کوچک برای خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه 🍉گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین🛻 بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه🍉 را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت 🛻شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه دیگر توی آن کوچه ی پرسروصدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد . روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز🍂 و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های دیگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد. یک روز تعدادی پسر بچه 👦🧒همراه معلمشان🧑‍🏫 به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آنرا برداشت و به منزل برد. آنرا رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی پیدا کرده بود به مادرش 🧕نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز 🎀به سنگ کوچولو بست و آنرا به دیوار اتاق خواب پسرک 👦آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و دیگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش میکند و او را خیلی دوست دارد.😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاب‌های ماندگار رئیس‌جمهور شهید از نگاه قلم دوربین 👫@majaleh_khordsalan
095-DoneyeRizeMizeh-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.23M
آی قصه قصه قصه 💠 دونه ریزه میزه 🔻موضوع: تنبلی 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 👫@majaleh_khordsalan
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخ جون کارتون😍 این قسمت: نادر ماستی نامرتب 👫@majaleh_khordsalan