راند بعد😜 هانیه

بپر پیوی💋🙂

رمان گاندو ۳ را امشب من براتون میزارم🙂 آن شاالله که خوشتون بیاد ولذت ببرید ❤️ #ادمین_ریحانه

❤️به نام خدا❤️ #رمان_گاندو3 #پارت_17 #داوود هممون منتظر بودیم که محمد به هوش بیاد،سعید خیلی کلافه بود،😣با قیافه‌ای پنچر😖اومد سمتم.😕 سعید:داوود؟!؟😕 داوود: جونم؟🙂 سعید:میگم من هنوز به خونواده محمد نگفتم برای محمد این اتفاق افتاده.☹️ داوود:چییییییییی😳😐 سعید:هیسسسس🤫 آرومممم😠چرا داد میزنی😠 داوود:چی میگی سعید یعنی چی که نگفتم😠 سعید:امروز رفتم که بگم ولی نشد😞💔 داوود:سعید!💔😐 سعید:چیکار کنم خب! مادرش که قلبش ناراحته،زنشم که حامله است.به کی باید میگفتم به نظر تو؟🤨 داوود:ای داد بی داد😔🤒خب چرا به من میگی؟ به رسول میگفتی،رسول لاقل یکم می‌شناسه اونا رو خب بالاخره دو سه باری که محمدو رسونده دیدنش.مادرش می‌شناسه رسولو،در ضمن،رسول خوب می‌دونه چجوری باید خبر بده😶! سعید:یعنی رسول میتونه؟😕 داوود:اره دیگه ما تا تیکه تیکه میگیم یارو رو دق مرگ میکنیم،رسول یهو میگه،طرف یا میمونه یا سکته میکنه دیگه🤷🏻‍♂😂 سعید:عع داووووود🤦🏻‍♂😂 داوود:مگه دروغ میگم؟😅 سعید:حالا که فکر میکنم میبینم نه بی راهم نمیگی🤔😂 داوود:😂سعید فقط جون داوود به رسول چیزی نگیااا😂بفهمه اینجوری پشت سرش حرف زدم کلمو می‌کنه😂😅 سعید:نترس😂نمیگم😂 #فرشید داشتم از پشت شیشه آی سی یو (Icu) محمدو نگاه میکردم که یهو..... 🌸پایان پارت هفدهم🌸 #مدیر ❌کپی ممنوع❌

رضایت برنده ی گلمون💋🙂

سلام و خسته نباشید خدمت همه‌ی دنبال کننده گان عزیز طاعات قبول❤️ متاسفانه از صبح توی بیمارستان بستری شدم (عمل دارم)شنبه ساعت ۸ صبح قراره عمل بکنم از الان اومدم واسه انجام آزمایشا شرمنده انشاالله خوب بشم با انرژی میام🤕🙃 #نفس

سلام شب بخیر 🌔💖

محمد و تیمش🤙 #ارسالی بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @majednorozi🖇❤️ #ادمین_مهدیا

حاکم شهر دلم😘 ساخت خودم بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @majednorozi🖇❤️ #ادمین_مهدیا

ای قمر شب تارم🥺 ساخت خودم بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @majednorozi🖇❤️ #ادمین_مهدیا