eitaa logo
مجید پاک‌نیت (صریح‌القلم)
41 دنبال‌کننده
613 عکس
339 ویدیو
9 فایل
طلبه سطح ٣ حوزه کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی ارتباط با ادمین @majid_pakniyat_96
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یادداشت های یک طلبه
به نام خدا امتداد با وجود سپری شدن 33 سال از پایان دفاع مقدس، هنوز خاطرات زنده و ناگفته های بسیاری در دل جانبازان و خانواده های شهدا نهفته است، ولی گذر زمان تا اندازه ای سبب شده تا نسل جدید نسبت به سبک زندگی شهدا و یا خاطرات شگفتی که توسط آن ها رقم خورده است، ابهامات و یا سوالاتی داشته باشد. این امر نیز به نوبه خود سبب ایجاد فاصله بین این دو نسل شده است. شاید برای برخی دست بردن در شناسنامه برای اعزام به جبهه امری غیر قابل تصور باشد و یا این که چگونه افرادی با وجود علاقه به خانواده و فرزند و شغل و...نه علاقه مند به جبهه، بلکه عاشق آن شده اند؛ و یا این که چگونه و چرا برخی از مجروحین جنگی، از بیمارستان فرار کرده تا به جبهه بازگردند. زندگینامه و خاطرات شهدای مدافع حرم، حلقه واسطه ای است بین نسلی که رنگ و بویی از جنگ تحمیلی را ندیده و بین نسل رزمندگان دوران دفاع مقدس. «ابوعلی» یک نمونه ممتاز در این عرصه است. به اعتراف خود شهید مرتضی عطایی در کتاب «ابوعلی کجاست؟» یک هفته تمام برای اعزام به سوریه پیگیری و پافشاری میکند، خود را به عنوان یک افغانی معرفی میکند، در عملیاتی که مسئول محور است از بیمارستان فرار میکند تا خود را به نیروهایش برساند، این در حالی است که وی عاشق زندگی و خانواده خود است و صاحب دو فرزند. عشق به زندگی در کنار خانواده اش در بیان خود شهید و مصاحبه ها و خاطرات همسر و دو فرزند شهید هویدا است. اگر بحث تعیین هدیه توسط صدام برای کشتن و یا دستگیری سرداران نظامی ایران در جنگ تحمیلی برای برخی محل تعجب و یا انکار است، خاطره حیدر محمدی از «عملیات بصرالحریر» در مورد شهید عطایی و سوال داعشی ها که«ابوعلی کجاست؟» میتواند سند زنده ای برای نسل سال های بعد از جنگ باشد. وجه امتیاز دیگر این کتاب، بیان مستقیم و بدون واسطه اتفاقات و خاطرات توسط خود شهید است؛ امری که در کتب دفاع مقدس کمتر شاهد آن هستیم. در بیان خاطرات از زبان واسطه ها شاید احتمال خطا داده شود، ولی در این کتاب خاطرات در حین حضور جانباز مدافع حرم در سوریه گرد آوری شده است. در کنار نکات مثبت کتاب شاید بتوان نکاتی را به عنوان بهبود سطح کتاب مطرح کرد. شرح چگونگی شهادت مرتضی عطایی در دو صفحه و از زبان یکی از همرزمان بیان می شود، ولی با توجه به این که در همان روز شهادت، طبق هماهنگی های انجام شده وعده دیدار مرتضی با خانواده در خاک سوریه بوده است، روایت کوتاه خانواده از شرح وقایع روز دیدار علاوه بر جذابیت روایتِ عزیزترین نزدیکان شهید، سبب تکمیل روند داستان زندگی شهید می شود و این سوال بی پاسخ نمی ماند که :«خانواده او چگونه مطلع شدند؟به چه طریقی دیدار او با خانواده اش را عقب انداختند؟» البته بیان کوتاه یک روایت به عنوانِ زندگی نامه ی خودگفته که در روی جلد کتاب قید شده است، خللی وارد نمی کند. نکته دیگراین که در بخش ضمائم، تصویری از شهید به همراه اعضای خانواده نمی بینیم. عکس شهید به همراه خانواد در بخش تصاویر،می تواند کامل کننده صحبت های شهید در مورد همسر و پسر و دخترش باشد. کتاب «ابوعلی کجاست؟» https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
هدایت شده از یادداشت های یک طلبه
ایام بهمن و اسفند، اوج فعالیت های پیش از اردوی جهادی بسیج دانشجویی در ایام نوروز بود. برای تامین مالی و امکانات فرهنگی برای اردوی جهادی، با مشکلاتی روبرو شده بودیم. از طرف بسیج دانشجویی برای مراجع تقلیید، نامه هایی زده شده و شرح مختصر فعالیت ها و درخواست گروه جهادی بیان شد. به عنوان رابط، معرفی شدم و بنا شد که نامه ها را هم خودم به دفاتر تحویل بدهم. هنوز ،دغدغه طلبه شدن در من شکل نگرفته بود. راهی قم شدم.... بار اولی بود که به دفاتر مراجع تقلید می رفتم. آدرس ها را با پرسیدن از اشخاص و جستجو‌ در اینترنت پیدا کرده بودم. مقصد خیابان صفاییه بود. دفاتر را یکی یکی سر زدم و خیلی مختصر فعالیت و درخواست را بیان کردم. نوبت به دفتر آیت الله علوی گرگانی(رحمت الله علیه) رسید. وارد دفتر شدم. خود ایشان در کنار تعدادی طلبه نشسته بودند و چند کتاب در کنار دست ایشان بود. درخواست را با طلبه ای که کنار درب ورودی نشسته بود مطرح کردم. گفت:صبر کن گفتگوی ایشان تمام شود، مسأله را با خود ایشان مطرح کن. تعجب کردم. چند نفر دیگر هم در نوبت بودند تا با ایشان صحبت کنند. نوبت من شد. جلو رفتم. مسأله را خواستم مطرح کنم. بعد از سلام و احوالپرسی با تبسمی که بر لب داشتند، گفتند: گوش بنده کمی سنگین است، بلندتر صحبت کن... کمی جلوتر رفتم و زانو به زانو کنار ایشان نشستم. مسأله را مطرح کردم. و جوابی دادند. آنچه که رد و بدل شد یادم نیست، ولی برخورد یک مرجع تقلید که با مهربانی، با یک دانشجو برخورد کردند و حرف هایش را شنیدند، در یادم مانده است. مرجعی که برای مشکلات و مسایل مردم گوش شنوا داشتند و عزم یاری. خدایشان بیامرزد https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe