846.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 #اذان
🎥 لحظاتی بسیار زیبا از پخش اذان و بارش رحمت الهی در صحن و سرای #حرم_حضرت #زینب (س)
🌹موقع شنیدن اذان اولا #دعا_برای_فرج_امام #زمان عج را فراموش نکنیم ، ثانیا به نماز نگوییم کار داریم ؛به کار بگوییم وقت نماز است
🌺🌺🌺🌺🌺
🔰آیت اللّہ حاج میرزا احمد سیبویہ ساڪن تهران از آقا شیخ حسین سامرائے ڪہ از اتقیاء اهل منبر در عراق بودند، نقل فرمودند:
🔸در ایامے ڪہ در #سامراء مشرّف بودم روز جمعهاے طرف عصر در سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدے نیست و من حالے پیدا ڪردہ و متوجہ مقام #صاحب_الامر عجل اللہ شدم.
🔹در آن حال صدایے از پشت سر شنیدم ڪہ بہ فارسے فرمود: «بہ شیعیان و دوستان ما بگویید ڪہ خدا را قسم دهند بہ حق عمهام #حضرت_زینب علیهاالسّلام ڪہ #فرج مرا نزدیڪ گرداند»
📚شيفتگانحضرتمهدى ج١ص٢۵١
🌷 @majles_e_shohada 🌷
تشنگی امانش را بریده بود
از خط بر می گشت...
#روزه بود به سنگر که رسید
#اذان را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد لب های تشنه حسین علیه السلام...
لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب...
الهی أنت أنت
و أنا أنا: تو تویی و من، منم ببخش...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
تشنگی امانش را بریده بود
از خط بر می گشت...
#روزه بود به سنگر که رسید
#اذان را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد لب های تشنه حسین علیه السلام...
لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب...
الهی أنت أنت
و أنا أنا: تو تویی و من، منم ببخش...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
💠برشی از کتاب #سربلند روایت زندگی
#شهید_محسن_حججی
🍃🌹دخترم که باردار شد یکی از اتاق هایمان را دادیم دستشان. میخواستم هوایشان را داشته باشم. باصدای #اذان صبح پامیشدم. میرفتم صدایش بزنم. میدیدم #سرسجادهاش نشسته. از کی؟ نمیدانم. تا صبحانه آماده کنم هنوز مشغول #دعاخواندن بود.
🍃🌹دلم بند نبود. چند دفعه سرک کشیدم. با چشم خودم دیدم که هرروز #حدیثکساء، #دعایعهد و #زیارتعاشورا را میخواند.
🍃🌹زمستانها داخل اتاقی که بخاری نداشت سجادهاش را پهن میکرد. میترسیدم سرما بخورد. میگفتم:(( مامانجون قربونتبرم اینجا سرده!)) میگفت:(( اتفاقا اینجا خوبه.)) میخواست خوابش نبرد و #سست نشود.
🍃🌹زود شناختمش که اهل نماز و روزه #مستحبی است. از همان روز خرید عروسی. سرظهر وسط بازار غیبش زد. با سینی آبهویجبستنی پیدایش شد. گفت رفته نماز #اولوقت بخواند. هنوز باهاش راحت نبودم. به مادرش گفتم:(( چرا آقامحسن برا خودش بستنی نخریده؟)) چادرش را کشید توی صورتش و یواشکی درگوشم گفت:(( #روزه است.))
🍃🌹موقع انتخاب #حلقه هم گفت:(( من طلا دست نمیکنم؛ برای مرد حرومه.)) اولش که افتاد رو دنده لج که اصلا حلقه نمیخواهم. بعد که زهرا اصرار کرد به حلقهی #پلاتین رضا داد. همه بازار را زیر پا گذاشتیم تا سِت طلا و پلاتین پیداکنیم.
✍به روایت مادر همسر
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌺🍃
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰شهیدی که در قبر #اذان گفت
💠شهیدی که مزارش بارها توسط #رهبر زیارت شده است.
پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در #عملیات_کربلای۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به #کرمان آورده بودند.
خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه #کوثر مترنم است
و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
وقتی میخواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم.
✅مزار #شهید_عبدالمهدی_مغفوری در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان #کرمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و #شهادت بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند.
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
.
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
.
.
.
✍#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
🍃🌸🍃
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ #پاکبان شهرداری تهران در سحرگاه #اذان میگوید
دست همچین کارگری، بوسیدنی نیست؟ ....
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای #اذان گفتن شهید ابراهیم هادی
اذان با صدای شهید ابراهیم هادی
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
"خاطراتطنزجبهہ"🙃
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح
#خاطرات_طنز_جبهه
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
💠اهمیت به نماز
روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای #اذان آمد #احمد گفت"کجا نگه می داری تا #نماز بخوانیم؟"
گفتم "۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم وهمانجا نماز می خوانیم"
از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت "من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که #نماز_قضا دارم دوست دارم نمازم با نماز #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در همان وقت به سوی خدا برود"
راوی:علی مرعی (دوست شهید)
#شهید_احمد_مشلب
📚ملاقات در ملکوت
🦋 @majles_e_shohada 🦋
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
"خاطراتطنزجبهہ"🙃
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح 😁😊
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید