eitaa logo
مجمع الذاکرین
2.6هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3هزار ویدیو
190 فایل
سخنرانی های عزیزان . رحیم پور ازغدی ، رائفی پور ، پناهیان ، رفیعی ، عالی، و مداحی های مداحان گرانقدر ،،مطالب ناب مذهبی ،،دعاهای روز و هرروز یک صفحه از کلام الله مجید بصورت صوتی بهمراه معنی در اختیار همراهان قرار میگیرد.
مشاهده در ایتا
دانلود
💠من هر وقت میخواستم به علی کشمیری سلام کنم ، او زودتر از من سلام میکرد و من هیچ وقت موفق نشدم زودتر از او سلام کنم تا اینکه بعد از شهادتشان ایشان را در خواب دیدم ، خواستم سلام کنم ولی او زودتر از من سلام کرد و من جواب سلامش را دادم و در عالم خواب میدانستم که او شهید شده است . 💠بعد گفتم : حالت چطور است ؟ گفت : خیلی خوب است . گفتم : آقای کشمیری آیا من هم میتوانم پیش شما بیایم ؟ ایشان سنگی را که کاملاً سرخ بود و به اندازه یک گردو بود برداشت و به دست من داد و گفت : اگر توانستی این سنگ را در دستت نگه داری میتوانی پیش ما بیایی . 💠همین که سنگ سرخ را به دست من داد دستم به شدت سوخت و از شدت سوزش از خواب بیدار شدم و احساس کردم که دستم میسوزد . من اینگونه خواب را تعبیر کردم که من شهید نمیشوم ولی مجروح میشوم . همینطور هم شد من مجروح شدم ولی شهادت نصیبم نشد. ✍به روایت همرزم شهید 🌷 ولادت :۱۳۴۳/۱/۱۵ مشهد شهادت :۱۳۶۵/۱۱/۱۲ شلمچه 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
🌺شیرزن... 🌷شب شهادت نسرین چهارم دی۶۱ بود.آن شب برادر یکی از معلمان، شهید شده بود و بچه‌هایی که آنجا بودند می‌خواستند، برای او مراسم بزرگ‌داشت بگیرند. نسرین هم خواهرشهید بود. اوبه برادرش خیلی علاقه داشت. او هم اسیر شده و به شهادت رسیده بود. به همین دلیل در آن مراسم روضه‌ خوان وقتی به فراز امام‌کاظم(ع) می‌رسید، به برادر نسرین هم گریزی می‌زد و روضه می‌خواند. نسرین آن شب خیلی منقلب شد و گریه کرد. هنگام بازگشت از مراسم، نسرین به همراه چهار خانم دیگر سوار ماشین شدند، ما هم داخل وانتی، پشت سرشان بودیم. جاده خیلی پیچ‌های تندی داشت. شاید کمتر از سه ثانیه ماشین از جلوی چشم ما محو شد.همان جاصدای تیراندازی بلند شد. آن زمان این صدا در مهاباد خیلی عادی بود. بعد ازپنج الی شش ثانیه که ماشین ما به آن ها رسید، دیدیم ماشین ایستاده، خانم‌ها پیاده شده‌اند و فریاد می‌زنند. من شمردم، دیدم چهار نفر هستند؛ در حالی که پنج نفر سوار شدند. همه هم قد و قواره با چادر مشکی بودند. فضا تاریک بود. از ماشین پایین آمدم و به خانم فخارزادگان گفتم: «نسرین کو؟» گفت: داخل ماشین است.» من فهمیدم یک اتفاقی افتاده، حدس می‌زدم زخمی شده باشد. وقتی نگاه کردم چون چادر و مقنعه سرش بود، معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است. گفتم: «نسرین چه شده؟» دیدم جواب نمی‌دهد. بار دوم که پرسیدم، همان‌طور که دستش زیر چانه‌اش بود، دستش افتاد. 🔹راوی: همسر شهید نسرین افضل 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
☀️ 💢فروردین 1364 🔹️اردوگاه آموزشی آبی – خاکی 🔸️سدّ دز – اندیمشک 📍لشکر 27 محمد رسول الله (ص) 📌گردان حمزه سید الشهداء 🍂از راست بهروز پازوکی: مسئول گروهان، گردان حمزه اسدالله پازوکی: فرمانده گردان حمزه حمید داودآبادی: رزمنده بسیجی علی لیایی: معاون گردان حمزه 🌷مسعود (بهروز) پازوکی متولد: 1339 شهادت: 6 مرداد 1367 عملیات مرصاد، اسلام آباد غرب. مزار: ورامین، ده امام مامازن 🌷اسدالله پازوکی متولد: 1336 شهادت: 10 اسفند 1364 عملیات والفجر 8 فاو. مزار: ورامین، ده امام مامازن 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
🔰 | 🔅 تواضع ... 📍حاجی از همان آب گرمی که رزمندگان در آن گرمای طاقت‌فرسای جنوب برای وضو ساختن استفاده می‌کردند، وضو می‌گرفت و حاضر نمی‌شد از آب‌ خنک‌تر استفاده کند. می‌گفت مگر من با دیگر بسیجی‌ها چه فرقی دارم؟ سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی🌷 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
🔰 | 🔅وقت تلفی ممنوع! 🔻 هرگاه در منزل كاری نداشت، از نوارهای قرآن كه در خانه داشتیم، استفاده می‌كرد. من ندیدم وقت را به بطالت طی كند. همیشه می‌‌گفت: «اگر امروزم با دیروزم یكی باشد، از غصه دق می‌كنم.» شهید محمدجواد تندگویان🌷 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰