eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
279 عکس
187 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
دور گودال ازدحامی شد معرکه غرق در حرامی شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و ناتوان به خاک افتاد داشت روح از تنش جدا می شد تا می آمد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد لگد شمر، با غرور و غضب بر سر و صورتش رها می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد سینه سنگین و حنجره پر خون نفسش سخت و با صدا می شد از گلو خنجرش نشد ببرد ولی افسوس، از قفا می شد کاش می شد که زینبش نرسد یا که از روی سینه پا می شد کاش زینب به خیمه بر می گشت عرش مبهوت این عزا می شد آه، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد راز گودال برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد رضا فراهانی سید محسن بنی فاطمی|عضوشوید👇 🌐@seyedmohsenbanifatemi
7838.mp3
423.4K
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 باز به شب های تماشاییه تو محتاجم اربعین به موکب و چاییه تو محتاجم برای نفس کشیدن توی صحنت آقا به نفس های مسیحاییه تو محتاجم محتاجم۲مثل پاپیاده های اربعینت آقا محتاجم۲به تووُبه جاده های اربعینت آقا اربعین آقا تو راهه سینه ی ما غرق آهه خیلی دل تنگ تو هسیتم اشک چشمامون گواهه «یاحسین جان» ------------------------------- مثل روزاول محرمت خودجوشم پیرهَنِ مشکیه ماهِ صفر و میپوشم همه آرزومه تو شلوغیه اربعین ببینم که روبروی ضریح شیش گوشم محتاجم۲به حرم های مطهّر حسین وعباس محتاجم۲به بوی سیب معطّرحسین و عباس کربلا و بوی سیبش جان به قربان حبیبش خوش به حالِ اونکه روز ِ اربعین گشته نصیبش «یاحسین جان» ------------------------------- بند۳ این روزای آخری خیلیاگفتن آقا که باگریه چمدون بستن و رفتن آقا بعضیام نرفتن و دل خوشیشون هیأت شد نشده قسمتشون موندن و سوختن آقا محتاجم۲به نگاه و کَرَمو فضل اباعبدالله محتاجم۲به یه امضای ابالفضل اباعبدالله من کجا وُ صبرِ ایوب میبینی که هستم آشوب یک حرم صَد انتظارو ناتوانم مثل یعقوب «یاحسین جان» ------------------------------- به قلم : کَــربَــلــٰــائــي سَـعـیـدعَـلّٰامـه و سبک سازی و اجرا : کَــربَــلــٰــائــي هادی یزدانی اربعین حسینی (ع) شور ↷↓سبک‌اشعارمذهبےمناسبتے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↷↓ °ْ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳°ْ↯ eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
7908.mp3
277.8K
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 بطلب ما رو حرم یک هفته نوکرت چند وقتیه حرم نرفته مونده چندروز دیگه ای آقا رفیقام راهی بشن سمت کربلا دلتنگم پای پیاده بیام زیارت ای آقا بده بهم اربعین لیاقت که آقا شده دل توکرت بی طاقت حرمت آرزوم کربلات گفتگوم میبینم خوابشو ضریحت روبه روم ﴿عزیز فاطمه - ببرم کربلا.....﴾ بخر این زارو‌ بحق زینب یک نگاهی کن امضا کن امشب بده ای آقا به من سعادت اربعین میخوام منم زیارت مجنونم خادم اون موکبای راتم مدیونم یک عمره آقا غلام سیاتم من هیچم خلاصه اینکه خاک پاهاتم صحن تو قبله گام روضه هات تکیه گام که شدم من گدات محتاج یک نگام ﴿عزیز فاطمه - ببرم کربلا....﴾ بنویس من رو سائل این در فاطمه مادر بابامه حیدر میکشم باتو نفس امیرم حرم ببینم بعدش بمیرم دریابم منم کبوتر جلد رو بامت یک کلبم جونمو آقا زدم به نامت بیتابم مست ضریح و جام مدامت ذکر تو چون عسل تویی دنیا مثل من غلام توام آقاجون از ازل ﴿عزیز فاطمه ببرم کربلا...﴾ ✍مرتضــی نوریان اجراسیدرضا حسینی اربعین حسینی (ع) نوحه ↷↓سبک‌اشعارمذهبےمناسبتے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↷↓ °ْ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳°ْ↯ eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 سنگ هم آتش گرفت از حال ما جامانده ها گریه باید کرد بر اقبال ما جامانده ها درد را همدرد ، جور دیگری حس می کند فطرس امروز آمده دنبال ما جامانده ها ظهر روز اربعین و یک سلام از راه دور این دگر شد عادت هر سال ما جامانده ها باز هم قربان گریه ، آن رفیق کودکی داده یاری بر زبان لال ما جامانده ها جور دیگر داد از داغ رقیه می زنند دم به دم ، این چند روز ، امثال ما جامانده ها محمدحسین رحیمیان اربعین حسینی (ع) مناجات ↷↓سبک‌اشعارمذهبےمناسبتے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↷↓ °ْ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳°ْ↯ eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
421.4K
                     ﷽ شب جمعه حرم غوغاس شب جمعه چشا دریاس آخه بازم با قدّ خم مهمون کربلا زهراس دوباره کنار ضریح حسین رسیده صدای ِ( بُنَیَّ) به گوش با هر روضه که مادحین میخونن زده لطمه زهرا و رفته ز هوش نگاهش بازم خیره به مقتله پر از ماتم یک تن بی سره هزاران جراحت روی پیکر و جای بوسه روی رگ حنجره میگه رأس حسین من چرا رفته روی نیزه مونده روی تن پاکش نشون نعلای تازه 😭😭😭 فاطمه ارباب💚 شب جمعه س امام ما روضه می گیره باز تنها نداره مستمع ای وای خیمه ی یوسف زهرا یه عمره که ما می کشیم انتظار بیاد مهدی عقده ز دل وا بشه دیگه درد بی درمون این نگاه با دیدار مهدی مداوا بشه بیاد کوری چشم آل سعود بده بر همه شیعیان آبرو بیاد و با سربند یا مرتضی بگیره دیگه انتقام از عدو کار ابر چشام عمری توی هجر تو بارونه آقا جونم بیا قلبم از دست دشمنا خونه 😭😭😭 یوسف زهرا...💚 🖌(عبدالمحسن) ✍🎤 🎧🖌
عشق حسین ع ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ عشق تو را به سینه دارم حسین کرده غم تو بیقرارم حسین در همۀ عمر تو را نوکــری گشته کمـال افتخارم حسین داده به من مهر تو فخر و شرف هرچه که دارم از تو دارم حسین از در لطفت نشوم نا اُمیـــد من که گدای کهنه کارم حسین بهر یکی گوشه ی چشمت به عمر دیده به ره، در انتظارم حسین پشت من از بار گنه گشته خَم ز محضر تو شرمسارم حسین گرکه بــرانیم ز درگاه خود رو به که و چه درگه آرم حسین من که بر این درگه و دولتسرا بنده ام و خدمتگزارم حسین در خط سرخ تو علیـه یزید دشمن شمر روزگارم حسین در ره تبیین قیــام به حق به مکتب تو پاسدارم حسین تا که مقیمم به دیار جنون دور ز شهر و ز دیارم حسین نیستم ار بندۀ پرهیــزکار به عشق تو امیدوارم حسین آرزویم هست فقط دیدنت در دم مرگ و احتضارم حسین من که ز خود هیچ ندارم بحق از تو بُوَد دار و ندارم حسین نیست مرا حسرت باغ بهشت چونکه تویی باغ و بهارم حسین کاش غبـــار قــدم زائرت رد شود از سنـگ مزارم حسین ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ اثر از: جناب آقای محمّد موحدیان قمی التماس دعا ـ وطنی 24/مرداد/1403 شمسی
السلام علیک یا اباعبدالله *************** گریه کردن بر تو دل را خالی از غم می کند این سیاهی ها جهان را سبز و خرّم می کند قطره ی اشکی که در بزم عزایت ریختم کارها روز قیامت با جهنّم می کند چای ریز روضه ات می گفت با چشمان خیس چایِ اینجا را خودِ خیر النسا دم می کند هر که آمد روضه قطعاً انتخاب فاطمه است رفت و آمدهای ما را او منظّم می کند سربلندیِ جهان را می کند از آنِ خود در مسیرِ عشقِ تو هر کس که قد خم می کند باز آمد اربعین و غبطه خوردم یا حسین بر کسی که کوله بارش را فراهم می کند اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا این قدم ها از غم صاحب زمان(عج) کم می کند *************** لینک دعوت به کانال اشعار در ایتا http://eitaa.com/joinchat/4012048568Cec1fa19c2b
وقتی به شاهچراغ حمله شد، گفتند: جای گشت ارشاد، امنیت مردم رو تامین کنید. ▪︎ولی وقتی تروریستها را دستگیر کردند، هشتگ نه به اعدام راه انداختند. ◾️ اسرائیل، نطنز و اصفهان را زد و شهیدان شهریاری و احمدی روشن را ترور کرد، گفتند: دیدید روسیه اس۳۰۰ نداد. ▪︎ غزه اسرائیل را با طوفان الاقصی زد، نوشتند: خون رو با خون جواب نمیدن. ▪️ طالبان، پنجشیر را تصرف کرد: غوغا راه انداختند که : حکومت، حاضر به دفاع از مظلومان افغانی نیست! اما از مظلومین فلسطین که دفاع شد، گفتند: نه غزه، نه لبنان! تحریم که شدیم، تحلیل کردند که : به خاطر دشمنی تان با آمریکا است. ◾️ اما وقتی امریکا از برجام خارج شد: نوشتند :به خاطر حمله شما به سفارت عربستان بود! ▪︎رییسی بدون برجام، تحریم را بی اثر کرد، گفتند: پولش رو که نمی‌تونید بیارید چه فایده! ▪︎ پولها که آزاد شد، گفتند: همه رو دادید فلسطین! ▪︎ یه همت دانشمندان جوانمان واکسن ساختیم. توییت زدند که :آب مقطره. ▪︎ واکسن را با پیگیری آقای رئیسی وارد کردیم، نوشتند: چینیه به درد نمیخوره! ▪️ با عربستان جنگ دیپلماتیک داشتیم، فریاد زدند: دیپلماسی بلد نیستید. ▪︎با عربستان ارتباط برقرار کردیم، ناگهان گفتند: چی شد از شعارهای انقلاب عقب نشینی کردید؟! ▪︎هیاتها رونق گرفت، نوشتند: عزا بسه مردم نیاز به شادی دارند. ▪︎جشن شادی چند کیلومتری غدیر برگزار شد، گفتند: امارات ماهواره فرستاده هوا شما ایستگاه صلواتی می زنید. ▪️ماهواره فرستادیم هوا، ناجوانمردانه گفتند: وقتی مردم تو اجاره خونه مانده‌اند، ماهواره چه فایده داره! ▪︎با چین قرارداد ساخت مسکن و با روسیه قرارداد همکاری بلند مدت نوشتیم، تحلیل نوشتند که:کشور رو فروختید به چین و روسیه. ▪︎روسیه اسلحه از ما خرید: گفتند در جنگ اوکراین دخالت کردید! ▪︎اعلام بی طرفی کردیم: گفتند از اسرائیل ترسیدید. ▪︎اسرائیل رو بزنیم: مقصر مائیم،چون چوب کردیم لانه زنبور. ▪️نزنیم میگن: ایران ترسید. ▪️خلاصه ما هر کاری بکنیم زیر سئوالیم. چون نوکران کدخدا شبانه روز مشغول کارند ▪️واقعا عمروعاص باید در کلاس درس اینا شاگردی کنه
هدایت شده از قم زیبا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد. برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز. برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد. چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى! مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد. بزرگان زاده نمی‌شوند ساخته می‌شوند 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال قم زیبا📚✍🏻 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 http://eitaa.com/joinchat/1056899072C2528af41ae
چه سِرّی‌ست؟ چه رازی‌ست؟ چه ناز و چه نیازی‌ست؟ غم هجر عجب قصۀ پر سوز و گدازی‌ست ببینید که این دهر عجب شعبده‌بازی‌ست که در روز و شب هر دل آشفته فرودی و فرازی‌ست یکی با من دلسوخته از صبر غریبانۀ ایوب سخن گفت یکی پیرهن صبر به تن داشت و از غربت و دلتنگی یعقوب به من گفت یکی بر لب او نام اویس آمد و از رایحۀ روشنی از سمت قَرَن گفت یکی محو علامات ظهور و... سخن از غزّه و از شام و یمن گفت یکی از غم آوارگی و داغ وطن گفت ولی هر چه که گفتند فقط تازه شده داغ من و این دل مشتاق من و این دل جا مانده‌ام از قافلۀ عشق چه شد آه دل از قافله جا ماند؟ از آن سیل خروشان چه شد این قطرۀ دلتنگ جدا ماند؟ دلم تشنۀ یک جرعه از آن آب بقا ماند چرا ماند؟ کجا ماند؟ اسیرانه ز پرواز رها ماند در این برزخ تردید چرا ماند؟ چه دلگیر شده لحظه به لحظه همۀ عمر برایم چه شد سعیِ صفایم؟ چه شد هروله‌هایم؟ بلند است به فریاد صدایم که من تشنۀ یک بوسه بر آن خاک بر آن حسرت افلاک بر آن تربتِ پاکِ حرم کرب‌وبلایم یکی با جگر سوخته از آتش هجران به من گفت بیا سر بگذاریم به صحرا و بیابان بگو راه کدام است؟ یکی با دل آشفته و با حسرت بسیار به من گفت دلم تشنۀ دیدار دلم تشنۀ دیدار امام است یکی گفت بیا عاشق مهجور از این فاصلۀ دور فقط مرهم زخم دل مجروح سلام است یکی گفت بیایید که موجیم که آسودگی ما عدم ماست که این حسرت جانکاه که این غربت ناگاه برای من و تو فیض مدام است بیایید که این شوق مضاعف قعودی است که ماقبل قیام است یکی گفت خدایا چه کنم چاره؟ که این داغ عظیم است یکی گفت بیا ای دل جا مانده خدای من و تو نیز کریم است بیا، بال سفر بال نسیم است بیا، بال و پری هست امید سفری هست که پرواز در این راه اگر چه شده دشوار ولی باز اگر عاشق و دلباخته باشی اگر از عطش و داغ دلت از نم اشکت پر پرواز و سفر ساخته باشی شود روزی تو لحظۀ دیدار شود رزق تو این‌بار طواف حرم یار طواف حرم سیدالاحرار همان صحن خدایی همان پنجرۀ صبح رهایی :: بیا همسفرِ عشق بیا دل بسپاریم به جاده بیا پای پیاده اگر شعله آهِ دل سوزان خود افروخته باشیم امید است که توفیق، رفیق دل ما باشد و این مرتبه ما همسفر جابر دلسوخته باشیم بیا زائر دلسوخته باشیم بیا، عشق در این جاده چراغ است «چراغی که فروزندۀ شب‌های فراق است» بیا دل بسپاریم به این راه به این سیر الی‌الله که یک‌روز از این جاده به سرمنزل عشاق رسیدند همان‌ها که دل از خویش بریدند همان‌ها که به جز دوست ندیدند همان‌ها که شنیدند در این راه صدای دل خود را بیا دل بسپاریم به این راه به این زمزمه‌هایی که به ناگاه به گوش دلمان می‌رسد از دور بیا گوش کن این زمزمه را زمزم جاری‌ست پر از عطر بهاری‌ست صدای سخن جابر انصاری اگر نیست صدای سخن کیست؟ که در حال سلام است به سالار شهیدان و به یاران شهیدش ببین دشت لبالب شده از عطر نویدش شده زنده دل هر کسی از گفت و شنیدش: «عطیه! عجب عطر نجیبی عجب رایحۀ روح‌فریبی عجب نفحۀ سیبی... رسیدیم به سرمنزل عشاق رسیدیم به خاک حرم عشق به آن قبلۀ آفاق بیا دل بسپاریم به جاری فرات و بشوییم دل از غربت راه و بشتابیم به پابوسی خورشید نجات و شفیع عرصات و قتیل العبرات و بمیریم به پایش بگردیم فدایش که باشیم یکی از شُهدایش که ما نیز در این مقتل عشاق دگر هم‌قدم مسلم و جونیم دگر هم‌نفس حرّ و حبیبیم که ما نیز شهید غم مولای غریبیم شهید حرم کرب‌وبلایی» :: به او همسفرش گفت: «اگر چه که پر از شوق و امیدیم ولی دیر رسیدیم در این معرکه تیغی نکشیدیم در این واقعه داغی نچشیدیم نه رزمی نه نبردی نه بر چهره نشسته‌ست غبار غم و دردی مگر می‌شود آخر که ما همدم این قافله باشیم؟» ولی جابر دلسوخته ناگاه به او داد جوابی که چنان تشنه‌لبی را برسانند به سرچشمۀ آبی به او گفت: «شنیدم که فرمود: حبیبم، رسول دوسرا حضرت خاتم اگر از عمل خیر گروهی دل تو شده مسرور همان اَجر برای تو هم ای عاشق صادق شده منظور تو دلدادۀ هر قوم که باشی شوی روز حساب از پی آن قافله محشور تو هم همدم آن طایفه در روز جزایی» :: عجب حُسن ختامی عجب لطف تمامی عجب فیض مدامی چه زیباسخن و نیک‌کلامی عجب فوز عظیمی! چه مولای کریمی! بیا ای دل بی‌تاب که از کعبۀ احباب رسیده‌ست شمیمی که از سوی جنان باز وزیده‌ست نسیمی تو ای دل چه نشستی! اگر چون صدف اشک شکستی ولی لحظه‌ای از پا ننشستی که گفته‌ست که از قافلۀ عشق جدایی؟ تو اینجایی و در شور و نوایی تو اینجایی و در سعیِ صفایی تو از خاک جدایی تو در عرش رهایی کجایی مگر آخر تو کجایی؟ بیا چشم دلت را بگشا خوب نظر کن تو در کرب‌وبلایی تو همراه تمام شُهدایی تو در حال طواف حرم خون خدایی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه سِرّی‌ست؟ چه رازی‌ست؟ چه ناز و چه نیازی‌ست؟ غم هجر عجب قصۀ پر سوز و گدازی‌ست ببینید که این دهر عجب شعبده‌بازی‌ست که در روز و شب هر دل آشفته فرودی و فرازی‌ست یکی با من دلسوخته از صبر غریبانۀ ایوب سخن گفت یکی پیرهن صبر به تن داشت و از غربت و دلتنگی یعقوب به من گفت یکی بر لب او نام اویس آمد و از رایحۀ روشنی از سمت قَرَن گفت یکی محو علامات ظهور و... سخن از غزّه و از شام و یمن گفت یکی از غم آوارگی و داغ وطن گفت ولی هر چه که گفتند فقط تازه شده داغ من و این دل مشتاق من و این دل جا مانده‌ام از قافلۀ عشق چه شد آه دل از قافله جا ماند؟ از آن سیل خروشان چه شد این قطرۀ دلتنگ جدا ماند؟ دلم تشنۀ یک جرعه از آن آب بقا ماند چرا ماند؟ کجا ماند؟ اسیرانه ز پرواز رها ماند در این برزخ تردید چرا ماند؟ چه دلگیر شده لحظه به لحظه همۀ عمر برایم چه شد سعیِ صفایم؟ چه شد هروله‌هایم؟ بلند است به فریاد صدایم که من تشنۀ یک بوسه بر آن خاک بر آن حسرت افلاک بر آن تربتِ پاکِ حرم کرب‌وبلایم یکی با جگر سوخته از آتش هجران به من گفت بیا سر بگذاریم به صحرا و بیابان بگو راه کدام است؟ یکی با دل آشفته و با حسرت بسیار به من گفت دلم تشنۀ دیدار دلم تشنۀ دیدار امام است یکی گفت بیا عاشق مهجور از این فاصلۀ دور فقط مرهم زخم دل مجروح سلام است یکی گفت بیایید که موجیم که آسودگی ما عدم ماست که این حسرت جانکاه که این غربت ناگاه برای من و تو فیض مدام است بیایید که این شوق مضاعف قعودی است که ماقبل قیام است یکی گفت خدایا چه کنم چاره؟ که این داغ عظیم است یکی گفت بیا ای دل جا مانده خدای من و تو نیز کریم است بیا، بال سفر بال نسیم است بیا، بال و پری هست امید سفری هست که پرواز در این راه اگر چه شده دشوار ولی باز اگر عاشق و دلباخته باشی اگر از عطش و داغ دلت از نم اشکت پر پرواز و سفر ساخته باشی شود روزی تو لحظۀ دیدار شود رزق تو این‌بار طواف حرم یار طواف حرم سیدالاحرار همان صحن خدایی همان پنجرۀ صبح رهایی :: بیا همسفرِ عشق بیا دل بسپاریم به جاده بیا پای پیاده اگر شعله آهِ دل سوزان خود افروخته باشیم امید است که توفیق، رفیق دل ما باشد و این مرتبه ما همسفر جابر دلسوخته باشیم بیا زائر دلسوخته باشیم بیا، عشق در این جاده چراغ است «چراغی که فروزندۀ شب‌های فراق است» بیا دل بسپاریم به این راه به این سیر الی‌الله که یک‌روز از این جاده به سرمنزل عشاق رسیدند همان‌ها که دل از خویش بریدند همان‌ها که به جز دوست ندیدند همان‌ها که شنیدند در این راه صدای دل خود را بیا دل بسپاریم به این راه به این زمزمه‌هایی که به ناگاه به گوش دلمان می‌رسد از دور بیا گوش کن این زمزمه را زمزم جاری‌ست پر از عطر بهاری‌ست صدای سخن جابر انصاری اگر نیست صدای سخن کیست؟ که در حال سلام است به سالار شهیدان و به یاران شهیدش ببین دشت لبالب شده از عطر نویدش شده زنده دل هر کسی از گفت و شنیدش: «عطیه! عجب عطر نجیبی عجب رایحۀ روح‌فریبی عجب نفحۀ سیبی... رسیدیم به سرمنزل عشاق رسیدیم به خاک حرم عشق به آن قبلۀ آفاق بیا دل بسپاریم به جاری فرات و بشوییم دل از غربت راه و بشتابیم به پابوسی خورشید نجات و شفیع عرصات و قتیل العبرات و بمیریم به پایش بگردیم فدایش که باشیم یکی از شُهدایش که ما نیز در این مقتل عشاق دگر هم‌قدم مسلم و جونیم دگر هم‌نفس حرّ و حبیبیم که ما نیز شهید غم مولای غریبیم شهید حرم کرب‌وبلایی» :: به او همسفرش گفت: «اگر چه که پر از شوق و امیدیم ولی دیر رسیدیم در این معرکه تیغی نکشیدیم در این واقعه داغی نچشیدیم نه رزمی نه نبردی نه بر چهره نشسته‌ست غبار غم و دردی مگر می‌شود آخر که ما همدم این قافله باشیم؟» ولی جابر دلسوخته ناگاه به او داد جوابی که چنان تشنه‌لبی را برسانند به سرچشمۀ آبی به او گفت: «شنیدم که فرمود: حبیبم، رسول دوسرا حضرت خاتم اگر از عمل خیر گروهی دل تو شده مسرور همان اَجر برای تو هم ای عاشق صادق شده منظور تو دلدادۀ هر قوم که باشی شوی روز حساب از پی آن قافله محشور تو هم همدم آن طایفه در روز جزایی» :: عجب حُسن ختامی عجب لطف تمامی عجب فیض مدامی چه زیباسخن و نیک‌کلامی عجب فوز عظیمی! چه مولای کریمی! بیا ای دل بی‌تاب که از کعبۀ احباب رسیده‌ست شمیمی که از سوی جنان باز وزیده‌ست نسیمی تو ای دل چه نشستی! اگر چون صدف اشک شکستی ولی لحظه‌ای از پا ننشستی که گفته‌ست که از قافلۀ عشق جدایی؟ تو اینجایی و در شور و نوایی تو اینجایی و در سعیِ صفایی تو از خاک جدایی تو در عرش رهایی کجایی مگر آخر تو کجایی؟ بیا چشم دلت را بگشا خوب نظر کن تو در کرب‌وبلایی تو همراه تمام شُهدایی تو در حال طواف حرم خون خدایی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مرحوم حاج محمد یزدی عاشق و دلدادۀ امام حسین (ع) اهل ایران و مقیم کربلا بود. در جریان اخراج ایرانیها از عراق به او گفتند که حق ماندن در عراق و کربلا را نداشته و باید خاک عراق را ترک کرده و به ایران برود. چنانچه از این دستور سرپیچی نماید او و خانواده اش را خواهند کُشت. بالاخره حاج محمد مجبور می شود که به ایران بازگردد. ایشان به حرم سیّدالشهدا (ع) می رود تا با امام حسین خداحافظی نماید. در حین خداحافظی می گوید که حسین جان چاره ای ندارم و مجبورم که بخاطر حفظ جان خود و خانواده ام، کربلایت را ترک نمایم. ایشان ضریح مقدس امام حسین (ع) را می بوسید و رها می کرد دوباره کنار ضریح می رفت می دید نمی تواند از امام حسین (ع) دل بکند. می گفت: کجا بروم؟ نمی توانم؛ هرکاری می کرد نمی توانست جدا شود. فریاد و سوز و گدازش بلند بود. در این هنگام آقا امام حسین (ع) را در عالم مکاشفه زیارت کرد. امام حسین (ع) به شعلۀ عشق حاج محمد یزدی آب ریختند و فرمودند: ناراحت نباش به ایران برو و هر کجای ایران خیمه ای زدند و مجلس مرا برپا کردند،آنجا زیر قبّۀ من است، آنجا کربلاست و دعا در آن مستجاب است. (به نقل ازکتاب رمزو رازکربلا آقای حاج شیخ حسین گنجی ص 128) اشعار واقعه ی بالا را ذیلا ملاحظه فرمایید: ××؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛×× بشنوید ای دوستان این داستان از بهشت کربلای دلسِتان کرده آن را نقل مردی پارسا در کتاب رمز و راز کربلا (1) بود یک ایرانی از عهد قدیم در جوار قبر مولایش مقیم داشت از بس شوق دیدار حسین روز و شب می بود زَوّار حسین روح بر تن از شمیم دوست داشت اُنس و اُلفت با حریم دوست داشت ناگهان حُکّام جور آن زمان سخت بگرفتند بر ایرانیان این که می بود از مریدان حسین سالهای سال مهمان حسین حکم دادند از برای راندنش گوئیا می شد جدا روح از تنش دل بریدن از مرادش سخت بود آه در عمق نهادش سخت بود بود جاری از دو چشمش اشک غم بر وداع آخر آمد در حرم دست خود بگرفت بر قفل ضریح حرف خود را گفت یا مولا صریح کی امام مهربان و چاره ساز این من و این قلب پرسوز و گداز لطف کن بر سائل درگاه خود سوختم در شعله های آه خود رفت از دستش عنان اختیار پرده رفت از پیش چشمانش کنار دید با چشم دلش نوری عیان کشف شد سرّی ز اَسرار نهان ناگهان با گوش جان خود شنید از گلوی تشنه ی شاه شهیــد: بـر نیـاور از دل آه الفـراق نیست فرقی بین ایران و عراق «هرکجا تو بامنی من با توأم» (2) بر دل خود ره مده اندوه و غم قبر ما در قلب مردان خداست کی قلوب مؤمنین از ما جداست؟ هر کجا بزم عزای ما بپاست قبّه ای از آستان کربلاست بر سلام اجر زیارت می دهند بر دعا فیض اجابت می دهند زیر هر خیمه که باشد نام من گوئیا دفنند هفتاد و دو تن هر حسینیه که از آن من است نورش از نور شهیدان من است ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ یا حسین ای مِهرت ایمان را محک سیّــدی یـــا لیتنا کُنّـا مَعَک گــر به گودال از نوا افتـاده ای دستگیـــر هـر ز پا افتـاده ای جسم تو پامــال مـرکب شد ولی مــانــد روی مـأذنـه نام علی «گرچه در ظاهر شکستت داده اند» 3 «جام پیروزی بدستت داده اند» منع شد گر از لبت آب فرات داده ای بر عالَمی آب حیات دسته گلهایت اگر پرپر شدند سرفراز استند اگر بی سر شدند باغ دین خرّم شد از خونت حسین شیعه تا حشر است مدیونت حسین خواهرت آمد کنار قتلگاه کرد بر آن پیکر بی سر نگاه خواست رویت را ببوسد سر نبود چاره جز بوسیدن حنجر نبود پیکرت را روی دست خود گرفت روی دستش بود و هست خود گرفت ریخت اشک و گفت یارب کن قبول هست این قربانی از آل رسول ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ اثر از: نعیمی (قم المقدّسه) التماس دعا ــ وطنی ؛...............؛ پی نوشت: 1ـ کتاب رمز و راز کربلا از جناب آقای حاج شیخ حسین گنجی 2ـ از شاعر ناشناس 3ـ استاد ابوالحسن ورزی