ناله ام گشته بلند و گشته قلبم ناصبور
هر زمان کردم عزیزم ماجرایت را مرور
کربلا بودم که دیدم پیکرت غارت شده
سر زدم کوفه سرت افتاده دیدم در تنور
من خودم دیدم که با پا روی قرآن رفت شمر
بین مقتل زیر پا افتاده بود آیات نور
گفت پیغمبر که روزی تشنه ذبحت میکنند
منتهی چیزی نگفت از نیزه و تیر قطور
این طرف گرم عزاداریست زینب با رباب
آن طرف شمر و سنان دور تو سرگرم سرور
ای تن عریان شده پیداست از وضعیت ات
پیرهن را کنده اخنس از تنت اما به زور
دست در دست جوان ها سمت مقتل آمدند
پیرمردانی که در کرب و بلا بودند کور
هر کسی از راه آمد رد شد از روی تنت
لشگری میخواست تا اینکه شوی زنده به گور
سینه ام میسوزد اما از نوک مسمار نه
دیده ام از سینه ات کردند ده مرکب عبور
#گروه_شعر_یا_مظلوم