eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
279 عکس
189 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
عرفه – مناجات با امام حسین (ع) به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی که شدی “ساحل امن من و کشتی نجاتم” باز از فرط عطش خشک شده کام من،آری تشنه ام؛تشنه ی لبهای عطش ناک فراتم باید احرام ببندم به طواف حرم تو من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری مات و مبهوت نمایان شدن جلوه ی ذاتم با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم باز گریان تماشای قتیل العبراتم شاعر: سیدعلیرضا شفیعی
لبیک که در دل عرفات است و منایم لبیک که از خویش نمودند جدایم لبیک که سر تا به قدم محو خدایم لبیک که امروز ندانم به کجایم پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم آن وادی سوزنده که دل راهسپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارند همه رنگ خدائی زعبارش هر کس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آن جاست هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است می سوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعر خبری بود در محفل حجاج صفای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟ آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید از یار بخواهید رخ یار ببینید امروز که حجاج به صحرای منایند از خویش جدایند و در آغوش خدایند لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند در ذکر خدا با نفس روح فزایند کردند پر از زمزمه و ناله منی را یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قافله با قافله ها فاصله دارند این قافله جا در دل هر قافله دارند این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند از خون گلو جامۀ احرام بپوشند هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی از مکه برون گشته شده کربلائی از پیر و جوان در ره معشوق فدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش پیداست شهادت زسفیدی گلویش خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود دیروز حسین بن علی بین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود امروز به هجرش همه گریان بنشینید فردا سر او را به سر نیزه ببینید در مکّه بپرسید ز زن های مدینه زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه ای دخترکان یکسره با شیون و ناله خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله زین قافله روزی به مدینه خبر آید کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید از منبر و محراب نبی ناله برآید تا حشر از این شعله بلرزد دل (میثم) تنها نه دل (میثم) جان همه عالم شاعر: استاد غلامرضا سازگار
دوباره آمده ام ، بنده ای گنهکارم… تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم… قبول کن عملم را ، بضاعتم این است قبول دارم همیشه وبال و سَربارم… ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره ی عشق شبیهِ ابر ، برای حسین میبارم… حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم قسم به خونِ گلوی حسین ، یا اللّٰه! ببخش معصیتم را ، ببخش رفتارم اگر حسین نباشد ، کجا رَوَد دلِ من؟ که بی وجودِ گل فاطمه ، گرفتارم میان روضه دلم میرود همان جا که ، دو دست بر کمرش گفت : «ای علمدارم… بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است بلند شو نفسم ، ای همه کس و کارم بلند شو ، کمرم تیر میکشد عباس… ببین که خنده کنان ، میدهند آزارم! صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش که ناله میزند: عباس… میر و سردارم» شاعر: پوریا باقری
هدایت شده از علی جمالو
خدا می‌خواست بنویسد که بسم الله یعنی چه! صراط المستقیمش چیست آیا؟ راه یعنی چه؟ بفهماند به مهر و ماه اصلا ماه یعنی چه! به شاهان جهان گوید مراد از شاه یعنی چه؟ خدا از خود نوشت و در دلش منظور دیگر بود که وجه الله و عین الله و بسم الله حیدر بود خدا می‌خواست در خلقت علی نقش آفرین باشد علی یک نسخه از ذات خودش روی زمین باشد خدا می‌خواست از اول که تا آخر چنین باشد فقط حیدر فقط حیدر امیرالمومنین باشد از اول تا همان آخر همین را گفت پیغمبر امیر اصلا به جز حیدر ندارد معنی دیگر خدا با خلق حیدر جلوه‌ی خود را نشان داده پس از آن یاعلی گفته به آدم روح و جان داده طنین یا علی‌هایش عوالم را تکان داده علی گفته‌است و آرامش به جان این جهان داده به آدم گفت برخیزد ز جایش یاعلی گوید و یادش داد هر شب در دعایش یاعلی گوید علی را حاکم ملک سلیمانی خود کرده دلش را مخزن اسرار پنهانی خود کرده نجف را تکیه‌گاه عرش رحمانی خود کرده و این ایوان طلا را وقف مهمانی خود کرده هر آن‌کس که نجف رفته‌است مهمان خداوند است بپرس از من دلیلش را: علی جان خداوند است علی دروازه‌ی علم نبی، دروازه‌ی قرآن علی راز همان اعجاز بی‌اندازه‌ی قرآن علی متن کلام‌الله در شیرازه‌ی قرآن کلامش مو نمی‌زد با کلام تازه‌ی قرآن من از نهج‌البلاغه شرح قرآن را درآوردم از ارکان نمازش روح ایمان را درآوردم علی معمار این جان و علی معیار ایمان و علی سالار انسان و علی سردار میدان و علی اذکار عرفان و علی اسرار قرآن و علی انوار تابان و علی تکرار یزدان و ... همه این‌ها علی هست و علی تنها همین‌ها نیست علی اندازه‌ی فهم زمان‌ها و زمین‌ها نیست خدا از اول ایجاد تا حالا علی گفته فقط در وصف حیدر "لا فتی الا علی" گفته "سلونی" را در این عالم فقط مولا علی گفته ببین هفتاد دفعه دشمنش "لولا علی..." گفته دریغا! دشمنانش مرتضی را درک می‌کردند ولی یاران به هر هنگامه او را ترک می‌کردند اگر حیدر به یک سو رفت و عالم سوی دیگر رفت نجات از آنِ آن فردی است که دنبال حیدر رفت سعادت‌ را هرآنکس خواست با پا نه که با سر رفت از آن راهی که سلمان رفت و مالک رفت و قنبر رفت صراط المستقیم است و به جز حیدر صراطی نیست علی راه نجات است و جز او راه نجاتی نیست برای پیکر ایمان، امیرالمومنین سر بود تماشای جمالش از عبادات پیمبر بود علی معنای قرآن و علی تفسیر کوثر بود علی ذکر قنوت هر شب زهرای اطهر بود نبود از عشق تعریفی، علی معشوق زهرا بود علی داند که عشق و عاشقی مخلوق زهرا بود کسی که بی علی باشد قیامت کور خواهد بود رفیق مرتضی در غصه هم مسرور خواهد بود عذاب از جسم و جان شیعیانش دور خواهد بود و بدخواه علی پیش خدا منفور خواهد بود جهنم چیست غیر از اینکه از حیدر جدا باشم؟ بهشتم چیست؟ این که در پناه مرتضی باشم گدای مرتضی مُلک دو عالم را نمی‌خواهد اسیر عشق حیدر غیر ازین غم را نمی‌خواهد دلم از دست حیدر حاجت کم را نمی‌خواهد از او غیر از ولی‌الله اعظم را نمی‌خواهد مگو یوسف که بعد از این زلیخا را نمی‌خواهی میان این‌همه عاشق نگو ما را نمی‌خواهی برای ماتمی جز ماتم مولا نمی‌سوزم مرا آتش بزن جانا که جز اینجا نمی‌سوزم علی شمع است و من گِردش چنان پروانه می‌سوزم در این دنیا که می‌سوزم در آن دنیا نمی‌سوزم دلی که پر شد از عشق علی آتش نمی‌گیرد دل پروانه می‌سوزد ولی آتش نمی‌گیرد رحیمی
چه سخته تنها شدن کجا کشید کارمن درد یه مرد و ببین پناه آوردم به زن ازخونه، بیرون میزنم تا آتیشی برپا نشه تا باز دوباره پشت در دستی روی زن وا نشه بد میزنن، خیلی اینا بد دهنن برای این بی غیرتا فرقی نداره مردو زن کوفه نیا، ناموس مرتضی کجا نگاه این بی غیرتا،کوفه نیا واویلتا ،واویلتا،کوفه نیا کوفه نیا 〰〰〰〰〰〰〰 من که شدم پر پر باشه فدای سرت هرچی توسیلی زدن هی گفتم آه مادرت سنگینی دستای این بی غیرتا رو دیدم من تازه اوج غربت بابات علی رو فهمیدم بدمیزنن ، باسیلی روصورت من این دستا سنگین برا صورت معصومه زن آه مادرت ،قربون اون چشم ترت اینجا نیا با دخترت کوفه نیا با خواهرت واویلتا، واویلتا، کوفه نیا کوفه نیا 📝خادمه اهل بیت 〰〰〰〰〰〰
کبوترم که زدم بال در هوای مُحرم به گوش می‌رسد از کوچه‌ها صدای مُحرم ببین که ماهِ عزا باز بی‌تو می‌شود آغاز چرا نمی‌رسی ای صاحبِ عزای مُحرم قسم دهیم خدا را به حقِّ عمه‌ی سادات که در فرج به اجابت رسد دعای مُحرم برای آن که فقط اندکی شبیه تو باشم سیاه‌پوش شدم مثل تو برای مُحرم فقط نه ما، که تمامیِ سال در غم جَدَّت سیاه کرده به تن خانه‌یِ خدایِ مُحرم چگونه نَزدِ تو بالا بیاورم سر خود را اگر که جان ندهم بین روضه‌های مُحرم چه می‌شود دهه‌ای پایِ منبر تو بِگِریم میان روضه‌ی شب‌های کربلایِ مُحرم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
نامه از معشوق آورده‌ست، کِسوَت را ببین مبدأ تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دزد را کِی می‌سپارد یک نفر دست شُرِیح کودکانش را به دستش داد غربت را ببین دستگیرِ هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسارت وارد بزم عُبِیدُالله شد روی گرداند از حرامی‌ها برائت را ببین در اسارت وارد بزم عُبِیدُالله شد مثل دختر عمه، خود زینب، شباهت را ببین آب آوردند و خونش در درون کاسه ریخت تشنه‌لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه می‌بیند تماشا را نِگر گفت بنویسید برگردند وصیّت را ببین شد سرش دروازه را آذین بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش، زیارت را ببین ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
من رویِ بام چرا؟ تو لبِ گودال چرا؟ دلِ من راضی از این شیوه یِ قربانی نیست موی من را دم دروازه به میخی بستند همچو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست زرهم رفت ولی پیرهنم دست نخورد روزیِ مسلمت انگار که عریانی نیست کاش میشد لبِ گودال نبیند زینب بر بدن پیرُهَن ِ یوسفِ کنعانی نیست سوخت عمامه ام امروز ولی دور و برم دختر ِ سوخته یِ شام غریبانی نیست هرچه شد باز زن و بچه کنارم نَبُوَد که عبور از وسط شهر به آسانی نیست دستِ سنگین، دلِ بی رحم، صفات اینهاست کارشان جز زدن سنگ به پیشانی نیست دخترم را بغلش کن به کنیزی نرود چه بگویم که در این شهر مسلمانی نیست ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️