eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
279 عکس
189 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو هی آه می کشی و دلم تیر میکشد قربان مهربانی ات ای مهربان برو دستم بریده و کمرت را شکسته اند برخیز ای شکسته دلِ قد کمان برو بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها جانم فدات ناله مزن این چنان برو این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند برگرد خیمه زود، نمانده زمان برو خون گریه های چشم ترم نذر زینب است آقا به جان خواهر تنهایمان برو برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن زینب کجا و صحبت نامحرمان برو از من گذشت غربت و در انتظار توست گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو  
خدا کند که کسی تیر اینچنین نخورد بدون دست به یک لشگرِ لعین نخورد بدونِ دستْ کسی که تنش پُر از تیر است خدا کند ز بلندی فقط زمین نخورد سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم خدا کند که به آن چشم نازنین نخورد کنار ِپیکرت افتاده استخوانِ سرت  خدا کند که کسی گُرز ِآهنین نخورد به رویِ دست زدم تا که دادمت از دست بدونِ تو که کسی آب بعد از این نخورد
مرثیه حضرت ابالفضل سلام الله علیه لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است آنچه بعد از تو نبیند دل من امید است من چگونه خبرت را برسانم به حرم مانده ی بال و پرت را برسانم به حرم همچنان دخترم از خیمه تو را می خواند خواهرت منتظر آمدنت می ماند هلهله ها خبر از دست بریده داده خبرم را به حرم قدِ خمیده داده قامتم از غم بی دستی تو تا مانده کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده بدنت پر شده از تیر تماشا سخت است حرِکت دادن این جسم از اینجا سخت است فرصت کندن تیر از تن تو نیست مرا طاقت هلهله ی دشمن تو نیست مرا بروم پیکر بی دست تو را پس چه کنم کینه ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم تن بی دست تو با نیزه لگد کوب شده حرمله با غم تو حال دلش خوب شده
قربون لبای/ خشک و نیمه جونت قربون چشات وُ/ اشکای روونت دست تو که افتاد/ زندگی حروم شد بعد تو خوشیِ/ خیمه ها تموم شد کوچیک شده قد و بالات از دست من رفته دستات تیرای بی رحم چی کردن دیگه نمی بینه چشمات ای وای عباس بی تو حرم بی پناهه پاشو داداش حسین بی تکیه گاهه۲ *[ای وای عباس سقای لشکر حسین]۴ از حرم صدای/ العطش بلنده توی چشمای من/ حرمله می خنده پاشو که تو لشکر/ صحبت هجومه کارِ گوشواره/ بعد تو تمومه بی تو حرم میشه غارت به خیمه میشه جسارت خوبه که نیستی ببینی زینب کجا و اسارت!؟ افتادی و من پیر شدم ناگهانی افتادی و قد حسین شد کمانی۲ *[ای وای عباس سقای لشکر حسین]۴ واسه من نمونده/ دیگه راه چاره فکری کن برای/ معجرای پاره بعدِ تو اباالفضل/ بی پناهِ خیمه میری و میوُفته/ تکیه گاهِ خیمه توو خیمه روضه خوندن رقیه و سکینه به سر زدن تا شنیدن ماهِ حرم رو زمینه پاشو بی تو زمینگیرم اباالفضل بعد تو از دنیا سیرم اباالفضل۲ *[ای وای عباس سقای لشکر حسین]۴
🔹حضرت عباس علیه‌السلام مرثیه کاربردی در قالب ترجیع بند 🔰رحِمَ الله عَمّیَ العَباس 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ای نبی‌طلعت، ای علی‌مرآت وی حسن‌خصلت، ای حسین‌صفات ملكوتی‌جمال هستی و هست، در جبین تو جلوۀ مَلَكات مادرت فاطمه‌ست، اُمّ بنین خواهرت زینب است، خیر بنات عشق از جلوۀ تو شد مبهوت عقل از آفرینشت شد مات من و وصف کمال تو؟ حاشا من و شرح جلال تو؟ هیهات بر تو ای حُسن دلفریب، درود بر تو ای ماهِ هاشمی، صلوات هر که چون تو غریق بحر خداست می‌شود ناخدای فُلک نجات هیچ‌کس روسپید عشق نشد چون تو در امتحان صبر و ثبات تو چه شب‌ها به روز آوردی در مناجات قاضی الحاجات ای علمدارِ دشت سعی و صفا دعوتم کن به وادی عرفات به من از خرمن عنایت خویش خوشه‌ای هدیه کن به رسم زکات به سویت آمدم ز روی نیاز به بَرَت آمدم به بوی برات کربلا را ندیده‌ام اما موج اشک من است شطّ فرات منِ بی‌مایۀ سخن‌نشناس تو بگو با بضاعت مزجات، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس» ای فدایی به راه دین، عباس شاهد مکتب یقین، عباس هست آیینۀ دل و جانت روشن از نور «یا و سین»، عباس وَه چه زیبا کشید نقش تو را قلم صورت‌آفرین، عباس به جمالت حسین می‌نگریست با دو چشم خدای‌بین، عباس تو ابوفاضلی و اُمّ بنین فخر دارد به آن و این، عباس جز تو در مذهب وفاداری کیست سردار راستین، عباس؟ داشتی در قیام عاشورا ید بیضا در آستین، عباس مثل ماه شب چهاردهم جلوه‌های تو دلنشین، عباس طوق مهر تو دلنواز، ولی تیغ قهر تو آتشین، عباس غیرت و همت تو می‌بخشد خاتم عشق را نگین، عباس پرچم عشق را به دست تو داد رهبر عادل و امین، عباس تو علمدارِ «فَضَّلَ اللّهی» در سپاه مجاهدین، عباس کیستم من؟ ز خرمن فیضت در همه حال خوشه‌چین، عباس کمترین نقش‌بند مدح توام در مدیح تو بیش از این، عباس، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس».. به جمال تو ای حبیب خدا دل جدا عاشق است و دیده جدا شیرمرد جهادی و جاری‌ست در رگ و ریشۀ تو خون خدا سعی خورشیدی‌ات مُبَدَّل کرد ظلمت کفر را به نور هُدی تو و با ظلم آشتی؟ هرگز تو و بر ظالم اعتنا؟ اَبَدا از تب و تاب تو به وادی عشق شجر طور آمده به صدا.. جان پاک تو شد فدای کسی که «لَهُ رُوح العالَمین فِدا» چون تو در راه انقلاب حسین دِیْن خود را کسی نکرد اَدا در صف رستخیز رشک بَرَند به شکوه و جلال تو شهدا خنده بر لب، منادیان بهشت عاشقان تو را، دهند ندا که بیایید ای خداجویان در پناه سلالۀ سُعَدا گر شوم خاک درگهت آن روز در مقام تو ای حبیب خدا چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس» چشم از آن لحظه‌ای که وا کردی در دل از راه دیده جا کردی به «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم» که تو تسخیر قلب‌ها کردی سر نهادی بر آستان رضا پشت تسلیم را دو تا کردی هدف تو ثبوت «اِلا» بود بعد از آنی که نفی «لا» کردی تو به امضای خون خود، به حسین دل سپردی و اقتدا کردی خاک پای مقدس او را سرمۀ چشم و توتیا کردی ترک سر در طریق حق گفتی بذل جان در ره خدا کردی کربلا دشت شور و عشق نبود کربلا را تو کربلا کردی چون نسیم سحر به همت عشق گره از کار خلق وا کردی دل بیگانه از ولایت را با نگاه خود آشنا کردی ای که بر گِردِ خیمۀ خورشید سعی در مروه و صفا کردی ای که آزادگان عالم را آگه از سرّ نینوا کردی ای که با جذبۀ محبت خویش خانه در روح و جان ما کردی در شگفتم به پاس این همه لطف که تو ای مهر دلربا کردی، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس» دل و جانی خدای‌جو داری قبلۀ عشق پیش رو داری ای محبت‌شعارِ مهرآیین سیرت و صورت نکو داری تو همانی که چشم در همه حال به عنایات و فضل هو داری فیض‌ها برده‌ای تو از سه امام یعنی از وحی، رنگ و بو داری مُعتَصِم گشته‌ای به «حَبلُ‌الله» صحبت از «لا تَفَرَّقُوا» داری به عطشناکی فرات قسم مِی وحدت سبو سبو داری شده‌ای محو شاهد ازلی جز شهادت چه آرزو داری؟ گر دو دستت جدا شود از تن سر پیکار با عدو داری گر امید تو ناامید شود زمزمه «اِن قَطَعتُموا» داری نشوی تا شهید، وا نشود، عقده‌هایی که در گلو داری گرچه زهرا نبود مادر تو به‌خدا رنگ و بوی او داری ما که شرمنده‌ایم، بهر ظهور تو دعا کن که آبرو داری ساقیا! گرچه موجی از دل‌ها بسته بر هر شکنج مو داری با چنین جلوه و جلال و جمال که تو خورشیدِ ماه‌رو داری، چه بگویم كه گفت خیرالناس: «رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس».. # # استاد محمدجواد غفورزاده
بلندشو داداش رفتن همه؛ تو لااقل کنار من باش تو رو  رو خاک نمیدیدم هیچ موقع ای‌کاش بلندشو داداش چشم انتظارن بچه‌ها، ستون خیمه! دارن عمو عمو میگن بیرون خیمه خیمه‌ها رو ریختی به هم بلند شو از جا بدون تو منم دیگه (میفتم از پا) ۳ ماه مُنیرم دست منو بگیر پاشو!!! بریم امیرم دستی نداری توو بدن برات بمیرم ماه‌ مُنیرم خیر نبینن سَرْوِ منو از ریشه کندن به اشک تو، به قدّ من دارن می‌خندن میخوام تو رو بغل کنم امّا نمی‌شه این همه تیر از بدنت (جدا نمی‌شه) ۳ می بینی عباس مادرت اینجا اگه نیست مادرم اینجاس هنوز روی تنش رَدِ روضه‌ها پیداس می بینی عباس حسین فداش بشه قدش هنوز کمونه از بعد کوچه دیگه چشماش رنگ خونه ما دلمون صاف نمیشه با قنفذ پست دستش که بالا نمیاد (کار مغیره است) ۳
ما که عمری ست گدای شب تاسوعاییم زخمی مرثیه های شب تاسوعاییم عشق عباس شکیبایی و سرزندگی است روضه ی امشب ما روضه ی شرمندگی است تن بی بال و پرت قاتل ارباب شده ست از خجالت همه ی قامت تو آب شده ست لب آبی و لبت سوخته از بی آبی تکیه گاه منِ دلتنگ چرا می خوابی؟ همه ی علقمه پر نقش شد از بال و پرت همه ی خون تنت ریخته از فرق سرت اولین بار کنار بدنت لرزیدم سوختم تا که تن سوخته ات را دیدم داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده است این فرات است که از خون تو رنگین شده است می کشم تیر ز چشم تو به چشمی پر اشک مرثیه خوانده برای منِ دلسوخته، مشک از گلو و سر و چشم و دهنت خون زده است صبر کن نیزه ای از پشت تو بیرون زده است خطِ خون مانده ز بی دستی تو دور و برم سینه خیز آمده ای مشک به لب سمت حرم خیمه با رفتن تو ضربه ی بد خواهد خورد دخترم بی تو از این قوم لگد خواهد خورد لشکر حرمله آماده ی غارت شده است تو که بی دست شدی حرف اسارت شده است فکر کن بی من و تو شمر چه ها خواهد کرد حرمله را به حرم زود رها خواهد کرد از همین لحظ النگوی رقیه پر زد خواهرم باز گره بر گره ی معجر زد با شکاف سر زاری که تو داری چه کنم؟ با سرت در گذر نیزه سواری چه کنم؟ به سر سوخته ات زخم جبین می افتد بیشتر از سر من روی زمین می افتد
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد یک عشیره منتظر بودند  اما بیشتر... رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد دیدی آخر خواهری بی‌تاب را بیچاره کرد  هرکه او را دید از دشمن  فقط میگفت وای کوه بود و سینه‌اش سیلاب را بیچاره کرد دستهایش بر زمین  دستِ مردی بَر کمر این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت یک حرامی نیزه‌اش را بِینِ پهلو جاگذاشت -     -     - از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت تشنه‌ای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید کاش میشُد تیر را بیرون  نمی‌آورد او با خودش تیرِ سه‌شعبه وای مژگان را کشید تیرها از پشتِ‌سر بر قامتِ او خورده‌اند پس چرا از سینه‌اش صد تیرِ سوزان را کشید با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم..‌. در میانِ شعله‌ها شامِ غریبان را کشید هلهله می‌آمد و دیدند آقا داد زد مَشک را از رویِ  سینه کَند آقا داد زد -      -      - در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد زود آمد بر سرش  اما سرش را جمع کرد خوب شد اُم‌البَنین هم حال و روزش را ندید جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت سمتِ او  زینب دوید و اصغرش را جمع کرد تا پدر را دید  رویش را سکینه زخم کرد با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد بسکه سر وا بود می‌اُفتاد هِی از نیزه‌ها خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد هیچ‌کس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد* در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی  از دهانه افسار  مرکب آویزان بود.
نوکر دربار ابی عبدالله ع هرکه هستم یا حسین نوکر به دربار توام ذره ای در زیر پای خیل زوار توام هرطبیبی نسخه می پیچد به بیماران خویش آشنایم ، نسخه خواهم، چونکه بیمار توام بر لبم نام تو و در چشم من اشک غمت من مریدی از مریدان علمدار توام می برم تا نام تو پر می کشد مرغ دلم برسر کویت حسین جان من گرفتار توام روضه می خوانم برایت هر شب آدینه ای گریه کن بر اهلبیت و یار و انصار توام دیده گریان تو هر صبح و مسا صاحب زمان من به شوق دیدن آن سرو گلزار توام از ازل بازار تو گرم و خریداران زیاد من به عمری مشتری بر جنس بازار توام کی برانی از درت این عاشق دلداده را گرچه با کردار زشتم خار و سر بار توام آتش عشقت دلم را پر حرارت کرده است در میان شعله ای از شعله ی نار توام این شب آدینه و من سائل درگاه تو یا حسین شرمنده از این لطف بسیار توام از ملامت کردن اغیار کی باکی بود تا نفس دارم حسین جان من هوادار توام کوفیان بشکسته عهد و نقض پیمان کرده اند گر بیاید مهدیت گویم وفا دار توام لطف حق شامل شده «دانا»نماید شاعری تا نفس آید ثناگوی و عزا دار توام هدیه به روح مقدس سید الشهدا ،علمدار و شهدای کربلا صلوات بر محمد و آل محمد ششم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳برابر با۱۶شوال ۱۴۴۵ رسول دانا - روستای ایراج
خواب مُردن شبی در خواب دیدم لحظه ی جان کندن خودرا به خود یک لحظه لرزیدم چو دیدم مردن خودرا زبانم بی تحرک شد عرق بنشست بر رویم بکلی شد فراموشم شهادت گفتن خود را کنار بسترم بودند جمعی از عزیزانم مرا باور نبود آخر زدنیا رفتن خود را به پایین پای خود دیدم که بنشسته ست عزرائیل ندادم مهلتی کم َ قدرِ سر خاراندن خودرا نهادم چشم خود بر هم نبینم لحظه ی مرگم نبودم آخرامید ی به بدنیا ماندن خود را شروع شد جان گرفتن از سرِ انگشتِ پاهایم جدا شد روح از جسمم نظر کردم تنِ خودرا کنارِ جسم بی جانم همه در شیون وزاری که گویا داده اند ازکف پناه و مأمنِ خودرا همه خویشان و قومانم شده ازمرگ من آگاه به روی دستشان دیدم ز خانه بردن خود را تنم بر سنگ غسّال و کنارم مرده شوی آمد درآنجا ناگهان دیدم من عریان بودن خودرا مرا می شست غسّال و به چشم خویش می دیدم چو مومی زیر دستانش همی چرخیدن خود را بشد فارغ ز غسل آن مرد غسّال و حنوطم کرد کفن آورده دیدم در کفن پیچیدن خود را نهاده پیکرم را داخلِ تابوت و می بردند پی تابوت می دیدم عزیزان و زنِ خود را سکوت حاکم شد و گفتند تکبیرِ نمازم را مرا باور نبود آخر چو گل پژمردن خود را بسرعت آمدم تا اینکه بینم حفره ی قبرم ببینم نقطه ی پایان ، ببینم مسکنِ خود را جسد را دیدم آوردند و بنهادند درقبرم بحق حس کردم آندم بر زمین افتادنِ خود را مرتب خشتها چیدند از پا تا به نزدِ سر ز بالا دیدم آندم طرز تلقین دادنِ خودرا نهاده آخرین خشت و بقبرم خاکها می ریخت بدیدم اینچنین در خاک مدفون گشتنِ خودرا همه رفتند و من تنها شدم درخانه ی وحشت بدیدم هم فشارِ سخت و هم نالیدنِ خودرا زتاریکی و تنگیِّ لحد برخویش لرزیدم یقینم شد که می بینم ز هم پاشیدنِ خودرا بناگه شد دری باز و به پایین پا بدیدم من دو مأمورِ ملک را و بخود لرزیدنِ خودرا سؤالاتی ز من شد از اصول و از فروعِ دین زبانم عاجز از پاسخ و حیران ماندنِ خودرا دو مأ مور خدا آماده گشته بهر تنبیهم که من با چشم خود بینم همی آزردنِ خودرا بقدری حالِ من بد شد از آن زشتیِ اعمالم ورق می خورد و می دیدم رهِ پیمودن خودرا درونِ لوحِ اعمالم فقط اشکی بدیدم من که تنها برحسین بود و ثمر گرییدن خود را ترحّم شد به من ناگه عذابم بر طرف گردید که دیدم روح شادِ خود بخود بالیدنِ خودرا درآن ساعت شدم بیدار و گفتم شکر کن «دانا» قیامت کی شوی گریان ببین خندیدن خود را خداوند لحظات سخت جان کندن وشب اول قبر را برما آسان بگرداند ونورائمه اطهار را بفریاد ما برساند به برکت صلوات برمحمد وآل محمد27/10/1401برابربا 24جمادی الثانی 1444رسول دانا
صد شکر غبار حرمت تاج سر ماست نامت همه شب ذکر قنوت سحر ماست گفتند بسوزید... سَمِعنا و اَطَعنا عمری‌ست که سرمایه‌ی ما، چشم تر ماست از نوکری توست به هر جا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست هر جا عَلَمی هست همان‌جا حرم توست پس کرب و بلایت همه‌جا در نظر ماست از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک اشکی که خودش روز قیامت سپر ماست ای کشته‌ی بی غسل و کفن، تشنگی تو داغی‌ست که تا روز ابد بر جگر ماست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e