eitaa logo
بشری (رسانه مجمع)
854 دنبال‌کننده
395 عکس
308 ویدیو
215 فایل
🔹" بُشْرىٰ " به‌‌عنوان‌‌رسانه‌‌ی‌خبری‌ " مجمع‌الذاکرین‌قائمشهر‌" به جهت ارتقای سطح کیفی مداحان شهرستان و حومه و حاوی مطالب ارزنده شامل پند، مدایح و مراثی اهل بیت، جملات ناب، بصیرت افزایی می باشد. 🔸ادمین 👈🏻 @Morteza1341
مشاهده در ایتا
دانلود
خواندن از محبوب خود منبر ندارد احتیاج عشق بازی شعرهای تر ندارد احتیاج می نخورده عاشقانش امشب ازخود بی خود اند مست مستان ساقی و ساغر ندارد احتیاج میکده لحظه به لحظه پر شده ازعطر یار بزم امشب نافه و عنبر ندارد احتیاج تا به دام افتد مگر یک عمر پرپرمی زند یاکریم جلد اینجا پر ندارد احتیاج فقر را از صاحبش هرشب گدایی میکند عبد مولا کیسه های زر ندارد احتیاج تا سری پیدا کند در بین سرها روز حشر میثم این خانواده سر ندارد احتیاج هرکه دارد سایه ی لطف علی را بر سرش مطمئنم به کسی دیگر ندارد احتیاج مثل پیغمبر که تا دارد علی را نزد خود در میان معرکه لشگر ندارد احتیاج به گل رویش خدا هرچه بخواهم میدهد با وجودش بعد از این نوکر ندارد احتیاج نیمهٔ ماه رجب شد اعتکافش واجب است زادگاه مرتضی قطعا طوافش واجب است @majmaghaemshahr
عید میلاد علی عید سعیدکعبه است انکه به پابوسی اش اول رسیده کعبه است کعبه را از لات و عزی و هبل خالی کند مرتضای بت شکن تنها امید کعبه است خشت خشت اش ازعلی گویدسخن بیت الحرام کودک بنت أسد تنها نوید کعبه است اینکه از دیوار بشکافد برای مرتضی اولین و بهترین کار مفید کعبه است از جلال و از شکوه اش مکه میلرزد به خود شاهد حرفم تکان های شدید کعبه است هم زمین هم آسمان روشن شدازنوررخ اش حضرت خورشید طفل رو سپید کعبه ست سنگر شیر خدا بودن به امر ذات حق بی گمان از افتخارات جدید کعبه است میتوان فهمید از سمتنی امی حیدره حیدر کرار سردار رشید کعبه است خانه کعبه مرید حضرت اقای ماست یا علی بن ابیطالب مرید کعبه است جز به روی او برای هیچ کس در وا نشد پس علی بن ابیطالب کلید کعبه است نه فقط من که جمادات است مداح علی ان که میگوید برای او قصیده کعبه است میشود فهمید از فزت برب الکعبه اش هم شهیدمسجداست وهم شهیدکعبه است درمیان کعبه ای که قبله ی جان همه ست مرد خانه مرتضی بانوی خانه فاطمه ست جبرئیل از مقدم پاکش بشارت می دهد عالمی را مژده ی جشن ولادت می دهد ازلیذهب عنکم الرجس اینچنین پیداست که با نگاه خود دل ما را طهارت می دهد نور قرآن در دلش قدافلح روی لبش به رسول اللهی احمد شهادت می دهد هم امیرالمومنین باحق وهم حق باعلیست مرتضی سر تا به پا بوی عدالت می دهد گر علی روزی به کرسی قضاوت رو کند به خطاکاران به یک اندازه فرصت می دهد هادی شهراست ودنبال هدایت کردن است چادر زهرای خود را گر امانت می دهد قصه وارونه ست در واقع خلیل بت شکن به علی بن ابیطالب شباهت می دهد چاه های آب خودرا وقف عامش کرده است او تمام شهر را درس دیانت می دهد بهر امرار معاش خویش زحمت می کشد پینه ی دستش خبر از استقامت می دهد دررکوع خودبه سائل بذل وبخشش میکند اهل بیت اش رابه این الطاف عادت میدهد نان وخرمامیبرد بر روی شانه شب به شب شام خود را به یتیم بی بضاعت می دهد من صد و ده تا گره وا میکنم با نام او بی گمان نادعلی همواره حاجت می دهد محشرآن وقتی تماشایی ست که آقای من دوستان خویش را اذن شفاعت می دهد آخرش یک روز خواهم رفت ایوان نجف ِآخرش یک روز توفیق زیارت می دهد هدیه ی روز پدر جان را کنم تقدیم او هر چه دارد شیعه در راه ولایت می دهد علتی دارد اگر کل میکشم کف می زنم گرمی ذکر علی بر من حرارت می دهد در میان قلب هر جنبنده ای یاد علی ست آفرینش در میان مشت مقداد علی ست علیرضا خاکساری @majmaghaemshahr
سبک ای صفای قلب زارم.... وقت جان دادن، بیاور، بسترم را زیرگَرما که دَهَم جان،چون حسینم،درهوای داغِ صحرا زِ ، یادَم کِی رود؟ مصیبت هایِ او بسوزم هر زمان من از جور عدو حسین جانم حسین... کی رود از خاطر من، رنج و اندوهِ برادر؟ کی زیادم میرودآن،نیزه وشمشیر وخنجر؟ به هنگام وداع دلم جا ماند و رفت نوایِ بی کسی به گوشم خواندورفت حسین جانم حسین.... دل من خون شدزداغِ قاسم وعباس واکبر جگرم شدپُر زِداغِ آه وزاریهای اصغر پریشان خاطرم من از روزِ عَزا بسوزم از غمِ شهیدِ کربلا حسین جانم حسین.... سیدهادی موسوی نوشاد @majmaghaemshahr
شده‌ام زینبا ثنا خوانت زینت دین چهره ی رخشانت با خدا بوده عهد و پیمانت عالمان زمانه حیرانت تویی محبوب حی سبحانت پدر و مادرم به قربانت دختر با صفای زهرایی در صبوری زینت بابایی تو صفابخش جمله دل هایی بر همه درد ما تسلایی دست ما زینبا بدامانت پدر و مادرم به قربانت تو گل بوستان فاطمه ای ثانی خوش زبان فاطمه ای مظهر دودمان فاطمه ای در صبوری تو جان فاطمه ای همچو زهرا منطق و برهانت پدر و مادرم به قربانت ای گل بوستان آل آلله همه ی هستی رسول الله افتخار علی ولی الله خواهر و همنشین ثارالله شامل ما لطف فراوانت پدر و مادرم به قربانت فاطمی خوی تو خصال تو هاشمی روی تو جمال تو مرتضی شد محو کمال تو شد صبوری تو مدال تو هم قضا هم قدر به فرمانت پدر و مادرم به قربانت تو گل باغ حیدری زینب نور چشم پیمبری زینب اسوه ی صبر کوثری زینب در کرامت چو مادری زینب همه خوبان شمع شبستانت پدر و مادرم به قربانت مه برج ولایت ای زینب نور شمس هدایت ای زینب لطف و جود و عطایت ای زینب بر همه بی نهایت ای زینب شامل شیعه لطف و احسانت پدر و مادرم به قربانت من کجا و ولایتت زینب لطف و جود و عنایتت زینب شد زبانزد حکایتت زینب بوده از دین حمایتت زینب شد فدای ره خدا جانت پدر و مادرم به قربانت گرچه دل خسته ایم و بیماریم در گلستان تو چنان خاریم ما ز حب و مهر تو سرشاریم شکرلله که ما تو را داریم همه عالم ریزه خور خوانت پدر و مادرم به قربانت تویی تو صاحب کرم زینب بنگر دیده ی ترم زینب سوی کوی تو می پرم زینب از حریمت کجا روم زینب منم از جمله مستمندانت پدر و مادرم به قربانت تو که نوربخش عالمین بودی مرتضی را نور دو عین بودی لحظه لحظه به شور و شین بودی دم آخر یاد حسین بودی جان فدای پیکر بی جانت پدر و مادرم به قربانت دیده ای رحلت پیمبر را بعد از احمد غربت حیدر را پشت در ناله های مادر را ناله و سوز دو برادر را سوزد این دل ز رنج و حرمانت پدر و مادرم به قربانت دیدی آتش به آشیانه زدند مادرت را به تازیانه زدند بین کوچه چه وحشیانه زدند دست و بازو، به کتف و شانه زدند شد شهیده مادر نالانت پدر و مادرم به قربانت دیدی دست پدر ز کین بستند دشمنان قلب مرتضی خستند بعد احمد از علی بگسستند پهلوی مادر تو بشکستند همه دل ها بود پریشانت پدر و مادرم به قربانت بعد بابا رنج و محن دیدی جگر پاره ی حسن دیدی لخته های خون به لگن دیدی تیرباران آن بدن دیدی ریخت از دیده اشک چشمانت پدر و مادرم به قربانت با حسین داغ کربلا دیدی درد و غم، رنج و ابتلا دیدی تو شهیدان سر جدا دیدی سر پاکان به نیزه ها دیدی بر زمین پاره های قرآنت پدر و مادرم به قربانت کس چو تو در جهان ملال ندید رنج و غم را به جان و دل نخرید دیده ای شمر سر از حسین برید در کنار سر حسین خندید جان فدای گریه ی پنهانت پدر و مادرم به قربانت زینب ای غم رسیده خواهر او دیدی از کین بریده شد سر او دیده‌ای بر زمین تو پیکر او آمدی قتلگه تو در بر او سوزد این دل بر دل سوزانت پدر و مادرم به قربانت دیدی آتش به خیمه ها زده‌اند سر پاکان به نیزه ها زده‌اند تازیانه به بچه ها زده‌اند سیلی از کین رقیه را زده‌اند سوختی با لاله‌های عطشانت پدر و مادرم به قربانت دیدی آن دشمنان به جای کمک زد صبوری تو به سنگ محک زده زخم تو را ز کینه نمک کودکی ظالمانه خورده کتک سوختی تو همره یتیمانت پدر و مادرم به قربانت دیده ای تا نام حسین بردند کودکان حسین کتک خوردند همه گل ها ز کینه پژمردند دو گلش زیر بوته ها مردند بر زمین پیکر عزیزانت پدر و مادرم به قربانت خطبه ی تو یزید رسوا کرد مشت او را بین همه وا کرد محشر آن خطبه ی تو برپا کرد پشت خصم حسین را تا کرد خطبه ات شد جنگ نمایانت پدر و مادرم به قربانت بوده ای زینبا تو در تب و تاب شدی از غصه لحظه لحظه تو آب دیده ای کوفه، شهر شام خراب دخت زهرا کجا و بزم شراب چوب می‌زد به پیش چشمانت پدر و مادرم بقربانت من کجا و جود و سخای تو شامل من لطف و عطای تو در دل من بود ولای تو شد (رضای) خدا رضای تو بوده ام من همیشه مهمانت پدر و مادرم به قربانت رضا یعقوبیان @majmaghaemshahr
حاج اسماعیل دولابی می گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدمها را جذب می کند. مجذوب خودش می کند. تار خدا، قرآن است .نغمه های آسمانی است . خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند. خیلی ها را با تور خودش جذب می کند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند . شیخ بهایی می گوید: شد دلم آسوده چون تیرم زدی، ای سرت گردم چرا دیرم زدی. از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد ، فهمیدم من ارزش دارم. ولی گلایه دارم که چرا من را زودتر گرفتار نکردی. سعدی هم می گوید: بزن سیلی و رویم را قفا کن. خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد. پنبه را وقتی می زنند، باز می شود و سفید می شود و ارزش پیدا می کند. اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند.این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند. گرفتاری ها باید زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می رسد، ناراحت می شویم. این شیوه خداست! @majmaghaemshahr
علامه مجلسی: عِمران‌ بن‌ شاهين‌ حاکم جنوب عراق بود در پی شکست از عضدالدّولة‌ ديلمی چاره‌ای نديد مگر آنكه‌ به حرم‌ أميرالمؤمنين‌ علیه السلام پناه‌ آورد تا اينكه‌ يك‌ شب‌ آن‌ حضرت‌ را در خواب‌ ديد كه‌ به‌ او فرمود: ای عمران‌! فردا فَناخُسرو برای زيارت‌ اينجا می آيد و راهنمایی مفصلی به عمران نمود عمران‌ می گويد: همانطور كه‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ من‌ راهنمائی فرمودند ، عضدالدّوله‌ آمد و به وی گفتم منم‌ عمران‌ بن‌ شاهين‌ او میگويد: چه‌ كسی تو را در اينجا راه‌ داد و در اين‌ موقف‌ قرار داد؟ من‌ گفتم‌: مولای من‌ علی بن‌ أبیطالب‌ علیه السلام در خواب‌ به‌ من‌ فرمود: فردا فَنا خسرو در اينجا حضور پيدا می كند عضدالدّوله‌ گفت‌: تو را به‌ حقّ أميرالمؤمنين‌ سوگند ميدهم‌ كه‌ او به‌ تو گفت‌:فنا خسرو می آيد؟ گفتم‌ آری ! عضدالدّوله‌ گفت‌: هيچكس‌ غير از من‌ و مادرم‌ و قابلۀ من‌ نميداند كه‌ اسم‌ من‌ فنا خسرو است‌ عضدالدّوله‌ از گناه‌ او درگذشت‌ و او را به‌ وزارت‌ منصوب‌ كرد عمران به شکرانه این کرامت و کرامات دیگر امیرالمومنین علی ع  در حق وی مسجدی در حرم مطهر ساخت امروزه مزار سید محمد کاظم یزدی، نویسنده کتاب العروة الوثقی در این مسجد قرار دارد. @majmaghaemshahr
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. گفت، خداروشکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت، خداروشکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت، خداروشکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سرد خانه می‌برند. گفت، خداروشکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا همین الان از خدا تشکر نمی‌کنیم که روز و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ @majmaghaemshahr
خیلی ها باید این قصه را این روزها دهها بار بخوانند چنگیزخان نتوانست بخارا  را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است ! اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ،  و هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز  به شما می‌دهیم ! ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! چنگیز گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! این عاقبت خود فروشان است. @majmaghaemshahr
4_5981000413632007665.mp3
547.1K
سبک: امیری حسین و نعم الامیر بوَد یا اخا لحظه ی آخرم بیا ایندم آخری برسرم شدم همچو موی تو در پیچ وتاب تنم مانده همچون تو در آفتاب حسین یا حسین عشق زینب حسین کجایی تو ای شمع خاموش من لباس توباشد درآغوش من شدم من ازاین پیرهن نیمه جان که بوی سم مرکب آید ازآن حسین یا حسین عشق زینب حسین ببین جانم ازغصه برلب شده شب آخر عمر زینب شده مرا این مصیبت نکرده رها که دشمن مرا برده درکوچه ها حسین یا حسین عشق زینب حسین نرفته زیادم که درقتلگاه که شد روزم از ظلم قاتل سیاه به او گفتم ای فرد خنجر به دست مبر سر از او نوگلم تشنه است حسین یا حسین عشق زینب حسین محمود اسدی شائق @majmaghaemshahr
164.8K
بسوز ای دل بسوز ای دل برای زینب کبری رسیده وقت جانسوز عزای زینب کبری واویلا آه و واویلا... ______________ همان زینب همان زینب که بوده کوثر کوثر چو شمعی بی صدا سوزد به یاد ماتم دلبر واویلا آه و واویلا... _____________ فتاده در دل زارش غم جانسوز عاشورا دمادم می زند ناله به یاد روز عاشورا واویلا آه و واویلا... ______________ به یاد آن زمانی که دلش دریای غمها بود تن نور دو چشمانش ز کینه ارباًارباً بود واویلا آه و واویلا... _______________ به یاد آن دمی که شد کنار علقمه غوغا مشام جان سقا را رسیده عطری از زهرا واویلا آه و واویلا... ____________ به یاد آن زمانی که گل سرخش شده پرپر نشسته تیرزهر آگین به حلقوم علی اصغر واویلا آه و واویلا... _____________ به یاد آن زمانی که سر یارش جدا گردید سرش چون ماه زیبایی هلال نیزه ها گردید واویلا آه و واویلا... ______________ به یاد آن زمانی که به مقتل ناله ها میزد میان خون حسینش را غریبانه صدا میزد واویلا آه و واویلا... @majmaghaemshahr
آسمانی پر از بلا دارم سینه ای غرق ربنا دارم بر دلم آه بی صدا دارم در سرم شور نینوا دارم زینبم من عصاره ی زهرا دخت محبوبِ حضرت مولا کودکی با بلا عجین بودم در صبوری چو بی قرین بودم اسوه‌ی صبر صابرین بودم اینچنین شد که برترین بودم بالِ جبریل پا خورم باشد پرده‌ی عرش چادرم باشد آمدم زینت پدر باشم راویِ ضرب میخ در باشم شاهد پاره‌ی جگر باشم کربلا راهی خطر باشم من شب تیره را سحر هستم بَهرِ مولای خود سپر هستم مادر دو شهید خوش نامم بانوی پاکِ دین اسلامم سر پرست و بزرگِ ایتامم شهد غربت چکیده در کامم کربلا سنجشِ غرورم بود قتلگاهش که اوج شورم بود لحظه‌ی سخت من همان دم شد لحظه ای که فضا پُر از غم شد ..وَ غمی در نهاد عالم شد آسمان ناگهان جهنم شد این ندا آمد و زمین لرزید شمر دون رأس شاه را بُبْرید رأس او را بروی نی بردند چه بگویم کجا و کی بردند تا که بردند، بر او پی بردند سوی بزم حرام و می بردند سر آقا کجا و تشت طلا لب آقا کجا و چوب جفا از سرش بگذریم ، پیکر او در کنارش فتاده مادر او خون رَوَد از رگ و زِ حنجر او زخم شمشیر شد سراسر او نعل اسب و تن مطهر شاه نیزه‌ی غارتی و پیکر شاه بعد او نوبت حرم آمد چه بگویم، چه بر سرم آمد آتشی سوی معجرم آمد تازیانه به پیکرم آمد چون کبوتر اسیرِ در دامم برده اند سوی کوفه و شامم کوفی و بی حیایی و پستی خطبه های من و می و مستی سنگِ از روی بام و یک دستی ..بُرده از من تمامیِ هستی کوفه شادی و هلهله دارد کوفه خولی و حرمله دارد شامی و سیلی و کبودی ها بزم شام و غم حسودی ها آتش و کینه و یهودی ها چشمِ هیزِ کلاهخودی ها وجه مجهول شد سرت را شام عاقبت کُشت دخترت را شام  مجتبی دسترنج ملتمس @majmaghaemshahr
بازصحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت بانگِ هل من ناصرش راباتو، هرعصری شنید گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت آنکه کم کم جان گرفته بین گودال ازحسین از تو در بالای تل هم ، ذره ذره جان گرفت بوسه گاهِ مصطفی راداخل خورجین گذاشت بی خبر از قیمت سر بود اگر ارزان گرفت رفت کوفه ، رفت شام و رفت تا کنج تنور کوچه کوچه خانه خانه بوی اَلرّحمن گرفت کوفه مهمانداریش با طعنه و با سنگ بود کوفه ایی که بارها ازدست مولا نان گرفت شام هم تازدبر آن دندان امیر مستِ پست آستین را دختری مظلومه با دندان گرفت ایستادی همچو پرچم ، قلبهاشان ایستاد از صدایِ حیدری ات ناقه هم فرمان گرفت گر چه سامانت به روی نیزه منزل کرده بود دینِ حق از پایمردی هایِ تو سامان گرفت حامد آقایی @majmaghaemshahr پر از تو ام دم آخر ، ز غیر تو بری ام دلم برای تو لک زد، مرا نمی بری ام ؟! به شوق اینکه بگیری مرا در آغوشت من از حیات گذشتم به مرگ مشتری ام به زیر تابش خورشید رنگ عوض کردم بعید باشد عزیزم به جا بیاوری ام حباب زیر قدم های من نمی شکند نمانده هیچ اثری از شکوه حیدری ام سه چهار مرتبه با شمر همکلام شدن چقدر لطمه زده بر غرور خواهری ام حسین چشم تو روشن به شام برگشتم هنوز خانه به دوش مصیبت سری ام .... که شمر آمد و از تن برید و بر نی زد بریده مثل همان ضجه های آخری ام ... مقطعه شده بودی تو را بغل کردم به قتلگاه تو گل کرد حس مادری ام ... حسین ، کشته مرا حکمت نفس زدنت هنوز عطر تو جامانده روی پیرهنت ناصر دودانگه @majmaghaemshahr ای روحِ وفا اسوه‌یِ ایثار عقیله ای فاطمه و حیدرِ کرار عقیله مدیونِ تو و صبرِ تو شد مکتب و مذهب شد صبر، به صبرِ تو بدهکار عقیله از عصرِ دهم تا دلِ شامات تو بودی بر اهلِ حرم میر و علمدار عقیله بر منبرِ جدت تو چنان جلوه نمودی گفتند که حیدر شده تکرار عقیله وای از دلِ غمدیده و خونینِ تو بانو بودی همه‌یِ عمر ، عزادار عقیله وقتی که نگاهت به سر افتاد ، گمانم دنیایِ تو شد بر سرت آوار عقیله جا دارد اگر خلق،بمیرند از این غم آخر تو کجا و سرِ بازار عقیله؟ علی گلچین پور @majmaghaemshahr