eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
جود خداوندی‌َاست در کف جودش شعشعه‌ی کبریاست ضوء وجودش عرصه‌ی لاهوت شمّه‌ای ز حدودش هست حدودش ثُغور حیّ ودودش آنکه ودود از میان خلق ستودش طبق تفاسیر نصّ سوره‌ی رحمان او و حسین‌اند شرح لؤلؤ و مرجان خیمه و خرگاه اوست عالم امکان روح صلات از وی‌ست فرض به انسان در دل این خیمه قائم‌ست عمودش شَبَّر آل علی، حسن شده نامش او که کلام خداست ضبط به کامش دشمن و یارند ریزه‌خوار طعامش جن و ملک مانده‌اند محو قیامش خیل بنی‌آدم‌اند مات سجودش إن ذُکٍرَ الخَیرُ کانَ أوّلُ ذِکرًا دفتر تقدیر را نموده مدوّن او که نظامش نظام اقوم و احسن اوست که تجرید کرده از همه روزن او که به معراج رفته گاهِ قعودش بقعه ندارد اگرچه فرش مزارش بال ملک بوده‌است آینه‌دارش گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش پود زمان بوده‌است بسته به تارش تارِ زمین تاب خورده در دل پودش هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد قطره‌‌‌شکیبی از او به روز ازل خورد قاسم او از عموی خویش عسل خورد قفل اگر بر جدال اهل جمل خورد هان! حسن بن علی‌ست آن‌که گشودش قوس صعودش نه تَنَزُّل دمد از آن دست کشد جزء را و کُل دمد از آن جلوه‌ کند گر به خار، گل دمد از آن عین دعا هست و تبدُّل دمد از آن در همه عالم ببین ظهور و نمودش سفره‌ی او خاص و عام داشت؟! نه واللّه بیم خواص و عوام داشت؟! نه واللّه نهی ز اهل جذام داشت؟! نه واللّه زخم دلش التیام داشت؟! نه واللّه او که غریب‌ست در میان جنودش
جمل فتنه‌ی دین شد و راهزن شد دوباره حسن آمد و خط‌شکن شد به سر آمد و با علی عهد خون بست هر آن‌کس دمی با حسن هم‌سخن شد ز شمشیر او خون فتنه سرازیر به تکبیر او خیره هر مرد و زن شد جلالش سرآمد میان دلیران جمالش زبانزد به هر انجمن شد به خون حسین و به صبر حسن بود درخت معاویه گر ریشه کن شد امید غریبان به آغوش او بود رسید و برای غریبان وطن شد به مدحش زبان باز کردیم و دیدیم نسیمی شد و نور دشت و دمن شد به مدحش زبان باز کردیم و دیدیم بیابان بیابان به لطفش چمن شد سبک بود میزان اعمالم اما ولایش که آمد ترازوشکن شد
نا امیدی نبود نزد گدایان حسن دست ما را برسانید به دامان حسن نشنیده است کسی خواهش روزی از ما می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی عادتم داده خداوند به احسان حسن نشکند گوشه ای از نان کسی را همه عمر آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن بنویسید جذامی زمین خورده نشست سر یک سفره کنار لب خندان حسن حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست آمده خیل ملک گوش به فرمان حسن سُفرایش همه رفتند و یکی بازنگشت در عوض این همه نوکر همه قربان حسن و بدانند همه کوفه صفت های زمان که فروشی نبود عشق محبان حسن می رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد مثل ایوان نجف گنبد و ایوان حسن حسن کردی امام حسن (ع) مدح
جذبه و جاذبه و جلوه‌ی اعظم حسن است علی و عالی و علامه و اعلم حسن است به خداوند بهشتش حسن آباد خداست شرف‌الشمس خداوندِ دو عالم حسن است بنویس از نفَسش فاطمه را می‌فهمند بسکه آئینه‌یِ پیغمبر اکرم حسن است از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم دومین حیدرِ این قوم مُسَلم حسن است چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است او حسین است و حسین است حسن پس خوب است بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است کیست او قبله‌ی اصحابِ اباعبدالله نقشِ پُر جذبه‌ی هفتادو دو پرچم حسن است شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است ابن طاووس بخوان آه مُقَرَم بنویس روضه‌ی غربتِ شبهای محرم حسن است (حسن لطفی) امام حسن (ع) مدح
کریم هستی و الطاف بی حدی داری میان ما به کرامت زبانزدی داری گداست در به در رزق خود ولی اینجا شما به سمت گدا رفت و آمدی داری حرم اگرچه نداری و بدان آقا میان سینه ی عشاق مرقدی داری کریم هستی و حیف است ای عزیزخدا نه بارگاه طلایی نه گنبدی داری رسیده ام که ببخشی مرا تو از سر لطف اگرچه معترفم نوکر بدی داری شاعر: امیر فرخنده امام حسن (ع) مدح
.عید است و یا نیمۀ ماه رمضان است؟ از هر دو بگویم که هم این است و هم آن است عیدی که به ماه رمضان داد تجلی ماهی که در آن روی خداوند، عیان است ریزد دُر مدح حسن از درج دهان‌ها یا نام دل‌انگیز حسن نقل دهان‌ است قرآن علی در بغل ام‌ابیهاست بر خال و خطش چشم محمّد نگران است این بضعۀ پیغمبر و این یوسف زهراست این جان جهان جان جهان جان جهان است در بین امامان به کرامت شده مشهور یک گوشه ز بیت‌الکرمش باغ جنان است سرتا به قدم یکسره روح است چه روحی روحی است که بر پیکر توحید روان است تا حشر زند از گلوی خون خدا موج خونی که به رگ‌های حسن در جریان است صبرش سپر سینۀ دین بود، وگرنه هر یک مژه‌اش تیر و دو ابروش کمان است داند چو پدر در کند از قلعۀ خیبر آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است با چشم خیالش منگر فوق خیال است در حق گمانش نشمر فوق گمان است گر پایۀ قدرش نگری فوق گمان‌ها ور مدّت عمرش نگری کلّ زمان است در خال و خطش هر چه بخوانید و ببینید از بوسـۀ پیغمبـر اسـلام نشــان است شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار امام حسن (ع) میلاد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد رمضان تازه از امشب رمضان خواهد شد خبر آمدنش بین گداها پیچید همه گفتند فراوانی نان خواهد شد با قدم رنجه ی این شاه پسر بیش از پیش قیمت سائل این خانه گران خواهد شد عشق عرش است همین شیر که در گهوارست سید و شاه جوانان جنان خواهد شد متجلا شده از هر نفس او الله از ید او کرم الله عیان خواهد شد اعتقاد دلم این است که فردای ظهور «اشهد اَنَّ حسن » جزء اذان خواهد شد عماد بهرامی سکوت امام حسن (ع) میلاد
قبله ارض و سما خاک مزار حسن سجده گه انبیا خاک مزار حسن فوق بهشت خدا خاک مزار حسن شعبه ای از کربلا خاک مزار حسن تربت خیرالنسا خاک مزار حسن اهل کرم میرود سوی امیر کرم با قد خم میرود سوی امیر کرم غرق قسم میرود سوی امیر کرم زیر علم میرود سوی امیر کرم خورده به غم میرود سوی امیر کرم دلبر حیدر وقار ای پسر مرتضی نوکریت افتخار ای پسر مرتضی برده ای از دل قرار ای پسر مرتضی لطف شما بیشمار ای پسر مرتضی سر به سرت جان نثار ای پسر مرتضی در طلب روی تو سجده کنانم صنم بر خم ابروی تو سجده کنانم صنم دم همه دم سوی تو سجده کنانم صنم سائل و در کوی تو سجده کنانم صنم با گذر بوی تو سجده کنانم صنم حاتم طایی بود خادم دربارتو مست و هوایی بود خادم دربار تو شوق رهایی بود خادم دربار تو غرق خدایی بود خادم دربار تو اوج صفایی بود خادم دربار تو محمد حبیب زاده امام حسن (ع) مدح
در محضر کریم چه حاجت به خواستن؟ اصلا کریم منتظر التماس نیست جودش همیشگیست گدایش فراهم است در ساحتش ببار که جای هراس نیست محتاج و بی بضاعت و بی آبرو بیا در محضر کریم که جای خواص نیست گفتم حسن دوباره دلم رفت کربلا بین دوراه مانده که هوش و حواس نیست دل میرود مدینه میاید ز کربلا از روضه ی حسین دل من خلاص نیست نوری که بر حریره ی مهتاب خورده است بی حُسن روی دوست در این انعکاس نیست اصلا حسین فلسفه اش میشود حسن نامش مگر ز نام حسن اقتباس نیست؟ کرببلا تمام جمالش به روضه هاست جز پیرُهن سیاه برایم لباس نیست محروم کرده اند از این سوختن مرا بدتر از این برای گدایان تقاص نیست نرگس غریبی امام حسن (ع) مدح
کبوترانه رسیدم به آسمان شما سلام می دهم از دل به آستان شما چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما میان سفره ی ما هست آب و نان شما به زیر لب همگی ذکر ربّنا داریم چه التماس دعاها که از شما داریم رسیده ای که همیشه پناه من باشی کریم باشی و امّید مرد و زن باشی نسیم روح خدا در کویر تن باشی رسیده ای که امام همه حسن باشی تو آمدی که خیالم همیشه آرام است کسی که بی تو بماند همیشه ناکام است سپرده ام دل خود را به دست دلدارم من از ولایتتان دست بر نمی دارم منی که روزه گرفتم به نیّت یارم حسن حسن شده ذکر زمان افطارم طواف می کنمت در مدار ماه خدا کریم آل عبا سفره دار ماه خدا تویی که صاحب این سفره های خیراتی برای اهل سحر اسوه ی مناجاتی طلوع نور خدا جلوه ی عباداتی عزیز حیدر و زهرا بزرگ ساداتی همیشه می رسد از چشم هایتان برکات نثار مقدمتان هدیه می کنم صلوات برای مساله ی عشق راه حل هستی مشوّق همه در بهترین عمل هستی تویی که شیر نبردیّ و بی بدل هستی جوان شیر خدا فاتح جمل هستی میان خانه ی گل ها تبسّم یاسی مرید حضرت حیدر مراد عباسی دعای این دل بی تاب من شده دائم خدا کند که شبی با عنایت قائم به رسم عرض ارادت شبی شوم خادم کنار صحن ؛ ورودی حضرت قاسم به هر مژه بکشم خاک آستانت را ببینم آمد و شدهای زائرانت را تو صاحب کرمی اوج رحمتی مولا تو صاحب علمی مرد غیرتی مولا اگرچه بی حرمی اهل غربتی مولا همیشه محترمی با صلابتی مولا همیشه بانی هر سفره ی کرم هستی میان سینه ی ما صاحب حرم هستی در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی در این شبی که گرفتیم دور هم فالی در این شبی که به ما داده شد پر و بالی مدافعان حرم جای سبزشان خالی به گوش می رسد العفوهای هر شبشان هنوز روضه ی لایوم مانده بر لبشان شروع روضه ی لایوم روضه ی گودال هجوم نیزه و شمشیر وپیکری پامال حرامیان همه رفتند در پی خلخال چه ها گذشته به اهل حرم زبانم لال همینکه مجلس روضه شبی به پا می شد مدینه با نفست خاک کربلا می شد اسماعیل شبرنگ امام حسن (ع) میلاد
آن شب مدينه تشنه شهد سخن بود در جوهر شهد سخن، وصف حسن بود آن شب مدينه بود و عطر جانفزايش فرياد شادي بود و رقص كوچه هايش آن شب ملائك دسته دسته دست افشان مي آمدند از عرش در بزم بهاران آن شب طلوع مطلع الفجر ظفر بود آيينه دار سفره فتح سحر بود آن شب نبي از كوثرش تفسير مي گفت از خنده زهرا، علي تكبير مي گفت آن شب گلي از باغ عصمت چيد زهرا حُسْن خدا داد حَسَن را ديد زهرا آن شب خدا از دوش زهرا بار برداشت يعني نقاب از چهره دلدار برداشت آن شب علي مست مي «قالو بَلي» بود شب زنده دار رحمت ماه خدا بود شمس ولايت را دليل راه آمد ماه خدا را در حقيقت ماه آمد از مقدم او ملك هستي فر گرفته يعني هماي رحمت حق پر گرفته شاعر : محمد حسن فرحبخشیان امام حسن (ع) میلاد
محتاج توام اَکرَمَ مَن کُلِ کَریم دریاب مرا اَرحَمَ مَن کُلِ رحیم در چشمِ من و دل نکند جلوه کسی تکبیر منی اَعظَمَ مَن کُل عظیم دیروز تو را ازل ندیدست به چشم بی شک که تویی، اَقدَم مَن کُلِ قدیم حکمت ز لبت گرفته لقمان همه جا ای حاکم دل اَحکَمَ مَن کُلِ حَکیم لب وا بکنی فصل خطابی در عشق فاروق تویی اَعلَمَ مَن کُلِ عَلیم از صبر و سکوتت چه کسی باخبر است؟ مکتوم تویی اَحلَمَ مَن کُل حلیم سجاد احمدیان امام حسن (ع) مدح