eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
2 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6025863962673813352.mp3
9.38M
ای کاش بیای برادرم شهادت حضرت معصومه(س) شاعر:ابوذر رئیس میرزایی به نفس:کربلایی حسن شالبافان قم المقدسه
هدایت شده از حسین ترکان
کرامت از لطف نگات معلومه توو حرمت چقد دلم آرومه من همه هستیمو به تو مدیونم سیدتی یا حضرت معصومه دنیای، احسانی بر کویر دلها بارانی زهرای، ایرانی زینب حضرت سلطانی درسته که دلم پر از گناهه درسته نوکر تو روو سیاهه تا وقتی زیر سایه ی تو باشم چادر فاطمه برام پناهه سیدتی یا حضرت کریمه از غم دوری رضا دلگیری فراقه قسمتت عجب تقدیری توو لحظه های آخرت توو بستر خاطره هاتو توو بغل می گیری بی تابی، بی جونی از داغ این دوری بارونی بی جونی، بی تابی مثل مادر شب ها بی خوابی میباره اشک چشمت آروم آروم فدای غصه ی دل تو خانوم درسته که غریبی اما مثل فاطمه مادرت نمیشی مظلوم سیدتی یا حضرت کریمه توو روضه ی تو حرفی نیس از مسمار خداروشکر نرفتی بین انظار خداروشکر سیدا دورت بودن خداروشکر نبردنت توو بازار حرفی از، سیلی نیس صورت دختری نیلی نیس حرفی از، حرمله حرفی از تنور خولی نیس درسته توی بسترِ مریضی توو شهر غربتی، ولی عزیزی زنای اهل قم هواتو داشتن کسی نبرده اسمی از کنیزی سیدتی یا حضرت کریمه ۲٠ مهر ۱۴٠۳
هدایت شده از حسین ترکان
1_14155537455.ogg
2.11M
هدایت شده از حسین ترکان
این مرقد بهشتی، شد اعتبار دنیا بالا سر ضریحش، پیچیده بوی زهرا تو بی قراری قرارمونه کریمه ی قم پناهمونه ای پناه اهل عالم من به تو پناه آوردم رو سیاهم و شرمنده کوهی از گناه آوردم من به تو پناه آوردم دلتنگتم رضاجان، بی تابتم برادر کاشکی تو رو ببینم، این لحظه های آخر دیگه نمونده، برام توونی ولی ندارم، ازت نشونی من بدون تو غمگینم من بدون تو دلگیرم من بدون تو بی تابم من بدون تو می میرم من بدون تو می میرم تنها شبیه مادر، افتاده کنج بستر دلخون و بی قراره، از دوری برادر خواهره اما غمی ندیده ندیده رو نی سر بریده یاد عمه جانش زینب روضه ی وداع می خونه این دمای آخر بازم چش به راهه و گریونه ....
هدایت شده از حسین ترکان
الله_علیها خواهر سلطانی و من نوکر سلطان نوکرتم تا به ابد خواهر سلطان نوکرای خواهرشو می خره سلطان می خره سلطان ذکرم وقت بی قراری با این اشکِ چشمِ جاری با تو غصه ای ندارم می دونم هوامو داری ایتها الصدیقه الجلیله فاطمه ی دوم این قبیله برای عاقبت به خیری ما نوکری تو بهترین دلیله سیدتی معصومه دست من و دامن تو کریمه ی قم حریم باصفای تو پناه مردم میون صحن آینه ات دلم شده گم دلم شده گم جان عالمی فدایت لطفی کن جان رضایت دست ما و دامن تو ای بانوی با کرامت ایتها المظلومه الشهیده خواهر غم دیده ی غم کشیده درسته که فاطمه بودی اما خداروشکر نشد قدت خمیده سیدتی معصومه
هدایت شده از حسین ترکان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
از هرکسی به غیر شما رو گرفته‌ایم برگیم و با نسیم حرم خو گرفته‌ایم هوهوی باد در حرمت موج می‌زند او را به خدمت تو اذان‌گو گرفته‌ایم گرد و غبار از دل خود پاک می‌کنیم در صحن اگر که دست به جارو گرفته‌ایم بر شانه‌ی رواقت اگر گریه می‌کنیم از ابرهای صحن تو الگو گرفته‌ایم ای ساحل امید! کنار ضریح تو هربار یاد کشتی پهلو گرفته‌ایم مهر تو را که ضامن ما روز محشر است از آستان ضامن آهو گرفته‌ایم
هر صبح‌دم صبا متوسّل به عصمتش شاید شود زیارت معصومه قسمتش هرروز، آفتاب خراسان به سمت اوست دیدار آشناست، می‌ارزد به زحمتش! در آیه‌های سوره‌ی نورست مُستتر همپایه‌ی مودّت قربی محبّتش با بوسه بر ضریح تو اثبات می‌شود ملّاترینِ مجتهدین، مرجعیّتش از جمکران بسوی تو آمد کبوتری تکمیل درس معرفت مهدویّتش! آرام می‌کند طپش رستخیز را فردا اگر به لرزه درآید شفاعتش از نام‌های روز جزا روز ساعت‌ست آنجا قرار ما و شما، درب ساعتش جارو به دست، خادمی آمد به خنده گفت: بال فرشته راه ندارد به ساحتش از خود گذشت تا به مقام رضا رسید بالاترین مراتب عشق‌ست هجرتش آن کاشی شکسته‌ی صحنم که دلخوشم او را ندیده است کسی، تا مرمّتش...!
هر که رو انداخت، خاطرجمع زائر می‌شود قبل زائر، کوله بارِ راه حاضر می‌شود هر چه تاجر هست در عالم، گدای فاطمه‌ست هر که در کویش گدایی کرد، تاجر می‌شود خوش به حال خانه‌ی خشتیِ نزدیکِ حرم آخرش یک تکه از صحن مجاور می‌شود دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است یک سفر هر کس بیاید قم، مهاجر می‌شود شیخ می‌یابد مفاتیح الجنان را پشت در شاطر عباس قمی در صحن شاعر می‌شود از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست در حرم حتی زبان شعر، قاصر می‌شود پای حکم مادح معصومه امضای رضاست این چنین یک روضه خوانِ ساده، ذاکر می‌شود رو به قم هر بار در مشهد سلامی می‌دهم خادم باب الرضا با من مسافر می‌شود دست را بر سینه‌ات بگذار و چشمت را ببند رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر می‌شود :: ماه قم! دست خیال ما و دامان شما میزبان هستید و ما هستیم مهمان شما غصه‌ی دنیا شده سوهان روح و در عوض کام شیرین می‌کند عمری‌ست سوهان شما عشق را در روز روشن عده‌ای گم کرده‌اند من که آن را یافتم کنج شبستان شما رو سیاهم! با چه رویی بین مردم جا شوم در دل آیینه‌ی شفاف ایوان شما؟ بس که هیچم، روزی‌ام حج فقیران هم نشد عید قربان می‌روم هر سال قربان شما آب قم شور است، شاید ما به ظاهر زائران بارها حرمت شکستیم از نمکدان شما :: داغ اگر در سینه‌ی من یک نفر باشد که نیست باید از دریای لطفت بیشتر باشد، که نیست غیر درد دل نیاوردم به همراه خودم سعی کردم کوله بارم مختصر باشد، که نیست خادم دربان به دست خالی‌ام شک کرده است ترسم از بار گناهم با خبر باشد، که نیست از ضریحت دست من کوتاه اگر باشد، که هست کاش روی شانه‌هایم بال و پر باشد، که نیست خوب در ایوان آیینه خودم را دیده‌ام چشم من هم مثل مردم بلکه تر باشد که نیست هیچ جا بهتر از اینجا نیست، باید بشکند دل اگر مثل نمازم در سفر باشد که نیست هر که آمد حاجت ایل و تبارش را گرفت این حرم جای کسی که بی هنر باشد که نیست مادرم این مرتبه قول شفا از من گرفت آه می‌ترسم دعایم بی اثر باشد، که نیست طبق عادت می‌روم بعد از زیارت، جمکران تا دعایم دیدن آن یک نفر باشد که هست
هربار که از زندگی دلگیر می‌شم دلتنگیامو با خودم تا قم میارم از رزقی که بی‌بی بهم داده دوباره واسه تموم کفترا گندم میارم واسه منِ دلخسته از دوره زمونه اینجا پناه خستگی‌هامه همیشه اینجا شبیه خونه‌ی امنه واسه من یادآور دلبستگی‌هامه همیشه تا گنبد و گلدسته رو می‌بینم انگار اصلاً تموم خواسته‌م از یاد میره لبهام گرم خوندن اذن دخوله روحم‌ تا اوج پرچمش با باد میره گنبد میون گریه‌ی من تار می‌شه اما مگه از دیدن اون سیر می‌شم؟ با هر قدم یادم میره تنهاییامو وقتی توو صحن آینه تکثیر می‌شم صحن عتیق و نو برام فرقی نداره اینجا دعای من همیشه مستجابه وقت زیارت زیر و رو میشه دل من خاصیت اینجا هنوزم انقلابه هربار تا اینجا میارم حاجتامو بااینکه خونه‌م خیلی از این شهر دوره با این همه گیر و گرفتاری که دارم این بار تنها حاجتم اما ظهوره
دور و بر خود می‌كشی مأنوس‌ها را إذن پریدن می‌دهی طاووس‌ها را وا می‌كنی سمت كویرِ این حوالی با لطف پاكت پای اقیانوس‌ها را «امید» دارویی‌ست در دارالشفایت كه با سخاوت می‌دهی مأیوس‌ها را با آن دم قدسی خود شب‌های جمعه رونق بده «یا نور و یا قدّوس»‌ها را هر شب به یاد غربت شهر مدینه روشن كنیم اینجا همه فانوس‌ها را ای آبروی آب‌های این حوالی سمت شما باز است این دستان خالی وقتی كه من از ماه می‌گیرم سراغت می‌آورد دل را میان كوچه باغت هفت آسمان، صدها ستاره می‌شمارد هر شب به پای درس‌های چلچراغت تو آیه‌های سورهٔ نوری، چگونه پیدا كنم من راه خود را بی‌چراغت؟ این لاله‌هایی كه به دامانت نشسته تفسیر خوبی می‌شود از درد و داغت انگار... نه من حتم دارم در بهشتم آن لحظه‌ای كه می‌نشینم در رواقت ما لایق صحن و سرای تو نبودیم همسایهٔ خوبی برای تو نبودیم تو مهر زهرا را میان سینه داری مهری كه با آن اُلفتی دیرینه داری از بس كه آه زائرانت را خریدی ایوان زیبایی پر از آئینه داری هر صبح جمعه میزبان ندبه‌هایی این است آن عهدی كه با آدینه داری تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان غم‌های بی‌اندازه‌ای در سینه داری از نسل كوثر، معنی خیر كثیری «با عشق،‌ خویشاوندی دیرینه داری» فرسنگ‌ها راه است از ما تا صفایت قربان آن صحن و سرای باصفایت از ابتدا هم بود مشهد، مقصد تو پل می‌زنم تا مقصدت از مشهد تو عطر گل یاس از ضریحت می‌تراود این مرقد زهراست یا كه مرقد تو عشق تو دریا را به ساحل می‌كشاند ماه آبرو می‌گیرد از جزر و مد تو خورشید دارد آرزو‌هایی طلایی وقتی كه می‌آید كنار گنبد تو من شاعرت هستم ولی مثل همیشه شعری ندارم تا كه باشد در حد تو من می‌نویسم بر روی سنگ مزارم بانو! همیشه بوده از تو اعتبارم