یا سیدتی رقیه؛
بابا سه روز هست تنم درد میکند
حتی تمام پیرهنم درد میکند
بابا... تو را "حشین" اگر گفته ام ببخش؛
دندان...زبان...لبم...دهنم درد میکند
نیمانجاری
یا سیدتی رقیه ؛
از دردهایم با تو میگویم پدرجان
از گوشواره از النگویم پدرجان
تنها نشانی مانده آنهم جای زخم است
آتش شبیخون زد به گیسویم پدرجان
دیشب گلت از روی ناقه بر زمین خورد
انگار که در کوچه ها مادر زمین خورد
از زخمهای صورتم بابا گمانم
فهمیده ای که دخترت با سر زمین خورد
درد شدید مفصل زانو بماند
سوز ورمهای سر بازو بماند
دیشب نبودی حرمله بدجور میزد
لبها بماند...گوشه ی ابرو بماند
هی لا به لای رد شدنها سنگ خوردیم
از هیزها از بددهنها سنگ خوردیم
در بین کوچه از جوان و کودکان و
بالای بام از پیر زنها سنگ خوردیم
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
نیمانجاری
یااباعبدالله ؛
میخواستند که خسته و رنجه شوی حسین
گیسو بلند مکدّر پنجه شوی حسین
مقتل نوشت؛ دیر تو را کشته اند چون
اول قرار بوده شکنجه شوی حسین
نیمانجاری
یااباعبدالله؛
به چای روضه ات آقا قسم گرفتارم
منی که بین مجالس همیشه پاکارام
من این لباس عزا...این حسین گفتن را
ز سفره های اباالفضل مادرم دارم
به دانه دانه برنج غذای نذری تو
تمام سال سر سفره ام بدهکارم
گناه کارم و پستم ولی امام حسین
به بچه های محل گفته ام تو را دارم
بگیر دست مرا تا "رسول ترک" شوم
خدا کند بنویسی که کلب دربارم
نیمانجاری
السلام علیک یا سیدالشهدا
زبانحال حضرت زینب ؛
میخواستم بال و پرت را پس بگیرم
از زیر دست و پا سرت را پس بگیرم
از زیر نعل اسب ها میخواستم تا
چسبیده های پیکرت را پس بگیرم
صد بار مردم تا توانستم کمی از
انگشتِ در انگشترت را پس بگیرم
از پنجه های حرمله میخواستم تا
عمامه ی آب آورت را پس بگیرم
خیلی کتک خوردم ولی آخر نشد از
زیر عصاها اکبرت را پس بگیرم
هی می دویدم پیش چشمان ربابت
هی می دویدم اصغرت را پس بگیرم
شرمنده ام آخر نشد از دختر زجر
خلخال های دخترت را پس بگیرم...!.
نیمانجاری
مدح خانوم زینب [سلام الله علیها]
مدتی هست که انگار خبر می آید
مبتدای خبرش شهد و شکر می آید
در دل ظلمت شب نیز سحر می آید
به شما چادر زهرا چه قدر می آید
همره آمدنت ارض و سما شکل گرفت
معنی تازه ایی از طرز دعا شکل گرفت
چادرت را بتکاندی و شفا شکل گرفت
بعد از آن لحن غزلخوانی ما شکل گرفت
خنده با گریه شد و فرضیه ها ریخت به هم
عقربه گیج شد و ثانیه ها ریخت به هم
نام تو اشک شد و قرنیه ها ریخت به هم
آمدی و همه ی مرثیه ها ریخت به هم
شرح تفصیلی آیات شمایی بانو
شاهد کل روایات شمایی بانو
به خدا قبله ی حاجات شمایی بانو
اولین عمه ی سادات شمایی بانو
دختر حضرت زهرا شدنت را عشق است
رنگ و بوی علوی در سخنت را عشق است
لقب محتشم شیرزنت را عشق است
ذکر صدبار حسین و حسنت را عشق است
کوثر نور به تاریکی شامی بانو
صاحب نون و قلم…فوق کلامی بانو
پنج تن را به خدا حُسن ختامی بانو
و پسر گر نشدی باز امامی بانو
تو کمالی, سخنت باده ی اکمل دارد
خطبه خوانی تو خود هیبتی از یل دارد
صدوده نکته ی باریک و مسجّل دارد
دختر شیر خدا ! کار تو ایول دارد
ناگهان نور شما در دل ما گشت پدید
نخ قنداقه ی تو بود که مارا بخرید
“آسمان بار امانت نتوانست کشید”
و برادر به علمداری تو داشت امید
ای علمدارِ پس از حضرت سقا…زینب
صاحب چادر ارثیه ی زهرا زینب
این رباب است نشسته به تماشا زینب
سرِ گهواره ی اصغر شده دعوا…زینب ؛
علی اصغر نه عطش بی خور و بیخوابش کرد
بلکه فریاد پدر بود که بی تابش کرد
چه بزرگانه سری هدیه به اربابش کرد
روی دست پدرش حرمله سیرابش کرد
نیمانجاری
روضه سیدالشهدا [علیه السلام]
زمان کشتن تقریبی اش سه ساعت شد
هزار و هفتصد و... این چندمین جراحت شد؟
برای اینکه سرش را چه کس جدا بکند
میان اشعث و خولی و شمر صحبت شد
فتاده در ته گودال دست و پا می زد
و حول و حوش تنش ناگهان قیامت شد
گلوش لخته ی خون و نفس نمی آمد
نفس نفس زدنش سخت و با مشقت شد
به خاک پنجه کشید تا کمی بلند شود
ولی بدون مفاصل براش زحمت شد
پس از بریدن راس اش چگونه گویم که
چطور در ته گودی حسین غارت شد...؟!
نیمانجاری
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ؛
دست برده کمرش را به زمین میکوبید
شمر بدجور سرش را به زمین میکوبید
مهره های کمرش ریخت به هم وقتیکه
حرمله هی قمرش را به زمین میکوبید
با سر نیزه، سنان با همه ی زور خودش
چند دفعه جگرش را به زمین میکوبید
یادش آورد که یک پست همین بعد از ظهر
تکه های پسرش را به زمین میکوبید
نیمه ای از بدنش زیر سم اسبان و
شمر نیم دگرش را به زمین میکوبید
ساربان آمد و با نیت انگشتری اش
مابقی اثرش را به زمین میکوبید
نیمانجاری
نام تو در عوالم اعظم درست شد
یعنی که یک خدای مجسم درست شد
پیغمبران تمامیتت را نگفته اند ؛
بعد از شما نبوت خاتم درست شد
باید تمام عالمیان سجده ات کنند
وقتی ز خاک پای تو آدم درست شد
حالم خراب بود ولی از غدیر خم
تا که شدم محب تو حالم درست شد
از برکت تو بود که ما سینه زن شدیم
از برکت تو ماه محرم درست شد
یکه سوار بیشه ی خیرالعمل علی
از میمنه به میسره ضرب المثل علی
تا به خدا وسیله ی پیوند هستی و
تمثال اقتدار خداوند هستی و
با نام تو دعای همه مستجاب شد
هر سایه ای به لطف شما آفتاب شد
ای کعبه ای که سجده به تو کرده عالمی
رو به تو اند قبله نماهای آدمی
با تو مرا به قبله ی دیگر نیاز نیست
جایی که آب هست تیمم مجاز نیست
نیمانجاری
عالم فدای یک سر موی تو یاعلی
منظومه ی تمام نمای خدا علی
عادت به سجده سمت نجف دارد این سرم
"أصبحت زائرا لک یا..." مرتضی علی
از قندهای کنج لبت سالیان سال
سوهان پزی حوالی قم شد بنا علی
ای باب علم…باب بشر…ای ابوتراب
پا تا به سر خدایی و سرتا به پا علی
باید که از بنای تو معبد درست کرد
وقتی خدا نشانده به جایش تو را علی
سردار بی زره…سپه یک تنه…امیر
فرماندهی کل قوا…لافتی…علی
آیا رکوع کرده به سوی تو دشمنت
یا که ز ترس گشته کمر ها دوتا علی؟!
کار عدو به چرخش تیغت نمیکشد
وقتی که با غضب بتکانی عبا علی
جان علی ببین که شدم غرقه در شعف
صفحه جهان و مرکز پرگار آن نجف
یک شب دلم شدید برای حرم گرفت
شکر خدا نماز شب مادرم گرفت
با سنگفرش صحن حرم عشق میکنم
با هر دوتا قدم...سه قدم عشق میکنم
وقت ورود ، حال گدایت خراب بود
وقت خروج ، حضرت عالیجناب بود
پر کرده اند دور سرم را ملائکه
من مست کرده ی نجفم یا ملائکه؟!…
هوهو کنان به دور شما مست میکنم
نامت که میبرم بخدا مست میکنم
نیمانجاری
امشب دلم هوای تمنا گرفتو بعد
دستی به سوی دامن مولا گرفتو بعد
دست دگر به چادر زهرا گرفتو بعد
یکجا تمام حاجت خود را گرفتو بعد
دستی شراب و دست دگر زلف یار شد
زیباترین قافیه در هر غزل، علی
حی علی خیرعمل...در عمل، علی
"ثبت است بر جریده ی" بین الملل، علی
شیرین لب و شکر دهنی و عسل، علی
حافظ بیا که نوبت زلف نگار شد
موسا شدی و سینه ی من شرحه شرحه نیل
از تو اشارتی شد و از من بک الدخیل
میل شکار کرده ای...ای شاه بی بدیل
آمد هزار ناله که مولا ! اناالقتیل
تیری برو نشانه که وقت شکار شد
در خود هزار مرتبه تکرار میشوم
رسوای کوی و برزن و بازار میشوم
شاعر اگر نشد...سگ دربار میشوم
یک شب که استخوان ندهی هار میشوم
جانم دوباره بی دل و بی اختیار شد
نور شما در آینه ها منعکس بود
عیسا دمش به ذکر لبت ملتمس بود
این خرقه بی محبتتان مندرس بود
هرکه علی نگفته دهانش نجس بود
اسلام با ولای شما ماندگار شد
به به، به هی هی تو به وقت سواری ات
جانم فدای زخم زدنهای کاری ات
عالم فدای خشم دو چشم اناری ات
میدان شکسته از عمل انتحاری ات
ابرو مکش عدوی تو پا به فرار شد
ابرو مکش که سخت نمایی قرار را
بر هم زنی به وقت نبردت فرار را
بیچاره دشمنی که نبیند سوار را
هوهو مزن که مست کنی ذوالفقار را
لشکر ذلیل هر دو دم ذوالفقار شد
این سو خدا و آن طرف ماجرا تویی
یک سمت سیف و سمت دگر لافتی تویی
قبل از "ألست..." صاحب "قالو بلی" تویی
بعد از خدای، کفر نگویم خدا تویی
سجده کنید چون که علی آشکار شد
نیمانجاری
اسدالله چنان جلوه ی داور دارد
کادمی شک به خدا بودن حیدر دارد
کعبه که جای خودش سیزدهِ ماه شما
بهتر آن بود زمین نیز ترک بردارد
من نمک گیر توام رزق مرا میدهی و
شاعر از دست شما لطف مکرر دارد
صاحبم هستی و شهرنجفت خانه ی من
خانه از لطف شما اینهمه نوکر دارد
مثنوی آمده هی دور سرم میچرخد
باز این شعر ندانم که چه در سر دارد ؛
"أنت خیرالبشر" ای حضرت خورشید، علی
"من أبی قد کفر" ای سایه ی توحید، علی
کار و بارم شده هی مست کنم با نامت
لعن الله علی دشمن خون آشامت
ساحت حیدریِ با کرمت را عشق است
به تمامیت ارضی حرمت را عشق است
به امانات حرم عقل خودم را دادم
"زلف برباد مده تا مدهی بر بادم"
سجده بر پادری صحن تو حرمت دارد
گرد و خاک حرمت خصلت تربت دارد
این قَدَر باده مده باز به هم میریزم
آن قَدرَ باده بده تا بشود برخیزم
"باب قبله" شده ای باب خداهم آری
تو عبایی به سر "آل عبا" هم آری...
تا که "أکملت لکم" از دمش آوازه گرفت
دینم از حب تو مولا نفس تازه گرفت
نفسی تازه ز صحرای غدیرم داده
مادرم ذکر علی گفته و شیرم داده
عشق بین المللی، عشق تو طالب دارد
بردن نام شما سجده ی واجب دارد
ذوالفقار آمدو خشم تو خدا رحم کند
کاسه ی خون شده چشم تو خدا رحم کند
من به قربان تو و آن رجز خیبری ات
نام "یافاطمه" بر خاتم انگشتری ات
ذوالفقار و دَم یا فاطمه در جان داری
چه مراعات نظیری تو به میدان داری؟!…
مرحب آمد فقط از جسم سرش برگشته
یک نفر آمده و چندنفر برگشته
وسط معرکه طوفان شده سبحان الله
لشگر از ترس گریزان شده سبحان الله
یک تنه موج برانگیخته ای یعنی چه؟
لشگری را تو به هم ریخته ای یعنی چه؟
سیل از بند خروشان شده را میمانی
شیرِ دنبال غزالان شده را میمانی
رعد و برق نَفَست دیو به زانو بکشد
وقت هوهو زدنت فاطمه هم هو بکشد
پهلوان، باده ی عشق تو چشیدن دارد
ناز شست تو علی، رزم تو دیدن دارد.
نیمانجاری