eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
735 ویدیو
311 فایل
*نه‌ هر کس‌ شد‌ مسلمان‌ می‌توان‌ گفتش‌ که‌ سلمان شد‌ که‌ اول‌ بایدش‌ سلمان شد و‌ آنگه‌ مسلمان‌ شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
(امام جعفر صادق ع) صادق امام ما،آن بی قرینه شد از جور دشمن،شهید کینه شهید کینه،ماه مدینه یا صا حب الزمان آجرک الله۲ هفتم گل ولا،عزا گرفته از داغ بابایش،نوا گرفته با قلب سوزان،با چشم گریان یا صاحب الزمان آجرک الله۲ مدینه در عزا،از غم صادق می سوزد دل ها،در ماتم صادق کشته ی کین است،دل ها غمین است یا صاحب الزمان آجرک الله۲ بهر شیعیان شد،موسم غم ها دل ها خون شد از این،ماتم عظمی ریزد پسرش،اشک از بصرش یا صاحب الزمان آجرک الله۲ برپا شده امشب،شورش محشر خون گریه می کند،موسی ابن جعفر یار مؤمنین،گردیده غمگین یا صاحب الزمان آجرک الله۲ امام انس و جان،گردیده خاموش به دست فرزندش،گشته کفن پوش می نالد از غم،گرفته ماتم یا صاحب الزمان آجرک الله۲ شبانه دشمن ریخت،در خانه ی او دشمن زده آتش،کاشانه ی او یاد حیدر بود،یاد مادر بود یا صاحب الزمان آجرک الله۲ از کینه دشمنش،او را آزرده با دستان بسته،از خانه برده برون ز خانه،بردند شبانه یا صاحب الزمان آجرک الله۲
(امام جعفر صادق ع) ‏(خانه ی صادق،بزم غم برپاست خونجگر موسی،زین غم عظماست آه و واویلا آه و واویلا۲ ششمین مولی،دیده اش را بست از غم داغش،هر دلی بشکست آه و واویلا آه و واویلا۲ شد به پا بزم،ماتم صادق شیعه بنشسته،در غم صادق آه و واویلا آه و واویلا۲ شد شهید کین،ششمین رهبر سوزد از این غم،موسی جعفر آه و واویلا آه و واویلا۲ شد به پا زین غم،شورش محشر موسی جعفر،می زند بر سر آه و واویلا آه و واویلا۲ خانه ی صادق،سرد و خاموش است پیکر پاک،او کفن پوش است آه و واویلا آه و واویلا۲ موسی جعفر،در محن امشب پیکر صادق،شد کفن امشب آه و واویلا آه و واویلا۲ نیمه ی شب با،دست اهریمن زد ز کین آتش،خانه اش دشمن آه و واویلا آه و واویلا۲ بین آتش ها،یاد مادر بود ناله ی مادر،پشت آن در بود آه و واویلا آه و واویلا۲
(امام جعفر صادق ع) امشب دلم رفته تا شهر مدینه گریم به یاد صادق از سوز سینه مهر او عجین با آب و گل من شب شهادتش خون شد دل من می سوزم از داغ امام صادق داغش شرر زده بر حاصل من واویلا واویلا آه و واویلا۲ کس خبر ندارد از قدر رفیعش نشانه ی غربتش خاک بقیعش برای غربتش دل ها کباب است از برای شیعیان این عذاب است در مدینه شهر ختم المرسلین قبر مطهرش از چه خراب است واویلا واویلا آه و واویلا۲ خون کرده دشمن دل امام صادق آتش زد به حاصل امام صادق امام ما جعفر بن محمد گردیده بر او ظلم و جور بی حد دشمن به جای یاری از امامش آتش زهر ستم بر جانش زد واویلا واویلا آه و واویلا۲ خانه ی او را دشمن از کین شرر زد بر سر و سینه موسی با چشم تر زد شیخ الائمه را از خانه بردند امام ما را غریبانه بردند چون حیدر امام صادق ما را با دست بسته از کاشانه بردند واویلا واویلا آه و واویلا۲ زهر کین آتش زده بر جسم و جانش سوزانده قلبش تا مغز استخوانش سر بابا به دامان پسرش امام هفتمین خون شد جگرش با چشم گریان و ناله و آهش بر سر و سینه زد بهر پدرش واویلا واویلا آه و واویلا۲ در ساعت آخر بوده یاد مادر ضرب لگد و پهلو و مسمار در پشت در غنچه از شاخه جدا شد محسن شش ماهه جانش فدا شد فاطمه پشت در از نفس افتاد خون از این غم جگر مرتضی شد واویلا واویلا آه و واویلا۲
سال‌ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا کاش می‌کرد دمی شرم ز جد و پدرم دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد برد از خانه برون وقت نماز سحرم سال‌ها داغ بنی‌فاطمه را می‌دیدم کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم من جگر پاره ی زهرایم و باید به چه جرم عوض گل جگر پاره برایش ببرم بارها تیغ کشیدند پی کشتن من بارها سیل بلا برد به موج خطرم دشمن آن لحظه که بر خانه ی من آتش زد یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم دل شب خصم مرا برد به قصر منصور یاد از بزم یزید آمد و از تَشت زرم «میثم» از تربت بی‌شمع و چراغم پیداست که چو جد و پدرم از همه مظلوم‌ترم.
ای ناصر دین امام صادق وی کنز خفا مصحف ناطق سرخوش بود از جام ولایت هرکس که بود بنده ی خالق یک گردش چشم حق پرستت مرهم به دل کل خلایق شد بهره‌ور از نور تو خورشید تابیده ز نور تو مشارق در مرتبه بهتر از تو کس نیست بر خلق جهان امام لایق شرع نبی از تو گشته احیا هم هادی و راهنمای واثق نامت به خدا شفای دردم بر روح و تنم طبیب حاذق حافظ به شریعت محمد در امر خدا مطیع و عاشق سرچشمه ی علم و صدق و ایمان علم تو بود گنج حقایق ای لاله ی بوستان حیدر وی عطر خوش گل حدائق دریای کرامتی و اعجاز هستی به جهان آیت خارق هستی تو شمیم باغ جنت در کشور دین باغ شقایق.
(امام جعفر صادق ع) ششم نور حق حضرت صادقی تو بر شیعیان رهبر لایقی تو یاس سپیدی،تو نور امیدی گل فاطمه۲ گل بوستان ولایت تویی مه تابناک هدایت تویی تو حامی دینی،تو حبل المتینی گل فاطمه۲ شکسته عدو از ستم حرمتت ز قبرت نمایان بود غربتت الا ای شفیعم،به یاد بقیعم گل فاطمه۲ مدینه ز داغت بود در عزا به هر جا شده شور ماتم به پا الا ای حبیبم،شده غم نصیبم گل فاطمه۲ زده دشمن آتش به کاشانه ات تو را نیمه شب برده از خانه ات عدو با اراده،تو را برد پیاده گل فاطمه۲ ز ظلم عدویت خون شد دلت ز زهر ستم سوخته حاصلت تویی پاک و معصوم،شدی از چه مسموم گل فاطمه۲
مزیّن کن نگاهت را به نام جعفر صادق که عطر عافیت دارد پیام جعفر صادق اگر مهتاب می‌تابد به شام کوچه‌های شهر شفای نور می‌گیرد ز بام جعفر صادق ببین اعجاز نامش را که می‌یابد تبار دل بهاری از حلاوت در سلام جعفر صادق صلابت را تماشا کن که همچون بید می‌لرزد بنای کاخ منصور از کلام جعفر صادق نگاه غصه را پر کن که دست شب به جای نور شرار زهر می‌ریزد به جام جعفر صادق دگر ای آسمان شهر! بس کن شهد باران را که شد تلخ از غم و اندوه، کام جعفر صادق به پایش آسمان از چشم خود خورشید می‌بارد به دل دارد چراغ از احترام جعفر صادق عبور از خط آخر پیش پای توست کاری کن که دستت را بگیرد فیض عام جعفر صادق.
ای پیر خِرَد طفل دبستان کمالت ارباب بصیرت همه مبهوت جلالت دیدار الهی به تماشای جمالت خلق دو جهان تشنه‌ی دریای زلالت  وجه‌الَّهی و نیست نه پایان، نه زوالت وصف تو فزون است ز توصیف و ز گفتار   ای گشته صداقت همه جا دور سر تو روییده گل معرفت از خاک در تو شب منتظر زمزمه‌های سحر تو وحی است سراسر سخن چون گهر تو عالم چو کف دست به پیش نظر تو ای چشـم خـدای اَحَـدِ قــادر دادار   تو ماه و تلامیذ تو دور تو ستاره گفتار حکیمانه‌ات افزون ز شماره هر روز... نه! هر لحظه بُوَد بر تو هزاره علم تو روان‌بخش کمال است هماره دو مطلع الانوار تو حُمران و زُراره یک جابر حیّان تو و آن همه آثار در کوی تو بر جنت اعلا چه نیاز است؟ با نور تو بر مهر دل‌آرا چه نیاز است؟ با قطره‌ی جود تو به دریا چه نیاز است؟ با خاک تو بر وسعت دنیا چه نیاز است؟ با درس تو بر علم دو دنیا چه نیاز است؟ ای عبد تو بر لشکر دانش سر و سردار ای کرسی درس تو تجلای قیامت آویزه‌ی گوش همه تا حشر، کلامت نوشیده همه کوثر توحید ز جامت در ملک خدا وحی خداوند، پیامت بر قلب عدو تیر بلا نطق هشامت گویی سخن اوست همه تیغ شرربار جز راه شما راه دگر سوی خدا نیست در ملک خدا نور به جز نور شما نیست جز خط شما، مشی شما، مذهب ما نیست این است و جز این نیست، درست است و خطا نیست درس تو کم از نهضت شاه شهدا نیست آن نهضت پاینده از این درس دهد بار   تنها نه فقط زهر شرربار، تو را کشت هر لحظه غمی آمد و صدبار تو را کشت بیداد عدو نیمه‌شب تار، تو را کشت گه یاد فشار در و دیوار تو را کشت بیش از همه منصور ستمکار تو را کشت هر روز از او شد به تن و جان تو آزار گه بُرد سوی قتلگهت پای پیاده گه لب به جسارت به حضور تو گشاده گه کرد ز بیداد، به قتل تو اراده با هر سخنش بر جگرت زخم نهاده او بر روی تخت و تو سر پای ستاده حرمت نگرفت از تو و از احمد مختار ای ماه فلک شمع شب تار بقیعت صد قافله دل آمده زوّار بقیعت مرغ دل من گشته گرفتار بقیعت هرچند که ویران شده آثار بقیعت باشد که شبی در پی دیدار بقیعت «میثم» ز ره دور نهد چهره به دیوار.  
حسرت گرفته باز حصار مدینه را غم تیره کرده است دیار مدینه را آثار حزن فاطمه و غربت علی پُر کرده است گوشه کنار مدینه را در کوچه های شهر چو ماه علی گرفت رنگی دگر نماند عذار مدینه را داغ عزای حضرت صادق فکنده باز با اشک و آه ما سر و کار مدینه را تا خاک ریختند بر اندام آن امام کردند دفن دار و ندار مدینه را گویا فشانده اند بر آن قبر بی چراغ غم های بی نشانه مزار مدینه را می گریم از مصیبت جانسوز او مگر بر دیده ام زنند غبار مدینه را در خلوت بقیع به جز اشک مهدی اش شمعی کجا بود شب تار مدینه را من جان نثار مکتب اویم مؤیدم دارم از او امید جواز مدینه را.
عالم ز آه، تیره‌تر از صبح محشر است خونِ جگر به دیده‌ی آلِ پیمبر است شهر مدینه گشته عزاخانه‌ی وجود رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است   گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است گِریَند بر امام ششم هفت آسمان در نُه فلک قیامتِ عظمای دیگر است خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او قبرش کنار تربت زهرای اطهر است آتش زدند خانه‌ی او را حرامیان این اجر خوبی پدر و ارث مادر است جز تل خاک نیست نشانی از آن مزار الحق که ننگ آل سعودِ ستمگر است قامت خمیده، تن شده مانند شمع آب این شاهد جنایت منصور کافر است با آنکه بسته است به رویش در بقیع "میثم" هماره چشم امیدش به این در است.
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟ یا مگر ریحانه‌ی صدّیقه‌ی اطهر نبود؟ با چه تقصیر و گنه بر خانه‌اش آتش زدند؟ اجر نشر دانش او شعله‌ی آذر نبود اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او در دل شب حمله بر باب‌ُ اللَهِ اکبر نبود نیمه‌شب کز خانه می‌بردند صاحب خانه را بر روی دوشش عبا، عمامه‌اش بر سر نبود از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع سنگدل‌تر، بی‌حیاتر، بلکه ظالم‌تر نبود او پیاده می‌دوید و این به اسب خود سوار گوئیا در سینه‌ی تنگش نفس دیگر نبود دیدن بابا در آن حالت پسر را می‌کُشد خوب شد همراه بابا، موسیِ جعفر نبود از شرارِ زهر مثل شمعِ سوزان آب شد غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود «میثم» آن‌روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود.
این نیمه شب ز خانه کجا می بری مرا؟ پا و سر برهنه چرا می بری مرا؟ برهم زدی دعا و شکستی نماز من از ذات حق نکرده حیا؟ می بری مرا؟ اهل و عیال من نگران ایستاده اند دیدند زار و غم زده تا می بری مرا من را نمانده تاب دویدن، کمی بایست این قدر باشتاب کجا می بری مرا؟ از بس کشاندی ام، ز نفس اوفتاده ام ماتم که می کُشی تو وَ یا می بری مرا از من به جز عدالت و تقوا چه دیده ای؟ کآسیمه سر به کاخ جفا می بری مرا آخر مرا چه کار به منصور کاین چنین دنبال خویش چون اُسرا می بری مرا.