eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
253 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
733 ویدیو
308 فایل
*نه‌ هر کس‌ شد‌ مسلمان‌ می‌توان‌ گفتش‌ که‌ سلمان شد‌ که‌ اول‌ بایدش‌ سلمان شد و‌ آنگه‌ مسلمان‌ شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحدم داد مرا مژده ای از خاک حجاز قاصد دوست که دارد خبری روح نواز خاطر از مژده ی آن پیک دل انگیز شِکُفت چون دل واله محمود ز پیغام ایاز گفت بر گنبد فیروزه عروس فلکی مه ذیقعده برآورد سر از حجله ی ناز تا کند چشمه ی نورانیِ خورشید طلوع سپه روز پِیِ راندنِ شب در تک و تاز مقدمَش باد گرامی که مبارک ماهی است زان که خورشید درخشید در این مه ز حجاز صبحدم داد سروش از حرم نجمه نوید هشتمین غنچه ی گلزار ولایت شد باز غم مخور شاد نشین دست فشان پای بکوب که ز مرغان بهشتی رسدم این آواز که گلی در چمن موسی کاظم بشکفت که بُوَد بارگهش قبله ی ارباب نیاز به تماشای جمال ملکوتیش ز عرش طایران حرم قدس همه در پرواز آفتابی ز سراپرده ی تکتم تابید که رسد ذره ی ناچیز ز فیضش به فراز نام نیکوش علی بود و مبارک لقبش شد رضا زان که به تسلیم و رضا شد ممتاز بر تن مرده دَمَد روح نسیم حرمش که نسیم حرم اوست مسیحا اعجاز راز توحید شنو از لب گوهربارش که لب اوست کلید دَرِ گنجینه ی راز شد به فرمان قضا رهسپرِ خِطِّه ی توس موکب محتشم خسرو دین با اعزاز بر عجم تافت چو خورشید ولایت ز عرب پرچم کشور ما یافت از او زیب و طراز مغتنم مقدم مهمان گرامی شمرید که ولی نعمت ما آمده از راه دراز ای خوش آن روز که از پرده برون آمد شیر تا دهند آدمیان فرق حقیقت ز مجاز خرم آن عید که شد نعره ی تکبیر بلند که رضا سوی مصلی رود از بهر نماز عالِم آل محمد که مقامی شامخ کرد در مکتب توحید و فضیلت احراز ای رضا مظهر اسمای الهی به عدد فرخ آن نامه که با نام تو گردد آغاز نیست جز یاد تو مردان خدا را همدم نیست جز مهر تو ارباب صفا را دمساز بی پناهیم و تویی دادرس خلق ضعیف بی نواییم و تویی پادشه بنده نواز خاطر از مژده ی میلاد تو در وجد و سرور سینه از غربت جانکاه تو در سوز و گداز بی جواز تو متاعی نپذیرند ز خلق زایران° در حرمت صف زده از بهر جواز خرم آن کس که در این چشمه ی اخلاص ز دل شست زنگار هوا و هوس و نخوت و آز ذات بی چون کند ابراز رضایت ز کسی که بر این در کند اخلاص و ارادت ابراز هرکه با صدق رسد خدمت سلطان رئوف گره از کار فرو بسته ی او گردد باز ای (رسا) هرکه در این خاک گزیند مأمن ایمنی یافت ز کید فلک شعبده باز.
چون گلِ باغ حسن از خیمه گاه آمد برون از میان ابر گفتی، قرص ماه آمد برون آسمان پنداشت، ماهش را دگر مانند نیست چهرة قاسم چو دید، از اشتباه آمد برون سیزده ساله جوانی همچو ماه چارده از حرم با صد جلال و عز و جاه آمد برون تا ببیند وقت رفتن، روی ماهش را تمام همچو خورشید از درون خیمه، شاه آمد برون زینب افسرده، بهر دیدن خورشید و ماه از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون سوی میدان تاخت قاسم، چون صدای العطش از خیام کودکان بی پناه آمد برون از پی نوشیدن جام شهادت، آن یتیم چون در خونین ز دریای سیاه آمد برون هر که بوسید از ارادت، آستانش را رسا رفت آنجا با گناه و بی گناه آمد برون. ملک الشعرای آستان قدس رضویدکتر (ره)
468.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما عاشق و عشق احمدی ما را بس مرآت جمال احمدی ما را بس در باغ وجود زین همه شاخه ی گل یک شاخه گل محمدی ما را بس. (ره) https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
ازبیت علی ستاره‌ای پیدا شد بشکفته گلی ز گلشن زهرا شد سرتاسر کائنات پر نور و سرور از یمن قدوم زینب کبری(س) شد. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
يارب اين ماه كدامين مه و امشب چه شب است كه فلك غرق نشاط است، زمين در طرب است شد مگر چشم مه امشب به جمالي روشن كاين چنين خرم و تابنده و پر خنده لب است آري از منظره ماه و كواكب پيداست كه شب سيزده ماه شريف رجب است گوش دل باز كن اي بي‌خبر از عالم غيب تا منادي دهدت مژده كه امشب چه شب است مژده جبريل امين داد ز عرش برين كه مبارك شب ميلاد امير عرب است ذات اقليم ولايت كه همايون ذاتش مطلع نور حق و آئينه ذات ربست مه خورشيد و زمين و فلك و ليل نهار به ولاي علي و آل علي منتسب است علي عالي اعلي اسدالله كه او گردش دايره كون و مكان را سبب است با چنين جلوه كه از پرده برون آمده‌اي كه كنم جان به فداي تو نه جاي عجب است هر كه با خط ولاي تو رود در دل خاك فارغ از محنت و آسوده ز رنج و تعب است در پي رزم پي كشتن روبه صفتان همچو شيريست كه در حالت خشم و غضب است نرسد شهد به شيريني گفتار علي كه كلامش چو درختي‌ست كه غرق رُطب است خلق را دوستي شاه ولايت روحي است كه روان در تن و شريان و وريد و عصب است دم فرو بند «رسا» قطره به پيش دريا عرض اندام نمودن نه طريق ادب است.
252.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخیز که حجت خدا می آید رحمت زحریم کبریا می آید از گلشن عسکری گذر کن که سحر بوی گل نرگس از فضا می آید https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
برخیز كه حجت خدا می آید رحمت ز حریم كبریا می آید از گلشن عسکری(ع)گذر كن كه سحر بوی گل نرگس از فضا می آید. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
برخیز که ماه انجمن پیدا شد سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد در ماه خدا تجلی حُسن خُدا در صورت و سیرت حَسَن پیدا شد. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
بر خیز که حضرت رضا می آید سلطان سریر ارتضی می آید ای تشنه ی آب چشمه ی رحمت حق سرچشمه ی رحمت خدا می آید. (ره) https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
741.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از دامن نجمه کوکبی خواسته شد از رونق آفتاب و مه کاسته شد بر مسند دین نشست با جامه ی سبز گل بود به سبزه نیز آراسته شد. (ره) https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
خوشا آنانکه با عزت ز گیتی... بساط خویش برچیدند و رفتند ز کالاهای این آشفته بازار محبت را پسندیدند و رفتند خوشا آنانکه در این باغ چون گل صباحی چند خندیدند و رفتند خوشا آنانکه در میزان وجدان حساب خویش سنجیدند و رفتند نگردیدند هرگز گِرد باطل حقیقت را پرستیدند و رفتند خوشا آنانکه بر این صحنه‌ی خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند خوشا آنانکه از پیمانه‌ی دوست شراب عشق، نوشیدند و رفتند خوشا آنانکه در راه عدالت به‌خون خویش غلطیدند و رفتند خوشا آنانکه بذر آدمیت در این ویرانه پاشیدند و رفتند خوشا آنانکه پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند ز تقوی جامه بر تن کن که پاکان ز تقوی جامه پوشیدند و رفتند خوشا آنانکه بار دوستی را کشیدند و نرنجیدند و رفتند (رسا) در راه خدمت باش کوشا خوشا آنانکه کوشیدند و رفتند.
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن‏ آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن‏ ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن‏ مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن‏ روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن‏ شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى‏ پروانگان شمع وى جمع‏اند در هر انجمن از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى‏ آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن‏ در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب» تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن‏ ناخوانده درس استاد شد ویرانه‏ها آباد شد کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن‏ آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب‏ از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش‏ برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن‏ صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش‏ ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن.