زهر به جان زد شررم ای پدر
سوخت ز پا تا به سرم ای پدر
جواد مظلوم تو از دست رفت
نمانده دیگر اثرم ای پدر
من که غریبانه زدم دست و پا
مگر تو گیری به برم ای پدر
شمع شدم آب شدم سوختم
لخته ی خون شد جگرم ای پدر
حجره ی در بسته مرا شد قفس
ریخت همه بال و پرم ای پدر
کاش که میبود به بالای سر
این دم آخر پسرم ای پدر
یار مرا کشت به فصل شباب
زد به جگر نیشترم ای پدر
تشنهام و به یاد جدم حسین
اشکفشان از بصرم ای پدر
با نفس (میثم)دلسوخته
ریخت به دلها شررم ای پدر.
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_جواد_ع
میان حجره ی در بسته از جان و جهان سیرم
ز سوز تشنگی دانم به کام خشک می میرم
به عهد نوجوانی همسرم شد قاتل جانم
نمی پرسد کسی از او چه باشد جرم و تقصیرم
نمی شد باورم روزی مرا مسموم بنماید
چشاند زهر آتش زا ز راه مکر و تزویرم
به پشت در نشسته می زند کف با کنیزانش
مگر دست قضا این سان رقم بنمود و تقدیرم
کسی از آشنایان نیست اندر موقع مردن
ببیند همچو مادر دست بر دیوار می گیرم
بیا مادر به بالینم دم آخر ببین حالم
نگر زهر جفا بر دل چگونه کرده تاثیرم
رقم کن سازگارا شرح احوالش که می گفتا
ز سوز تشنگی ای همسر بی رحم می میرم.
#عباس_سازگار
#امام_جواد_ع