eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
735 ویدیو
311 فایل
*نه‌ هر کس‌ شد‌ مسلمان‌ می‌توان‌ گفتش‌ که‌ سلمان شد‌ که‌ اول‌ بایدش‌ سلمان شد و‌ آنگه‌ مسلمان‌ شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
#محمد_جواد_غفورزاده بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار، بسی فتنه زیر سر دارد تو در هجوم حوادث، صبور باش، صبور که صبر میوۀ شیرین‌تر از ظفر دارد در آستان ولا، جای ناامیدی نیست بهشت پاک اجابت هزار در دارد دل شکسته بیاور، که با شکسته‌دلان نسیم مهر خدا، لطف بیشتر دارد...
جانا به خدای کعبه رو باید کرد با او همه وقت گفتگو باید کرد در سختی، اجابتِ دعا گر خواهی در نعمت و ناز، رو به او باید کرد. #محمد_جواد_غفورزاده
#محمد_جواد_غفورزاده هفتادودوآیه تابناک افتاده‌ست هفتادودولاله سینه‌چاک افتاده‌ست ای ماه بگو ستاره‌ها شرم کنند هفتادودوخورشیدبه خاک افتاده‌ست.
animation.gif
حجم: 20.2K
ای دلشدگان! شاهد مقصود آمد در پردۀ غیب آن که نهان بود آمد گر بویِ گلِ محمّدی می‌شنوید محبوب خدا، مهدی موعود آمد. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
مبریدم، که در این دشت مرا کاری هست گرچه گل نیست ولی صحنه‌ی گل ‌زاری هست ساربانا،مزنید این همه آواز رحیل که در این دشت مرا قافله ‌سالاری هست من و این باغ خزان‌دیده خدا را چه کنم همره لاله‌رخان، لاله‌ی تبداری هست ساربان،تند مران قافله‌ی گل‌ها را که در این حلقه‌ی گل، نرگس بیماری هست نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست تشنه‌ کامان بلا را، چه غم از سوز عطش ساقی افتاده ولی، ساغر سرشاری هست هستی‌ام رفته ز کف، بعد تو یا ثارالله هیچم ار نیست تمنای توام باری هست تا به مرغان چمن، رسم وفا آموزد یادگار از تو پرستوی پرستاری هست با وجودی که بود بار جدایی سنگین لله الحمد مرا روح سبک ‌باری هست گر چه از ساحت قدس تو جدایم کردند هست پیوند وفا با تو مرا آری هست باغبان چمن معرفت، آسوده بخواب که مرا شب همه شب دیده‌ی بیداری هست در نماز شب خود غرق مناجات توام یار اگر نیست ولی زمزمه‌ی یاری هست مبرید از چمن حُسن(شفق)را بیرون که در آنجا که بود جلوه‌ی گل خاری هست.
ای جلوات ذات تو  جلوه ی کبریا علی                       ای به نگین معرفت  خاتم او صیا علی ای که گرفته از رخت  شمس و قمر ضیا علی              به بزم عاشقان خود کرم کن و بیاعلی که صبرشان تمام شد فدایی تو یا علی             ای به نثار  مقدمت  گوهر اشک دیده ام ای به فدای جان تو  جان به لب  رسیده ام                من به بهای هستی ام  عشق تو را خریده ام نیست  به جز ولای تو مشی و مرام و ایده ام             خوشم که دارم از جهان ولایت تو را علی نمی تواند آدمی ار که گندمی هدر کند                     ولی علی به نان جو تمام عمر سر کند به صبر و طاقت علی خدای چون نظر کند                   قبول توبه ی پدر به خاطر پسر کند کلید استجابت دعاست انس با علی                        ای دل بی قرار من عاشق و مبتلای تو وی رخ تو جمال حق جان من و ولای تو                      قبول حق نمی شود نماز بی ولای تو ربوده دل ز دست من حسین و کربلای تو         چه کربلا که بسته شد درش به روی ما علی اگر مرا زقید غم  رها کنی چه می شود       اگر نگاه مرحمت به کم کنی چه می شود نگه به این کبوتر حرم کنی چه می شود         جواز کربلا به ما کرم کنی چه  می شود چه می شود تسلی ای دهی به قلب ما علی           شب شهادت تو غم به سینه برطرف نشد به من اگر چه مشتبه وسیله با هدف نشد                 گوهر معنویتی نصیب این صدف نشد چرا نصیب و روزیم زیارت نجف نشد          چرا نشد که سر نهم به پای آشنا علی. (شفق)
ماهِ رمضان آمده از راه، چه ماهی آن ماه که دارد به دلِ آینه راهی آیینه ی ما، لطف خداوند کریم است/ برخیز و بگو ای دل غمدیده ، الهی! سرمایه ی من نیست ، به جز اشک ندامت/ یارب ! تو به بیچارگی بنده گواهی پرسند اگر از عمل صالح و تقوا / پاسخ چه دهد؟ خسته دلِ نامه سیاهی هرچند که یک عمر، خطا پشتِ خطا را/ جبران نتوان کرد به اشکی و به آهی سنگینی صد کوه گناه است به دوشم/ از طاعتِ مقبول ، ندارم پَرِکاهی در دامِ "فضاهای مجازی" دل و جانم/ هر روز شد آلوده به یک نوع گناهی من خوار و زمین خورده و من خاک نشینم/ ای توبه پذیرنده ! نشانم بده راهی در جلوه گری های شبِ قدر، خدایا !/ "با برق تجلی چه کند مشت گیاهی" گر از تو امان خواسته ام روز مبادا/ یادم ز مناجات "علی" آمده گاهی بر غربت خود اشک ببارم که ندارم/ جز دوستیِ آل علی ، پشت و پناهی من دست به دامان "رضا ، شمس شموسم"/ شاید که به این ذره کند، نیم نگاهی با آنکه به صد طعنه و توبیخ ، سزائیم/ همسایه دیوار به دیوار رضائیم. "شَفَـق"
امام رضا(علیه السلام) محمد جواد غفورزاده (شفق) یا آنکه بخوانید به بالین پسرم را یا بر سر زانو بگذارید سرم را شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی از من ببرد سوی مدینه خبرم را کی باور من بود که از آن حرم پاک یک روز جدا گردم و بندم نظرم را مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار در سایه اندوه نشاندم پسرم را هنگام خدا حافظی از شهر،عزیزان شستند به خوناب جگر رهگذرم را گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند شاید که نبینند از آن پس اثرم را دامانم از این منظره پر اشک شد اما گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را باکس نتوان گفت ولیعهدی مأمون خون کرده دلم را و شکسته کمرم را من سر به ولیعهدی دونان نسپارم بگذارم اگر بر سر این کار سرم را تهمت زچه بندید به انگور، که خون کرد هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را آفاق همه زیر پر رأفت من بود افسوس بدین جرم شکستند پرم را آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند دادند به تاراج خزان برگ وبرم را بشتاب بدیدار من ای گل که به بویت تسکین دهم آلام دل در به درم را روزم سپری شد به غم،اما گذراندم با یاد تو ای خوب،شبم را سحرم را. السلام