#امام_هادی_علیه_السلام
#سوم_رجب
#مقتل
امام هادی علیهالسلام بر هم زننده بزم شراب
هنگامى كه بدخواهان در نزد متوكل، از امام هادى علیه السلام سعایت و بدگویى كرده و گفتند:
در منزل او سلاح و نوشته ها و أشیاى دیگرى است كه از طرف شیعیان به وى رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد، متوكل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امام علیه السلام هجوم بردند، ولى چیزى به دست نیاوردند، آنها دیدند كه حضرت تنها در اطاقى در بسته نشسته و در حالى كه جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاكى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است.
امام را با همان حال دستگیر كرده و نزد متوكل بردند و به او گزارش دادند كه در خانه اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم كه قرآن میخواند.
متوكل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام بى اختیار ایشان را احترام نموده و در كنار خود نشانید و با كمال گستاخى جام شرابى را كه در دست داشت به امام علیه السلام تعارف نمود.
امام سوگند یاد كرده و فرمود:
«گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار!»
متوكل حضرت را معاف نمود و گفت:
شعرى بخوان!
حضرت فرمود:
«من شعر كم میخوانم».
متوكل گفت: «باید بخوانى!»
امام هادى علیه السلام آن گاه كه اصرار وى را دید اشعارى را قرائت نمود كه تمام اهل مجلس متأثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جام هاى شراب را بر زمین كوبیدند.
اشعار امام علیه السلام چنین بود:
بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ
غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
[گردنكشان] بر قله كوهساران شب را به روز آوردند در حالى كه مردان نیرومند از آنان پاسدارى میكردند، ولى قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.
وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ
وَ اسْكِنُوا حُفَراً یَا بِئْسَمَا نَزَلُوا
آنان پس از مدتها عزت از جایگاه هاى امن به زیر كشیده شدند و در گودال ها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى!
نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ
أَیْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ
پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فریادگرى فریاد برآورد: كجاست آن دستبندها، تاج ها و لباس هاى فاخر؟
أَیْنَ الْوُجُوهُ الَّتِی كَانَتْ مُنْعِمَةً
مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ
كجاست آن چهره هاى در ناز كه به احترامشان پرده ها می آویختند؟
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ
تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَیْهَا الدُّودُ تَقْتَتِلُ
گور به جاى آنان پاسخ داد: اكنون كرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مىستیزند!
قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا
وَ أَصْبَحُوا الْیَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا
آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند ولى بعد از خوردن طولانى، خود خورده شدند!
پس از خواندن این اشعار متوکل و هر که در مجلس بود گریستند تا آنجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد.
سپس چهار هزار دینار به امام هادی داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد.
کراجکی در #کنز_الفوائد نقل کرده که متوکل پس از شنیدن این اشعار جام شرابش را بر زمین کوفت و در آن روز عیش شان منقّض گردید..
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوی #مقتل دخت زهرا
می آید با شور و غوغا...
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
✅ مقتل حضرت علی اصغر علیه السلام
درباره شهادت طفل شیرخوار دو نقل مشهورتر آمده است:
🔘 نقل اول
وقتی امام حسین علیهالسلام مشاهده کردند که همه جوانان و یارانش به شهادت رسیدهاند، عزم میدان کرد و آماده شد تا با تمام وجود با لشکر عمر سعد ملعون بجنگد.
امام علیهالسلام فریاد زد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر صلیالله علیه و آله دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به امید پاداش الهی به فریاد ما برسد؟ آیا معین و یاوری هست که به امید آنچه نزد خداست به ما یاری رساند؟»
صدای گریه وشیون زنان بلند شد. امام حسین علیهالسلام کنار خیمه آمدند و به حضرت زینب سلامالله علیه فرمودند: «کودک شیرخوارهام را بده تا با او وداع کنم.»
امام حسین علیهالسلام حضرت علی اصغر علیهالسلام را در دست گرفت. میخواست او را ببوسد که ناگاه حرمله بن کاهل اسدی ملعون تیری به سوی آن حضرت پرتاب کرد. تیر بر حلقوم علی اصغر علیهالسلام نشست و سر از بدن مطهرش جدا شد. امام علیهالسلام به حضرت زینب کبری سلامالله علیها فرمود: «این طفل را بگیر.»
سپس دست خود را زیر گلوی حضرت علی اصغر علیهالسلام گرفت. کف دستها پر از خون شد. حضرت خونها را به آسمان پرتاب کرد و فرمود: «آنچه غم این مصیبت را بر من آسان میکند، این است که خداوند شاهد آن است و آن را میبیند
امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «اگر قطرهای از آن خون بر زمین میریخت، عذاب نازل میشد.
🔘 نقل دوم
در برخی مقاتل آمده است که حضرت زینب سلامالله علیها آن کودک شیرخوار را از خیمه بیرون آورد و عرض کرد: «برادرم! این فرزند توست که سه روز است آبی ننوشیده. پس آبی برای او بطلب.»
همچنین نوشتهاند: امام علیهالسلام متوجه گریه کودکی شد که از تشنگی میگریست. او را طلب کرد. علی اصغر را روی دست گرفت و فرمود: «ای قوم! شما یاران و اهل بیت مرا کشتید و تنها این شیرخوار باقی مانده که از شدت تشنگی در حال لرزیدن است و آبی ننوشیده. ای قوم! اگر به من رحم نمیکنید، بر این طفل رحم کنید.»
بعضی نقل کردهاند که فرمود: «اگر به زعم شما من گناهکارم، این طفل گناهی نکرده، جرعهای آب به او بدهید.»
امام علیهالسلام در حال صحبت کردن بود که مردی از بین لشکریان ابن سعد ملعون، تیری به سوی حضرت علی اصغر علیهالسلام پرتاب کرد و آن تیر،گلوی نازکتر از گل شیرخوار را برید.
برخی گفتهاند تیر از آن سوی بر بازوی امام رسید. حسین علیهالسلام گریه کرد و فرمود: «خدایا! بین ما و قومی که مارا دعوت کردند تا یاریمان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن.»
آنگاه ندایی از آسمان بلند شد که: «ای حسین! او را رها کن؛ چرا که برای او شیردهندهای در بهشت است.»
👈 منابع:
لهوف/ سیدبنطاوس
ارشاد ج 2/ شیخ مفید
مقتلالحسین/ خوارزمی
#مقتل
#حضرت_علی_اصغر علیه السلام