(دیر راهب)
راهِبی بدید شبی به نی رأسِ منیری،با جمعِ اسیری
با دیده ی گریان،گردید مسلمان
گفتا که سرِ کیست چنین هست منوّر،رخشنده چو اختر
با دیده ی گریان،گردید مسلمان
گفتند سر سبط رسول ثقلین است،نام او حسین است
با دیده ی گریان،گردید مسلمان
بگرفت به زر آن سر و بردش به بر خویش،با غصه و تشویش
با دیده ی گریان،گردید مسلمان
پرسید که باشی تو بگفت سبط پیمبر،نور دل حیدر
با دیده ی گریان،گردید مسلمان
بوسید سر مطهر و سخت برآشفت،تا شهادتین گفت
با دیده ی گریان،گردید مسلمان.
زمینه:کافی
#حسین_مقدم
#دیر_راهب
(دیر راهب)
گفت این سر° زِ کیست،نورش آیا زِ چیست
یا که او حجتی است،از خدای مجید
راهب از دِیر دید،سر شاه شهید
گفتن این اختر است،سبط پیغمبر است
زاده ی حیدر است،تا که این را شنید
راهب از دِیر دید،سر شاه شهید
سر ز آن ها ستاند،تا به دیرش رساند
در مقابل نشاند،گوش کرد این نوید
راهب از دیر دید،سر شاه شهید
تو مسلمان شوی،اهل ایمان شوی
عبد یزدان شوی،عاقبت شد سعید
راهب از دیر دید،سر شاه شهید.
زمینه:همه جا کربلاست،همه جا نینواست
#حسین_مقدم
#دیر_راهب
همین که کرد تجلی رخ منور تو
به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو
خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب..
تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو
آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟
کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟!
سر تو سوخته اما چراغ دیر شده
گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو
ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد
عمیق وا شده پیشانی مطهر تو
بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان
رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟!
بگو چرا به روی نیزه گریه می کردی
مگر چه منظره ای بود در برابر تو
سر بریده زبان باز کرد ای راهب..
بس است..سوختم از این سؤال آخر تو
شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟
شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟
#سید_پوریا_هاشمی
#دیر_راهب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوبیتی
دست راهب که سمت آن لب رفت
سوز آهش به ساحت رب رفت
گریه اش عاقبت به خیرش کرد
"راه صد ساله را به یک شب رفت".
#محمد_حسن_بیات_لو
#دیر_راهب
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
دید راهب به ره شام، پریشانی چند
دستِ بسته ز قفا، سر به گریبانی چند
خون به دل، جمله ز جور فلک کجرفتار
موکنان، مویهکنان، موی پریشانی چند
دید عیسی نفسی بسته به زنجیر جفا
همرهش، غمزده و خسته و نالانی چند
از پس قافله، اطفال پریشانی دید
پا برهنه به سر خار مغیلانی چند
شامگه بود ولی صبح امیدش بدمید
شد عیان تا به سنان، مهر درخشانی چند
سر شاه شهدا را به سنان دید که بود
جاری از لعل لبش، آیهی قرآنی چند
داد زر، زرطلبان را و سر شاه گرفت
سوی دِیر آمد و با ناله و افغانی چند
شست با مُشک و گلاب، آن رخ و لعل چو عقیق
ریخت از دیده به دامان، دُر غلتانی چند
همچو آن عاشق دلداده که بیند معشوق
گفت کای گِرد رُخت، صفزده حیرانی چند!
کیستی؟ وز چه جدا گشته ز پیکر، سر تو؟
که شدی دستخوش فرقهی نادانی چند
پاسخش داد: منم سبط رسول مدنی
گشتهام کشته ز بیداد هوسرانی چند
ناگهان هودجی آمد ز سما، سوی زمین
فاطمه آمد و با حوری و غِلمانی چند
لعل نوشین بگشود و به سر کشتهی عشق
ریخت از دُرج گهر، لعل بدخشانی چند
گفت کِای سرو چمانِ چمن باغ رسول!
داشتی همره خود، سرو خرامانی چند
آخر از غارت گلچین، چه رسیدت؟ ای گل!
گِریَم از هجر تو یا غنچهی خندانی چند؟
کِسوت فقر به عشق تو به بر کرد «صفا»
دست حاجت نبَرد بر در عریانی چند.
#صفا_تویسرکانی
#دیر_راهب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوبیتی
در کـرب و بلا ناجیِ امثـــالِ زُهیـــر است
در راه،هـدایتـگــر نـصـــرانیِ دِیْـر اســت
یک روز وهب روز دگر راهب، عجب نیست
آقـای جـوانان جنـان دسـت به خیــر است.
#محمد_علی_انصاری
#دیر_راهب
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
بدادم زر، گرفتم در عوض جان
چه جان، جانِ جهان به به چه ارزان
اگرچه زر بدادم سر گرفتم
به عالم زندگی از سر گرفتم
همین دولت بَسَم در نشأتینم
که من سوداگر رأس حسینم
چو من سوداگری سودا نکرده
که سودش عقل را دیوانه کرده
زِ سودای سری سودا زدستم
که گنج عالمین افتاده دستم
زروی گنج، گردی گر فروشم
زیانکارم به فردوس ار فروشم
چنان در ملک ترسایی به سیرم
که عیسی را فرود آرم به دیرم
اگر عیسی به چرخ چارمین است
مرا سر برتر از عرش برین است
از آنم سربلند از عرش برتر
که سر بنهاده ام بر پای این سر
ز راز این لب خشکیده ماتم
مگر خضرم لب آب حیاتم
و یا موسایم اندر طور سینا
کز این سر نور حقّم در تجلا
من آن بینم به رای العین از این نور
که موسی را ز ارنی بود منظور
اگر انجام ترسایی چنین است
خوشا آئین من آئین دین است
خداوندا من اکنون در کنشتم
و یا در غرفه ی باغ بهشتم
من از هر سرفرازی سرفرازم
که مهماندار سلطان حجازم
همی ناز ای مسیحا بر محمد
حسین از کعبه سوی دِیرت آمد
تو ای بانوی مریم تو کجائی
که امشب بایدت بر دِیرم آیی
من آن ترسا و دِیرم در کنشت است
چرا مهمان من زیب بهشت است
سری که سینه ی زهراست مهدش
چرا دست من ترساست مهدش.
#ذهنی_زاده
#دیر_راهب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوبیتی
راهب از دِیر چو رأس شه عطشان را دید
دلش از دیدن آن صحنه پر از خون گردید
بِگِرفت آن سر و تطهیر نمودش به گلاب
او ز اعجاز حسین گشت مسلمان و سعید.
#حسین_مقدم
#دیر_راهب
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi