eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
256 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
295 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح ومیلادیه حضرت امام رضاعلیه السلام من عاشقم به نام تو یا ثامن الحجج مستم ز فیض جام تو یا ثامن الحجج دلهای دردمند اسیران عشق را تسکین دهد کلام تو یا ثامن الحجج تنها نه من اسیر کمند توام که هست دلها اسیر دام تو یا ثامن الحجج سر بر فراز عرش خدا سایم از شرف گر بشنوم سلام تو یا ثامن الحجج نظم جهان خلقت وافلاک و خاک هست مدیون انتظام تو یا ثامن الحجج شیرین ترین ترانۀ عشق و محبّت است در گوش جان پیام تو یا ثامن الحجج جبریل آرزو کند از دولت ولا گردد همای بام تو یا ثامن الحجج نومید کی شوم ز در لطف تو که هست جود و کرم مرام تو یا ثامن الحجج محتاج مستمندم و درویش بینوا بر درگه عظام تو یا ثامن الحجج تنها نه رام توست غزال دَمن که بود شیر دمنده رام تو یا ثامن الحجج کی از زبان خامه برآید رقم زند از دولت مقام تو یا ثامن الحجج گستاخی ام زِ شوق بود عفو کن مرا شب خیزم و غلام تو یا ثامن الحجج.
مدح و میلادیه حضرت معصومه سلام الله علیها کریمه ی آل پیمبر سلاله ی موسی جعفر کوثر زهرای مطهر لاله ی باغ سرسبز تبارک فاطمه عید میلادت مبارک عالمه ی آل رسولی دختر زهرای بتولی گوهر دریای عقولی لاله ی باغ سرسبز تبارک فاطمه عید میلادت مبارک پاره ی قلب مرتضایی شافعه ی روز جرایی خواهر حضرت رضایی لاله ی باغ سرسبز تبارک فاطمه عید میلادت مبارک اختر نجمه ای به دامن بیت ولایت ز تو گلشن چشم رضا شدبه توروشن لاله ی باغ سرسبز تبارک فاطمه عید میلادت مبارک شیعه رهین کرم تو است بیت ائمه حرم تو است فیضیه مرهون دم تو است لاله ی باغ سرسبز تبارک فاطمه عید میلادت مبارک تویی تویی باب ولایت شمسۀ عصمت و هدایت جان دو عالم به فدایت لاله ی باغ سرسبز تبارک فاطمه عید میلادت مبارک.
مرغ دلم راهی می‌شود‌ در حرم امن تو گم می‌شود عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک کوثر نوری به کویر قمی آب حیات دل این مردمی عمه سادات بگو کیستی؟ فاطمه یا زینب ثانیستی؟ از سفر کرب و بلا آمدی؟ یا که به دنبال رضا آمدی؟ من چه کنم شعله داغ تو را درد و غم شاهچراغ تو را کاش شبی مست حضورم کنی باخبر از وقت ظهورم کنی.
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها سید تقی سیفی اردبیلی السلام ای حضرت معصومه ای والاگهر مظهر انوار عالمگیر حی دادگر نکهت گلهای جنت در غبار کوی توست رنگ رخسار تو دارد نقش زهرایی دگر گوشه چادر نمازت بوسه گاه قدسیان عالمی از جلوه سجاده ات مستانه سر دخترموسی ابن جعفر،خواهر شمس الشموس عمه ی مهدی ولی امر اَبنای بشر ای کریمه کیستی تو می زند شام و سحر بوسه برخاک درت،حور و ملك،شمس و قمر معجرت بوی عبائی می‌دهد درد آشنا شرح این گفته مجالی خواهد و وقتی دگر زائرین بارگاهت از مَلک بالانشین سائل کویت سلیمان جاه و ازخود بی خبر نغمه ی ذکر ومناجات شبت شور آفرین یک نظر تلمیح تو باشد دو صد مُعجز اثر ای اقامتگاه سبزت شهر علم و مهد عشق وی سواد کوی تو جنات هر فرزانه فر محو اجلالت تمام خاکیان ، افلاکیان خاک پایت توتیای دیده ی اهل نظر آیه ی تطهیر را روشن ترین آیت توئی سوره ی نور از تجلای رخت شد معتبر بسکه پاکی، مریم دوشیزه هم مفتون توست آن مهین بانو کرامات تو را دارد مگر! « سیفی ام » من شاعر دربار عاشورائیان در حریم اقدس عشقت شدم شوریده سر طاعتم بی ذکر نام تو نباشد دل پسند بر در جود تو دارم خدمتی دیرینه تر چشم گریانم ضریح اقدست را در طواف روح مستم چون کبوتر درحرم بگشوده پر ریزه خوارم بر سر خوانت چو مرغان عطش آتشی از عشق تو در سینه دارم شعله ور عمه ی سادات اِذن چاکری ده بنده را دست لرزان دعایم را ز رحمت کن نظر گرجوانی دادم عشقت را خریدم من بجان سود سرشار است این سودا نمی آرد ضَرر.
حضرت معصومه سلام الله علیها مرحوم زین العابدین امیدی ( وافد زنجانی ) کوکب برج امامت حضرت معصومه است صاحب کشف وکرامت حضرت معصومه است دختر موسی بن جعفر پیشوای هفتمین مظهر عزّ و فخامت حضرت معصومه است زادهٔ معصوم نهّم آنکه از عصمت بر او درجهان گردیده قسمت حضرت معصومه است بانویی که صحن و ایوانش شده رشک جنان گوهردریای عصمت حضرت معصومه است بانویی که با قدومش بلدهٔ را نمود چون جنان مشمول نعمت حضرت معصومه است در جوارش آنکه تعلیم و تعلّم می کنند بحث فقه وعلم‌وحکمت حضرت معصومه است آنکه از هجر برادر همچو زینب هر زمان بوده اندر رنج وزحمت حضرت معصومه است حاجت دارین را «وافد»طلب بنما ز وی چونکه باب فضل ورحمت حضرت معصومه است
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها مرحوم میرزاعبدالواهاب سامانی(قطره سامانی) ای مه برج امامت کشتی بحر نجات بانوی عز و شرف حلّال کلّ مشکلات گنج علم ودانش وفضل وکمال وبذل و جود مصدرغیب شهود و مظهر اسماء ذات ای مهین ،بالله که عرش حق کمینت بارگاه چون توئی محبوب جانان و نهال و طیّبات لیلة الاسرای ما باشد طواف کوی تو درگهت معراج عشّاق است منهاج برات آفتاب برج دین نورسراج فاطمه شاخه نخل ولایت برصراط حق ثبات درمقام قرب حق بس رتبه ات باشد فزون مرده ای صد ساله رابخشی به یک ایما حیات آن بَرید کوی جانان در حریم قرب گفت ازمقام رتبه باشی دستگیر کائنات جبرئیل و عشق و میکائیل و عقل عارفان ایستاده بردر دولت سرایت محو و مات زُهره باشی در سماوات دل کرّوبیان مهرو مه باشی دراقلیم صفای ممکنات هرکه می آید به دربارت پی درمان درد دردشان گردد دوا ای منبع جود و برات آتش غیرت برافروزی بهنگام دعا مستمندان بلا را می دهی ازغم نجات از وجود ذات پاکت نخله ی باغ رسول مضمحل شددرحریم قرب حق لات و منات آل طه درمقام و رتبه از خرد و کبار پای تاسر غرق در دریای فهم محکمات غرق اندر بحر توحیدی نمی دانم چرا چون سکندر میروی«قطره»پی آب حیات.
در مدح حضرت معصومه (س) آیه الله العظمی لطف الله صافی ای که دل افسرده و غمینی و مضطر وای که تو را روزگارْ کرده مکدّر خویش زغم کن خلاص و گیر به اخلاص رشته ای از چادرِ شفیعه محشر بضعۀ خیرالنّساء، صَفیّۀ یزدان معدن جود و کرم، عزیز پیمبر گوهرِ بحرِ کمال و حشمت و عصمت اخترِ برجِ حیا، سلیلۀ حیدر طاهره و پاکْ همچو مریمِ عَذرا صاحبِ عزّ و شرفْ حبیبۀ داور منبع زهد و عفاف و دانش و بینش مرکز ایمان و قُدس و معرفت و فر مَفخرِ قم عُشِّ اهل بیتِ رسالت شهرِ حدیث و محدّثینِ موقّر خاک درش توتیای چشم خلایق بویِ رواقش حیات بخش و معطّر همچو پدر قبلۀ حوائج مردم کارگشای بشرْ ز کهتر و مهتر روضۀ او طور طالبان تجلّی مهد کرامات و معجزات مکرّر حُرمتِ آن همچو حُرمتِ حرم و بیت حِجْر و مقام و صفا و زَمزم و مَشعَر مرقد پاکش مطاف عالی و دانی خطّ ولایش شعار اکبر و اصغر صاحب این نعت و این صفات نکو کیست؟ حضرت معصومه دخت موسی جعفر ای فلک رفعت و سپهر معالی ای شرف دودمان ساقی کوثر ای همه اسلاف تو اعظامِ عالَم حجّت و پیغمبر و امام و رهبر «لطفی صافی» زهول روز قیامت سخت غمین و پریش باشد و مضطر چون پدر و چون برادرش به همه عمر بوده شما را مدیح خوان و ثناگر چشم امیدش بود به سوی شما باز تا برهانیدش از جحیم مسعّر.
در مدح حضرت معصومه (س) آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی ای که به خلق جهان تویی سر و سرور شأن تو از قدر کاینات فزون تر وقت ثنای تو ماتْ عقلِ خردمند گاه مدیح تو محوْ فکرِ سخنور سایر وهم ار رسد به پایه قدرت بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر شانۀ گیسوی توست، پنجه خورشید آینۀ روی توست ماه منوّر رشحه ای از نور طلعت تو به افلاک بر شد و افلاک از آن شدند پراختر عکس زابروی تو هلال چو برداشت گشت مشار الیه خلق سراسر بهر وجود تو خلق گشته دو عالم بهر تو گردیده کاینات مسخر خلقت هستی، تو داده ای به همه خلق زآنرو مهتر تویی بر این همه کهتر آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی از مدد فیض تو شدند پیمبر کفو تو را چون نکرد خلق خداوند زآن ننمودی به عمر خویش تو شوهر خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد تو چو خدا فردی و نداری همسر ذرّه ای از عصمتت زنان جهان را گر برسد مریمندْ جمله و هاجر شبنمی از جودِ توست رحمت نیسان سبزه ای از کِشت توست گنبد اخضر دست کشیدی مگر تو بر سر آهو کز وی حاصل شد است نافه اذفر «واللّیل» از موی تو شد است مبیَّن «والشّمش» از طلعت تو گشته مفسَّر باب عطایت گشاده بر همه عالم چشم امید خلایق است بر این در گرد ضریحت دوای اکمه و ابرص گرد حریمت شفای عاجز و مضطر حکم الهی به مهر توست مُسجَل امر خدایی به حبّ تو است مقرّر بضعۀ زهرایی و سلالۀ حیدر نور دو چشم نبی، حبیبۀ داور فاطمۀ ثانیی به عالم ظاهر لیک به معنی تویی همان و نه دیگر مظهر حقّند خانوادۀ عصمت جلوۀ ربّند دودمان مطهّر بسته لبم لم یلد و گر نه بگویم دخت خدای است بنت موسی جعفر عمر تو کوتاه همچو شاخه گل بود چون تو بزرگی و این سراست محقّر نیست مرا غیر درگه تو پناهی آخر و اوّل تویی و اول و آخر.
منقبت حضرت معصومه علیهاالسلام مصطفی قاضی نظام ای حرمت قبلگاهِ کهتر و مِهتر وی کرمت چاره ساز مردمِ مضطر در، دلِ افلاک عیان چو بَدرِ دُجایی مکتبِ دین از تو یافت زینت و زیور نورِ هُدایی ز نسلِ پاکِ مُحمّد روح بتولی و هم سلیلۀ حیدر اُختِ علیّ الرضا و زادۀ نجمه فاطمه فرخنده دُختِ موسی جعفر ماتِ صفاتت شده است قوّۀ عقلم زان همه شأن تو ای مظهر داور شمس و قمر را فروغ بخشد و باشد خَلقِ جهان را شفیعه در صفِ محشر آینه کاری نگر طاق و رواقش نورِ خدا را شده است آینه مظهر موسی عمران کجاست تا که ببیند خاکِ درت را ز طور اَرفع و انور مرکبِ او با کلیم هر دو بمقصد این سوی حق می شتافت آن پی آذر ای که تویی در جهان ز جمله خلایق در نسب و فرّ و جاه اَفضل و برتر دختر و هم خواهر و ائمۀ عُظما بر سه وَلیّ خدا وَصیِّ پیمبر نسبت تو با امام ثامن و ضامن همچو حسین شهید باشد و خواهر بابِ کرام تو هست موسی کاظم آنکه بُوَد نجمه از برای تو مادر دختر باب الحوائجی و برآرد بر دَرِ کاخت خدای حاجت مضطر جَدّ بزرگ تو هست احمد مختار ختمِ رُسل، عقل کُل، پیمبر اطهر مقصد و منظور ز آفرینش عالم بر همه کائنات اشرف و سرور جدّ دگر مرتضاست دستِ خداوند روح محمّد رئوف و راعی و رهبر مظهرِ نور و صفاتِ ذات الهی است مجمع اضداد و هم عجائب و صفدر جَدّۀ تو نور حُبِّ ایزد یکتاست مظهر مهر و معین و ملجأ و مادر در تو بُوَد آن سه نورِ واحد و غفار نورِ رسول و بتول و ساقی کوثر هم تو روانِ جهان و عالم جانی بلکه دو گیتی است در وجود تو مُضمَر فاطمه ات نام و همچو جَدّۀ کبری از تو بگیرد فروغ زُهرۀ ازهر گر چه تویی از نتاج و دودۀ حَوّا نورِ تو بر فرق اوست جقه و افسر اَفضل نسوانِ پاک در اُمم پیش آسیه و مریم است و ساره و هاجر جمله بدریایِ تابناکِ الهی همچو صدف بوده اند و ذاتِ تو گوهر ای که تویی شیر دُختِ مظهر لولاک بی تو جهان را نبود زینت و زیور گر که عفافت کشیده پرده به هستی نقشۀ هستی نشد بدیده مُصَوّر بر جَبلِ جودی از وقارِ تو دریافت کشتی نوح نبی سکینه و لنگر مدح و ثنای تو هست از عدد افزون گرچه رثای تو هست بی حد و بی مر داغِ تو جانسوزتر ز هرچه توان گفت بر جگر شیعیان چو تافته اخگر سوی خراسان شتافتی که ببینی چهرِ وَلیّ خدا و نَیّرِ اکبر روح امین در تمام راه بگسترد زیرِ پیِ مرکبِ تو فرش ز شهپر لیک میان تو با خدیو دو عالم لشکر مأمون کشید سَدِّ سکندر واقعۀ کربلا دوباره عیان کرد پورِ رشید آن پلید و پست و مُزَوَر مظهر حق را شهید کرد به غربت تا که نبینی دگر تو روی برادر نی بهمین کرد اکتفا که روا داشت کُشتنِ سادات در تمامی کشور روی جهان شد سیاه چون رخِ مأمون زان همه ظلم عظیم غاصبِ مُنکَر خواست خداوند تا وجودِ شریفت وا رَهد از جَورِ آن بلای مُقَدر بُرد تو را سوی خویش ایزد بیچون نزد رسول و بتول و فاتح خیبر در اثر داغِ این مصیبت عظما تب شده با مهرِ تابناک مُخمَر بَدرِ تو شد منخسف از این همه ماتم چهر تو شد منکسف به پرده معجر گرچه شود جذبِ مهرِ این کُره خاک خاک چگونه گرفت مهرِ تو در بَر تا تو بزیر تُراب رُخ بنهفتی تُربت تو آن تراب کرد مُعطر باغ خزان گشت و ناشِکفت شکوفه گونۀ گلهای سُرخ گشت مُعَصفَر بلبل بی دل خموش گشت به بُستان پَرپَر و پژمُرده گشت نوگُل احمر هرچه بگویم تمام نیست مصائب شافع تویی تو در صفِ محشر.
آنچه را حق ز گنه روز جزا می بخشد به خدا از قِبَلِ آل عبا می بخشد برو ای دوست دمی در حرم قدس رضا که تو را سر خط تسلیم و رضا می بخشد دردهایی که به درمان نرسد نزد طبیب او طبیبی است که بی نسخه شفا می بخشد بر سر کوی رضا همچو گدایان بنشین که خراج دو جهان را به گدا می بخشد گر گناه من و تو در خور بخشش نبود دست بر دامن او زن که خدا می بخشد از خدا هرچه طلب می کنی از او بطلب که خدایت به تو با دست رضا می بخشد آب از چشمه ی او نوش اگر تشنه لبی که به خورشیدازاین چشمه صفامی بخشد.
آمدم ای شاه پناهم بده ... مرحوم حبیب الله چایچیان (حسان) آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از در و راهم بده ای گل بی‌خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت مَثل کهرباست شوق و سبک خیزی کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان‌سوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین منند بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی جمله حاجات مرا هم بده آن چه صلاح است برای «حسان» از تو اگر هم که نخواهم بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا