eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
735 ویدیو
311 فایل
*نه‌ هر کس‌ شد‌ مسلمان‌ می‌توان‌ گفتش‌ که‌ سلمان شد‌ که‌ اول‌ بایدش‌ سلمان شد و‌ آنگه‌ مسلمان‌ شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
منقبت حضرت معصومه علیهاالسلام مصطفی قاضی نظام ای حرمت قبلگاهِ کهتر و مِهتر وی کرمت چاره ساز مردمِ مضطر در، دلِ افلاک عیان چو بَدرِ دُجایی مکتبِ دین از تو یافت زینت و زیور نورِ هُدایی ز نسلِ پاکِ مُحمّد روح بتولی و هم سلیلۀ حیدر اُختِ علیّ الرضا و زادۀ نجمه فاطمه فرخنده دُختِ موسی جعفر ماتِ صفاتت شده است قوّۀ عقلم زان همه شأن تو ای مظهر داور شمس و قمر را فروغ بخشد و باشد خَلقِ جهان را شفیعه در صفِ محشر آینه کاری نگر طاق و رواقش نورِ خدا را شده است آینه مظهر موسی عمران کجاست تا که ببیند خاکِ درت را ز طور اَرفع و انور مرکبِ او با کلیم هر دو بمقصد این سوی حق می شتافت آن پی آذر ای که تویی در جهان ز جمله خلایق در نسب و فرّ و جاه اَفضل و برتر دختر و هم خواهر و ائمۀ عُظما بر سه وَلیّ خدا وَصیِّ پیمبر نسبت تو با امام ثامن و ضامن همچو حسین شهید باشد و خواهر بابِ کرام تو هست موسی کاظم آنکه بُوَد نجمه از برای تو مادر دختر باب الحوائجی و برآرد بر دَرِ کاخت خدای حاجت مضطر جَدّ بزرگ تو هست احمد مختار ختمِ رُسل، عقل کُل، پیمبر اطهر مقصد و منظور ز آفرینش عالم بر همه کائنات اشرف و سرور جدّ دگر مرتضاست دستِ خداوند روح محمّد رئوف و راعی و رهبر مظهرِ نور و صفاتِ ذات الهی است مجمع اضداد و هم عجائب و صفدر جَدّۀ تو نور حُبِّ ایزد یکتاست مظهر مهر و معین و ملجأ و مادر در تو بُوَد آن سه نورِ واحد و غفار نورِ رسول و بتول و ساقی کوثر هم تو روانِ جهان و عالم جانی بلکه دو گیتی است در وجود تو مُضمَر فاطمه ات نام و همچو جَدّۀ کبری از تو بگیرد فروغ زُهرۀ ازهر گر چه تویی از نتاج و دودۀ حَوّا نورِ تو بر فرق اوست جقه و افسر اَفضل نسوانِ پاک در اُمم پیش آسیه و مریم است و ساره و هاجر جمله بدریایِ تابناکِ الهی همچو صدف بوده اند و ذاتِ تو گوهر ای که تویی شیر دُختِ مظهر لولاک بی تو جهان را نبود زینت و زیور گر که عفافت کشیده پرده به هستی نقشۀ هستی نشد بدیده مُصَوّر بر جَبلِ جودی از وقارِ تو دریافت کشتی نوح نبی سکینه و لنگر مدح و ثنای تو هست از عدد افزون گرچه رثای تو هست بی حد و بی مر داغِ تو جانسوزتر ز هرچه توان گفت بر جگر شیعیان چو تافته اخگر سوی خراسان شتافتی که ببینی چهرِ وَلیّ خدا و نَیّرِ اکبر روح امین در تمام راه بگسترد زیرِ پیِ مرکبِ تو فرش ز شهپر لیک میان تو با خدیو دو عالم لشکر مأمون کشید سَدِّ سکندر واقعۀ کربلا دوباره عیان کرد پورِ رشید آن پلید و پست و مُزَوَر مظهر حق را شهید کرد به غربت تا که نبینی دگر تو روی برادر نی بهمین کرد اکتفا که روا داشت کُشتنِ سادات در تمامی کشور روی جهان شد سیاه چون رخِ مأمون زان همه ظلم عظیم غاصبِ مُنکَر خواست خداوند تا وجودِ شریفت وا رَهد از جَورِ آن بلای مُقَدر بُرد تو را سوی خویش ایزد بیچون نزد رسول و بتول و فاتح خیبر در اثر داغِ این مصیبت عظما تب شده با مهرِ تابناک مُخمَر بَدرِ تو شد منخسف از این همه ماتم چهر تو شد منکسف به پرده معجر گرچه شود جذبِ مهرِ این کُره خاک خاک چگونه گرفت مهرِ تو در بَر تا تو بزیر تُراب رُخ بنهفتی تُربت تو آن تراب کرد مُعطر باغ خزان گشت و ناشِکفت شکوفه گونۀ گلهای سُرخ گشت مُعَصفَر بلبل بی دل خموش گشت به بُستان پَرپَر و پژمُرده گشت نوگُل احمر هرچه بگویم تمام نیست مصائب شافع تویی تو در صفِ محشر.
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها مرحوم میرزا عبدالواهاب سامانی(قطره سامانی) ای مه برج امامت کشتی بحر نجات بانوی عز و شرف حلّال کلّ مشکلات گنج علم و دانش وفضل وکمال و بذل و جود مصدرغیب شهود و مظهر اسماء ذات ای مهین،بالله که عرش حق کمینت بارگاه چون توئی محبوب جانان ونهال و طیّبات لیلة الاسرای ما باشد طواف کوی تو درگهت معراج عشّاق است منهاج برات آفتاب برج دین نورسراج فاطمه شاخه نخل ولایت برصراط حق ثبات درمقام قرب حق بس رتبه ات باشد فزون مرده ای صدساله را بخشی به یک ایما حیات آن بَرید کوی جانان در حریم قرب گفت ازمقام رتبه باشی دستگیر کائنات جبرئیل و عشق و میکائیل و عقل عارفان ایستاده بردر دولت سرایت محو و مات زُهره باشی در سماوات دل کرّوبیان مهرو مه باشی دراقلیم صفای ممکنات هرکه می آید به دربارت پی درمان درد دردشان گردد دوا ای منبع جود و برات آتش غیرت برافروزی بهنگام دعا مستمندان بلا را می دهی ازغم نجات از وجود ذات پاکت نخله ی باغ رسول مضمحل شد درحریم قرب حق لات و منات آل طه درمقام و رتبه از خرد و کبار پای تاسر غرق در دریای فهم محکمات غرق اندر بحر توحیدی نمی دانم چرا چون سکندر میروی«قطره»پی آب حیات.
در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها آیتى از خداست معصومه لطف بی انتهاست معصومه جلوه اى از جمال قرآن را چهره اى حق نماست معصومه عطر باغ محمدى دارد زادۀ مصطفى است معصومه پرتوى از تلألؤ زهرا گوهرى پربهاست معصومه ماه عفت نقاب آل كسا دختر مرتضى است معصومه اخترى در مدار شمس شموس یعنى اخت الرّضاست معصومه زائران، یک در بهشت اینجاست تربتش باصفا است معصومه در توسل به عترت و قرآن باب حاجات ماست معصومه از مدینه به قصد خطّۀ طوس رهروى خسته پاست معصومه تا زیارت كند برادرِ خود فكر و ذكرش دعاست معصومه روز و شب عاشق بیابان گرد خواهرى باوفاست معصومه یا مگر اوست زینب دگرى كز برادر جدا است معصومه تا بدانى كه نیمه ره جان داد بنگر اكنون كجاست معصومه از وطن دور و از برادر دور حسرتش غم فزاست معصومه گر چه نشكسته سینه و پهلوش در دلش داغ هاست معصومه هر حسینیه بیت اوست «حسان» چون كه صاحب عزاست معصومه.
در مدح حضرت معصومه (س) آیه الله العظمی لطف الله صافی ای که دل افسرده و غمینی و مضطر وای که تو را روزگارْ کرده مکدّر خویش زغم کن خلاص و گیر به اخلاص رشته ای از چادرِ شفیعه محشر بضعۀ خیرالنّساء، صَفیّۀ یزدان معدن جود و کرم، عزیز پیمبر گوهرِ بحرِ کمال و حشمت و عصمت اخترِ برجِ حیا، سلیلۀ حیدر طاهره و پاکْ همچو مریمِ عَذرا صاحبِ عزّ و شرفْ حبیبۀ داور منبع زهد و عفاف و دانش و بینش مرکز ایمان و قُدس و معرفت و فر مَفخرِ قم عُشِّ اهل بیتِ رسالت شهرِ حدیث و محدّثینِ موقّر خاک درش توتیای چشم خلایق بویِ رواقش حیات بخش و معطّر همچو پدر قبلۀ حوائج مردم کارگشای بشرْ ز کهتر و مهتر روضۀ او طور طالبان تجلّی مهد کرامات و معجزات مکرّر حُرمتِ آن همچو حُرمتِ حرم و بیت حِجْر و مقام و صفا و زَمزم و مَشعَر مرقد پاکش مطاف عالی و دانی خطّ ولایش شعار اکبر و اصغر صاحب این نعت واین صفات نکو کیست؟ حضرت معصومه دخت موسی جعفر ای فلک رفعت و سپهر معالی ای شرف دودمان ساقی کوثر ای همه اسلاف تو اعظامِ عالَم حجّت و پیغمبر و امام و رهبر «لطفی صافی» زهول روز قیامت سخت غمین و پریش باشد و مضطر چون پدر و چون برادرش به همه عمر بوده شما را مدیح خوان و ثناگر
مدح حضرت معصومه (س) آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی ای که به خلق جهان تویی سر و سرور شأن تو از قدر کاینات فزون تر وقت ثنای تو ماتْ عقلِ خردمند گاه مدیح تو محوْ فکرِ سخنور سایر وهم ار رسد به پایه قدرت بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر شانۀ گیسوی توست، پنجه خورشید آینۀ روی توست ماه منوّر رشحه ای از نور طلعت تو به افلاک بر شد و افلاک از آن شدند پراختر عکس زابروی تو هلال چو برداشت گشت مشار الیه خلق سراسر بهر وجود تو خلق گشته دو عالم بهر تو گردیده کاینات مسخر خلقت هستی، تو داده ای به همه خلق زآنرو مهتر تویی بر این همه کهتر آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی از مدد فیض تو شدند پیمبر کفو تو را چون نکرد خلق خداوند زآن ننمودی به عمر خویش تو شوهر خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد تو چو خدا فردی و نداری همسر ذرّه ای از عصمتت زنان جهان را گر برسد مریمندْ جمله و هاجر شبنمی از جودِ توست رحمت نیسان سبزه ای از کِشت توست گنبد اخضر دست کشیدی مگر تو بر سر آهو کز وی حاصل شد است نافه اذفر «واللّیل» از موی تو شد است مبیَّن «والشّمش» از طلعت تو گشته مفسَّر باب عطایت گشاده بر همه عالم چشم امید خلایق است بر این در گرد ضریحت دوای اکمه و ابرص گرد حریمت شفای عاجز و مضطر حکم الهی به مهر توست مُسجَل امر خدایی به حبّ تو است مقرّر بضعۀ زهرایی و سلالۀ حیدر نور دو چشم نبی، حبیبۀ داور فاطمۀ ثانیی به عالم ظاهر لیک به معنی تویی همان و نه دیگر مظهر حقّند خانوادۀ عصمت جلوۀ ربّند دودمان مطهّر بسته لبم لم یلد و گر نه بگویم دخت خدای است بنت موسی جعفر عمر تو کوتاه همچو شاخه گل بود چون تو بزرگی و این سراست محقّر نیست مرا غیر درگه تو پناهی آخر و اوّل تویی و اول و آخر.
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها این بارگاه قدس که از عرش برتر است آرامگاه دختر موسى بن جعفر است پاکیزه گوهر صدف عصمت بتول یعنى که نور دیده زهراى اطهر است والا تبار خواهر سلطان دین رضا فخر زنان عالم و خاتون محشر است عزّت نگر که حرمت طوف حریم او با حرمت طواف امامان برابر است جنّات عدن اگر طلبى زین حرم در آى کاین آستان عرش نشان، هشتمین در است هر سر بر آستان ملک پاسبان او ساییده شد بهشت برینش مقرّر است آیینه هاى بقعه آیین طراز او روشنگر تشعشع خورشید خاور است در زیر پاى زائر این بارگاه قدس گیسوى حور و یال ملک، مفرش در است اینجا نماز را به خشوع و ادب گزار کاین فرش زیر پاى تو، جبریل را پر است بس ساطع است نور نماز و دعاى خلق با ساق عرش ساحت گیتى منوّر است آدم به امر تو ز نهانخانه عدم تا سر سراى منزل هستى مسافر است جز آن که سر ز عجز بساییم روى خاک از ما به پیشگاه خدایى چه در خور است اى خالقى که وصف جلال و جمال تو از عقل و فهم و وهم و گمان جمله برتر است یا رب به حق قافله سالار انبیإ آن صدر کائنات که آخر پیمبر است عقل نخست و صادر اول که نام وى زیب اذان و زیور محراب و منبر است یارب به حق سیّد و سالار اولیا کز وجه او تجلّى اللّه اکبر است با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم با ابر تیغ، صاعقه یى بر ستمگر است یارب به حق «فاطمه» آن کوثرى که او اُمُّ الائمه عصمت کبراى داور است خونى که داد سرور آزادگان «حسین» مرهون حسن تربیت و شیر مادر است یارب به «مجتبى» که شباب بهشت را در باغ خلد، سید و سالار و سرور است مسموم ز هر کین که جگر پاره هاى او در طشت از شماره فزون تر ز اختر است یارب به خون شاه شهیدان «کربلا» کآزرده حنجر از دم خونین خنجر است خونى که دامن شفق از انعکاس آن همرنگ داغ در جگر لاله مضمر است یارب به حقّ سید «سجّاد» آن امام کز اُم و اَب تقارن سعد به اکبر است در منتهاى اوج بلاغت صحیفه اش گویى «زبور» دیگر و «داود» دیگر است یارب به علم حضرت «باقر» که گاه موج دریاى بى کران پر از دُرّ و گوهر است عطر نبى رسد به مشام از کلام او عطرى که رشک مشک و عبیراست و عنبر است یارب به صدق حضرت «صادق» که تا ابد چون آفتاب بر سر دین سایه گستر است اى واى من که عارض گلگون او به زهر همچون شعار آل على، سبز منظر است یارب به حلم حضرت سلطان دین «رضا» آن کز شرف، مدام نگهبان کشور است شاهى که صدر مسند ارشاد، گاه بحث عقل مجسّم آمد و علم مصوّر است یارب به حق جود امام نهم «جواد» کز عشق، همچو مهر فلک، ذرّه پرور است ابن الرّضا چو«عیسى»و «یحیى» به کودکى قطب و امام و مرشد و مولا و مهتر است یارب به حرمت «حسن» عسکرى که او نقش نگین حلقه چندین مُعَسْکر است عمرى به جرم عصمت و تقوى و زهد و علم در حلقه محاصره چند لشکر است یارب به حق قائم بر حق امام عصر کانگشت او به گردش افلاک محور است نوح زمان و قطب جهان کز حریم غیب خلق خداى را به خداوند رهبر است یارب به حقّ عصمت «معصومه» کز شرف او را پدر امام و امامى برادر است کاین در به روى خلق دو عالم گشوده دار تا خاک ما به آب ولایش مخمّر است
مناقب و مصایب حضرت معصومه (س) ای صاحب کرامت و ای معدن سخا ای اسوه نجابت و ای مظهر وفا ای عزت وجلالی قویان مات عالمی ای گلشن ولایت و دینه ویرن صفا ای آسمان عصمته بیر اختر منیر گنجینه حیاده اولان در پر بها ای آب و خاک و ملت ایرانه آبرو شاملدی لطف و فضلیوه بو کشور ولا ای صحن باصفاسی سالان عالمه شفق عشق اهلینه او یردی یقین جنت العلا ای حضرت رضایه اولان مهربان باجی قیل بیزلره کرم اولا جانلار سنه فدا سن بیر کریمه سن بونی دنیا بیلور خانم سن تک وجودی بیزلره لطف ایلیوب خدا معصومه سن ذکیه سن ای مفخر جهان زهرا آناندی حضرت طاهایه دلربا قم شهرینی مزین ایدوب صحن و گنبدین فخر ایلوری بو صحن و سرایه شه و گدا بیر نوریده دیار خراسانیدن شاخیر صاحب همان اونوره سنون قارداشون رضا سیز باجی قارداشی بیزه نعمت ویروب خدا بو آب و خاکیدن اودی کی رد اولور بلا کیم دوشسه مشکله سیزه دلدن دخیل اولار فورا گلوب سیزون قاپوزا اخذ ایدر دوا هر کس گلوب او درگهه نومید اولمیوب چون آدلانوب جهاندا آدوز منبع عطا چوخ درد مند آچوبدی قاپوزدا دوایه ال درمانینی عطا الیوب ویرمیسوز شفا واردور بیزیمده دردیمیز ای عالمه طبیب درمانه چاتماقا ایدیروق روز و شب دعا عاشقلرون اورکده بودور دردی دایما ایستور گله زیارتیوه دلده آه و وا اوندان صورا دیار خراسانی قصد ایدوب قارداشیوون مزارینه حسرتله یول سالا اوردا خلوص قلبیله ایلوب زیارتی شهدن برات آلوب اولا زوار کربلا درد فراق سالدی سنی رنج و محنته هرگز تاپیلمادی او چتین دردیوه دوا گاهی آتا غمینده یانوب سینه داغلادون حسرت قالوب جهاندا گوزون گاهی قارداشا قارداشیوین فراقینه تاب ایلیینمدون ترک ایلدون مدینه نی سن دلده یا اخا بیر غملی نامه سینه ده گوزلرده اشگ غم حسرتله عرض توسه طرف دوشموسن یولا الله بیلور نه نوییله گلدون او یولاری آمالیوه سنی چاتاسان قویمادی قضا قارداشیوین زیارتینه نایل اولمادون چونکی اجل گلوب یتیروب عمریوی باشا اولدی سنون یاتان یرون آخر دیار قم تاپدی شرف همان یر اولوب روضه الصفا اما واریمدی بیر باجیداندا حکایتیم گلمز ولی اورکده اونون غملری سانا کیمدور بو مهربان باجی من ایلیوم بیان زینب عزیز فاطمه دلبند مرتضا دوزدور سنه بو دهریده چوخ دردو غم یتوب اما سنون غمون هارا زینب غمی هارا چیخدی خیامیدن آلا قارداش سراغینی اوز قویدی قتلگاهه طرف دلده وا اخا تلی اننده گوزلری دوشدی چوخور یره گوردی هجوم ایدور او یره قوم اشقیا بیلدی یقین کی قارداشینی کوفیان یخوب جرات تاپوب ایدوله اونا ظلم ناروا سسلندی ای خدا اوزون اول یار زینبه بلکه بو قانلی معرکه ده قارداشون تاپا فورا باشیندا معجرینی محکم ایلدی میدانی قصد ایدوب الی باشدا قاچا قاچا اندوقجا تلی سسلوری قارداش هایانداسان سس ویر منه بو عرصه ده جانیم سنه فدا بیر نحویله اوزون یتیروب قانلی مقتله گوردی یخیبلا قارداشینی قانلی توپراقا بولمم نه منظره گوزونه دگدی اول زمان فریاد ایدوب اوجا سسیله وا محمدا گلمز دیلیم او منظرنی شرح ایدم تمام یازسام گرگ الیمده کی دفتر قلم یانا زینب سسی اودم کی یتوب شه قولاقینه چوخ زحمتیله آچدی گوزون فخر اولیا.
دروصف حضرت فاطمه معصومه (س) ای نجم سپهرملک ایران وی خواهر ضامن غریبان کنجینه ی بی بدیل ایمان آینه ی پاک حی رحمان الگوی کمال ذات سبحان تو مظهر عشقی و صفایی معصومۀ حضرت رضایی در روز خجسته ی ولادت شدنام تو سرفصل کرامت ای دُّر گرانبهای خلقت دریای کمال وعلم ورحمت از راه کرم نما عنایت شایسته ی لطفی وعطایی معصومۀ حضرت رضایی هرچند بدم غلام زشتم دور از همه میکده کنشتم عشق تو نشسته در سرشتم برلوح دلم چنین نوشتم باتو شده شهر قم بهشتم دریای کرم بحر سخای معصومۀ حضرت رضایی ذریه ی خاتم پیامبر زیبا ثمر ریاض حیدر همنام شفیع یوم محشر سالک به ره خدای اکبر از درگه تو فقیر و مضطر نومید نشد برون گدایی معصومۀ حضرت رضایی.
منقبت حضرت معصومه علیهاالسلام مصطفی قاضی نظام ای حرمت قبلگاهِ کهتر و مِهتر وی کرمت چاره ساز مردمِ مضطر در، دلِ افلاک عیان چو بَدرِ دُجایی مکتبِ دین از تو یافت زینت و زیور نورِ هُدایی ز نسلِ پاکِ مُحمّد روح بتولی و هم سلیلۀ حیدر اُختِ علیّ الرضا و زادۀ نجمه فاطمه فرخنده دُختِ موسی جعفر ماتِ صفاتت شده است قوّۀ عقلم زان همه شأن تو ای مظهر داور شمس و قمر را فروغ بخشد و باشد خَلقِ جهان را شفیعه در صفِ محشر آینه کاری نگر طاق و رواقش نورِ خدا را شده است آینه مظهر موسی عمران کجاست تا که ببیند خاکِ درت را ز طور اَرفع و انور مرکبِ او با کلیم هر دو بمقصد این سوی حق می شتافت آن پی آذر ای که تویی در جهان ز جمله خلایق در نسب و فرّ و جاه اَفضل و برتر دختر و هم خواهر و ائمۀ عُظما بر سه وَلیّ خدا وَصیِّ پیمبر نسبت تو با امام ثامن و ضامن همچو حسین شهید باشد و خواهر بابِ کرام تو هست موسی کاظم آنکه بُوَد نجمه از برای تو مادر دختر باب الحوائجی و برآرد بر دَرِ کاخت خدای حاجت مضطر جَدّ بزرگ تو هست احمد مختار ختمِ رُسل، عقل کُل، پیمبر اطهر مقصد و منظور ز آفرینش عالم بر همه کائنات اشرف و سرور جدّ دگر مرتضاست دستِ خداوند روح محمّد رئوف و راعی و رهبر مظهرِ نور و صفاتِ ذات الهی است مجمع اضداد و هم عجائب و صفدر جَدّۀ تو نور حُبِّ ایزد یکتاست مظهر مهر و معین و ملجأ و مادر در تو بُوَد آن سه نورِ واحد و غفار نورِ رسول و بتول و ساقی کوثر هم تو روانِ جهان و عالم جانی بلکه دو گیتی است در وجود تو مُضمَر فاطمه ات نام و همچو جَدّۀ کبری از تو بگیرد فروغ زُهرۀ ازهر گر چه تویی از نتاج و دودۀ حَوّا نورِ تو بر فرق اوست جقه و افسر اَفضل نسوانِ پاک در اُمم پیش آسیه و مریم است و ساره و هاجر جمله بدریایِ تابناکِ الهی همچو صدف بوده اند و ذاتِ تو گوهر ای که تویی شیر دُختِ مظهر لولاک بی تو جهان را نبود زینت و زیور گر که عفافت کشیده پرده به هستی نقشۀ هستی نشد بدیده مُصَوّر بر جَبلِ جودی از وقارِ تو دریافت کشتی نوح نبی سکینه و لنگر مدح و ثنای تو هست از عدد افزون گرچه رثای تو هست بی حد و بی مر داغِ تو جانسوزتر ز هرچه توان گفت بر جگر شیعیان چو تافته اخگر سوی خراسان شتافتی که ببینی چهرِ وَلیّ خدا و نَیّرِ اکبر روح امین در تمام راه بگسترد زیرِ پیِ مرکبِ تو فرش ز شهپر لیک میان تو با خدیو دو عالم لشکر مأمون کشید سَدِّ سکندر واقعۀ کربلا دوباره عیان کرد پورِ رشید آن پلید و پست و مُزَوَر مظهر حق را شهید کرد به غربت تا که نبینی دگر تو روی برادر نی بهمین کرد اکتفا که روا داشت کُشتنِ سادات در تمامی کشور روی جهان شد سیاه چون رخِ مأمون زان همه ظلم عظیم غاصبِ مُنکَر خواست خداوند تا وجودِ شریفت وا رَهد از جَورِ آن بلای مُقَدر بُرد تو را سوی خویش ایزد بیچون نزد رسول و بتول و فاتح خیبر در اثر داغِ این مصیبت عظما تب شده با مهرِ تابناک مُخمَر بَدرِ تو شد منخسف از این همه ماتم چهر تو شد منکسف به پرده معجر گرچه شود جذبِ مهرِ این کُره خاک خاک چگونه گرفت مهرِ تو در بَر تا تو بزیر تُراب رُخ بنهفتی تُربت تو آن تراب کرد مُعطر باغ خزان گشت و ناشِکفت شکوفه گونۀ گلهای سُرخ گشت مُعَصفَر بلبل بی دل خموش گشت به بُستان پَرپَر و پژمُرده گشت نوگُل احمر هرچه بگویم تمام نیست مصائب شافع تویی تو در صفِ محشر.
حضرت معصومه سلام الله علیها مرحوم زین العابدین امیدی ( وافد زنجانی ) کوکب برج امامت حضرت معصومه است صاحب کشف و کرامت حضرت معصومه است دختر موسی بن جعفر پیشوای هفتمین مظهر عزّ و فخامت حضرت معصومه است زادهٔ معصوم نهّم آنکه از عصمت بر او درجهان گردیده قسمت حضرت معصومه است بانویی که صحن و ایوانش شده رشک جنان گوهر دریای عصمت حضرت معصومه است بانویی که با قدومش بلدهٔ را نمود چون جنان مشمول نعمت حضرت معصومه است در جوارش آنکه تعلیم و تعلّم می کنند بحث فقه و علم و حکمت حضرت معصومه است آنکه از هجر برادر همچو زینب هر زمان بوده اندر رنج و زحمت حضرت معصومه است حاجت دارین را « وافد »طلب بنما ز وی چونکه باب فضل ورحمت حضرت معصومه است. س
﷽ مدح و منقبت حضرت معصومه علیهاالسلام ای حرمت قبلگاهِ کهتر و مِهتر وی کرمت چاره ساز مردمِ مضطر . در، دلِ افلاک عیان چو بَدرِ دُجایی مکتبِ دین از تو یافت زینت و زیور . نورِ هُدایی ز نسلِ پاکِ مُحمّد روح بتولی و هم سلیلۀ حیدر . اُختِ علیّ الرضا و زادۀ نجمه فاطمه فرخنده دُختِ موسی جعفر . ماتِ صفاتت شده است قوّۀ عقلم زان همه شأن تو ای مظهر داور . شمس و قمر را فروغ بخشد و باشد خَلقِ جهان را شفیعه در صفِ محشر . آینه کاری نگر طاق و رواقش نورِ خدا را شده است آینه مظهر . موسی عمران کجاست تا که ببیند خاکِ درت را ز طور اَرفع و انور . مرکبِ او با کلیم هر دو بمقصد این سوی حق می شتافت آن پی آذر . ای که تویی در جهان ز جمله خلایق در نسب و فرّ و جاه اَفضل و برتر . دختر و هم خواهر و ائمۀ عُظما...
توصیف گویند می شود دری از خُلد وا به قم من گویمت که برتر از این نه بها به قم . چون مهد پاک دختر موسی بن جعفرست خُلد برین رسد ز شرافت کجا به قم . معصومه مکرمه ثانیِ فاطمه کافزود مقدمش شرف و اعتلا به قم . ساید فلک به پای وی از رویِ فخر سر هر کو نهاد از سر اخلاص پا به قم . بر زائرش به چشم رضا بنگرد خدا زیرا که هست درگه اخت الرضا به قم . گر طوس از برادر وی رشک طور شد زو نیز گشته کعبۀ دل ها بنا به قم . اندر خبر بود که در آخر زمان برند گاه ظهور جور و فتن التجا به قم . زیرا که مهد امن و امان است درگهش آری که خفته ملجاء اهل ولا به قم . چونان که هست قبۀ جدّش به کربلا گردد بدون شبهه اجابت دعا به قم . زر کن مس وجود خود از خاک پاک وی ای کیمیا طلب بطلب کیمیا به قم. (س)