14000925-bazri-roze.mp3
5.65M
|⇦•حیدر آیینه دارِ زهرا بود...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج محمدرضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•حیدر آیینه دارِ زهرا بود...
#قسمت_اول/ روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج محمدرضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
" اَلسَّلَامُ عَلَى السَّيِّدَةِ الْجَليلَةِ الْجَمِيلَة، ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَة، فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَة، الْمَخْفِيَّةِ قَبْرُها، الْمَجْهُولَةِ قَدْرُها، الْمَضلومَةِ بَعْلُهَا، الْمَغصوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةُ اِرثُها، الْمَقتولةِ وَلَدُهَا، الْمَکسورَةِ ضِلْعُهَا "
حیدر آیینه دارِ زهرا بود
هر نفس بی قرارِ زهرا بود
خانه ی ساده و گِلینِ علی
جنت و نوبهارِ زهرا بود
مرتضی پشت در که در میزد
در دلش انتظارِ زهرا بود
در یمین و یسارِ عرش خدا
نام حیدر کنارِ زهرا بود
اگر احمد دو دست او بوسد
امر پروردگارِ زهرا بود
*روایت میگه: پیغمبر آیاتِ عذابِ را که میخوند برا مردم خیلی گریه می کرد، اطرافیان می دونستن چه جوری پیغمبر رو آروم کنن، می رفتن زهرا رو می آوُردن، پیغمبر بوی زهرا رو که استشمام می کرد آروم میشد، می فرمود: بوی بهشت رو استشمام می کنم...*
چشمه های کرامتِ حَسَنین
همه از چشمه سارِ زهرا بود
چرخشِ کائنات از اول
همه گِردِ مدارِ زهرا بود
نور دادن به عالمِ امکان
کارِ لیل و نهارِ زهرا بود
گفت روحی فَداکَ یا مولا
این سخن افتخارِ زهرا بود
نامِ حیدر اگر به مأذنه رفت
همه از اعتبارِ زهرا بود
آنچه ما را گدایِ او کرده
کَرَمِ بیشمارِ زهرا بود
جنگ می کرد با سلاحِ سخن
خطبه ها ذورالفقارِ زهرا بود
آنچه بُرد آبرویِ اهلِ نفاق
خطبه ی شاهکارِ زهرا بود
ظلم می دید بی عدد که مگو
غربتی در دیارِ زهرا بود
آنچه آتش به قلبِ حیدر زد
گریه ی زار زارِ زهرا بود
دیدنِ غربت و غمِ مولا
علتِ اِنکسارِ زهرا بود
در دلِ دود و آتشِ نمرود
مرتضی شرمسارِ زهرا بود
کفر آتش بیارِ معرکه شد
میخ هم همجوارِ زهرا بود
ضربه ای خورد و پشت در افتاد
فضه آن لحظه یارِ زهرا بود
آن غریبی که بسته شد دستش
همه دار و ندارِ زهرا بود
از دلِ کوچه تا دلِ مسجد
وسعتِ کارزارِ زهرا بود
بی علی رفت و با علی برگشت
کار در اختیارِ زهرا بود
آنکه در راه حق نمی لرزید
قدمِ استوارِ زهرا بود
سَدِّ راه سقیفه در آن روز
عزت و اقتدارِ زهرا بود
آن سئوالی که مانده بی پاسخ
سنگِ قبر و مزارِ زهرا بود
تا زمانی که دو تا شد فرقش
مرتضی سوگوارِ زهرا بود
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•با من حساب داشت عدو...
#قسمت_پایانی/ روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج محمدرضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*شأن صدیقه ی کبری این است، جبرئیل می آمد به عیادتِ حضرت زهرا، وحی قطع شده بود، اما فقط بر صدیقه کبری نازل میشد، پیغمبر که از دنیا رفت دیگه کلام وحی به مردم نمی رسید، اما وحی به فاطمه ی زهرا می رسید، برای فاطمه از اخبار آینده جبرئیل می گفت، بی بیِ دوعالم می گفت و امیرالمؤمنین می نوشت، شد مُصحَفِ فاطمه، این کتاب نزد امامِ زمانِ......
مریم مقدس طبق روایات می آمد برای عیادتِ بی بیِ دوعالم فاطمه
نوشتن: اُم سلمه اومد عیادت، تا بی بی رو دید، گفت: " کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟" چگونه شب رو روز کردی؟ فرمود: دو تا غصه داره من رو از پا در میآره، نبودن پیغمبر و ظلمی که بر علی کردن من رو بیچاره کرده...
عباس عموی پیغمبر این روزا اومد عیادتِ بی بی، وقتی رفت به امیرالمؤمنین پیام داد، گفت: علی! من اومدم زهرا رو عیادت کردم، سر بهش زدم، این روز اگه زهرا از دنیا رفت مارو بی خبر نذاری...
فاطمه سلام الله علیها صدا زد: علی جان! دلم برا سلمان تنگ شده، دلم میخواد این روزا سلمان رو ببینم، سلمان اومد محضرِ بی بی، سلمان تا اومد بی بی گِله کرد، سلمان چرا به دیدنِ من نمیآیی؟ گفت: بی بی جان! بعدِ ظلمی که به شما شده، کارم شب و روز گریه است... سلمان سئوال کرد: بی بی جان حالتون چطورِ؟ فرمود: سلمان! اگر از حالم بپرسی دو ماهه این دردِ پهلو نمیذاره بخوابم...
دیگه کیا اومدن عیادت؟ خدای نکرده یکی به ناموست جسارت کنه، سیلی بزنه به ناموست، کاری بکنه که خانومت بستری بشه، بعدِ چند رو بیاد بگه: میذاری برم عیادتش؟ چقدر سخته...
اون دوتا نانجیب اومدن پیشِ امیرالمؤمین، گفتن: یاعلی! هر چی در میزنیم فاطمه در رو باز نکرد...
از قدیم گفتن: صیاد صیدی رو که شکار کرد رَدِّ خونش رو میگیره، ببینه تیر رو درست به هدف زده یا نه...*
با من حساب داشت عدو از غدیرِ خُم
از من تو را گرفت و دگر بی حساب شد
*تا اومدن عیادتِ بی بی اون دوتا ملعون، رو به روی صورت بی بی نشستن، زهرایی که به اسماء فرمود:" اسماء! ذابَ لَحمی" دیگه گوشتی به تنم نمونده...
اومدن رو بروی بی بی نشستن، بی بی روش رو برگردوند، نانجیبا باز بلند شدن اومدن جلو چشم زهرا نشستن، اما باز بی بی روش رو برگردوند، مادرِ ما اینارو حتی مسلمون هم حساب نکرد، آخه جواب سلام مسلمان واجبه، جواب سلامشون رو نداد، اینا بخدا مسلمان نبودن، یکی دوبار که روبروی بی بی نشستن، ببینید چقدر زهرا ضعیف شده بود، صدا زد: زنها کمک کنید من رو به دیوار بشم...من اصلاً اینارو نبینم...
گفتن: زهرا! با ما حرف نمیزنی؟ فاطمه رو کرد به امیرالمؤمنین، گفت: علی! من با شما صحبت میکنم اینا بشنوند، من با اینا تا عُمر دارم حرف نمیزنم، من روز قیامت با اینا حرف دارم... فقط بگو: مگه نشنیدن پیغمبر فرمود: هرکسی فاطمه رو اذیت کنه من رو اذیت کرده، هر کی من رو اذیت کنه خدا رو اذیت کرده... گفتن: شنیدیم... زهرا رو به آسمون کرد، گفت: الحمدالله، خودشون به زبون آوُردن، خدا شاهد باش اینا زهرا رو اذیت کردن...
حالا من گریزِ روضه ام رو بزنم، یه دختر سه ساله هم اومد رو بروی سَرِ عمو عباسش، نگاه کرد، گفت: عمو! ببین اینا من رو زدن...*
من به عُمرم سَرِ بازار نرفته بودم
شوقِ یک بوسه ی تو، راهیِ بازارم کرد
ما پرده نشینانِ حرم را چه به بازار؟
از دست اباالفضل عمویم گِله دارم
سنگینِ مُشتشون
موی من مونده لای انگشتشون
همه میزدن
من و زجر پشتشون
مثلاً صورتم نیلی نیست
شامِ شبم سیلی نیست
زجر دنبالِ منه
از هم فراری ام این حالِ منه
آغوشِ گرمت مالِ منه
میگم اینجارو نه
دوست دارم این بازار و این بازار و نه
اینجا سَرِ عمه ام شکست
سرت از نی افتاد و شد دست به دست
زن و بچه ات بین وحشی های مست
از قافله جا مانده ام تقصیرِ خواب است
اما این لعنتی باور ندارد احتمالاً
این گونه که سیلی به من زد زجر گفتم
این بی حیا دختر ندارد احتمالاً
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_حضرت_فاطمه_س
🏴#سبک_زمینه
🎤مداح :کربلایی نریمان پناهی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
زهرای من سویی نمونده توی چشمات
حالت بده مرهم ندارم واسه دردات
زهرای من روتو چرا از من میگیری
هفتاد و پنج روزه تو این بستر اسیری
میسوزی تو تب دردت به جونم
حرفی بزن چیزی بگو بانوی خونم
شرمندم از تو افتادی از پا
دیگه نداری فاطمه میلی به دنیا
آه و واویلا فاطمه
****
زهرای من پای دفاع از من شکستی
یادم نمیره بین موج خون نشستی
زهرای من تو شعله ها بال و پرت سوخت
روی زمین افتاده بودی پیکرت سوخت
خونابه میریخت از زخم پهلوت
تو اون شلوغی رد شدن با چکمه از روت
خونه بهم ریخت خیلی جفا شد
فهمیدم از مسمار در محسن فدا شد
آه و واویلا فاطمه
****
زهرای من اشکای زینب رو ندیدن
دستامو بستن با طنابو میکشیدن
زهرای من تو کوچه دنبالم دویدی
با چشم تر بس که زمین خوردی بریدی
دیدی تو کوچه قنفذ چه ها کرد
دست تو رو از دست من زهرا جدا کرد
با اون غلافش میزد رو بازوت
خون میچکید روی زمین از زخم پهلوت
آه و واویلا
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
«داغ یاس پرپر »
شانه هایش طاقت برداشتن هرگزنداشت
بازوانش قدرت برداشتن هرگز نداشت
دیدگانش بود غرق ماتم عظمای او
دست هایش قوت برداشتن هرگزنداشت
امت دین پیمبر را شب تشییع یاس
هیچ کس را عزت برداشتن هرگزنداشت
شد مدافع ازولایت سوخته پر دل غمین
جز علی را هیبت برداشتن هرگز نداشت
غسل و تشییع جنازه در شب تار علی
هیچ پایی شوکت برداشتن هرگزنداشت
اندرون قبر رفتن بهر تدفین در زمین
جز نبی را حجت برداشتن هرگز نداشت
ساقی از بهر شفاعت روز محشر مادری
جز به زهرا عفت برداشتن هرگز نداشت
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست🌿
صاحب قبر بی نشون
سلام مادر...!💛
#حاج_مهدی_رسولی
#فاطمیه
]۰
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_حضرت_ام_البنین_س
🏴#واحد
🎤مداح :حاج حسین سیب سرخے
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
پیش تو تعظیم کرده
اسمان ها و زمین
((الدخیل ام البنین))
مادرے کردے تو بر نسل
امیرالمومنین
((الدخیل ام البنین))
با تو میشد عطر و بوے
فاطمه احساس کرد
عصمت دامان تو عباس را عباس کرد
((الدخیل ام البنین))
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
نه فقط مادر چهار یل است
در وفا بے نظیر و بے بدل است
ادبش بین اهل دل مثل است
شد ادب خاڪ پاے ام بنین
((الدخیل ام البنین))
ـــــــــ
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🏴#شهادت_حضرت_ام_البنین_س
🏴#واحد
🎤مداح :حاج محمد رضا بذری
سالهای قبل
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
منو احساس دلی حساس
دو چشمای پر الماس
شب سادات فاطمیس
ولی امشب شب ماس
مشام جان شمیم گل
گلی دیگر پر از یاس
شدم جلد بقیع امشب
به عشق ام العباس
ام البنین
اون که باید قربون اولادش رفت
برا شیرین
چهار فرهادش رفت
فاطمه بود به حرمت فاطمه
یه عمره که اسم خودش یادش رفت
نو عروس علی
با اجازه ی فاطمه گفته بلی
نصب و ادب و اقتدار و وفا
آورده به جهیزی
شب ازدواجش
گل و رخت و تاجش
جلوی چشای زینبین حسنین
بوده رخت کنیزی
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
از اون اول توی چشماش
نجابت بود نجابت
علی می دید توی چشماش
عبادت بود عبادت
از اون روی که زینب رفت
و برگشت بی حسینش
تا وقت مرگ توی چشماش
خجالت بود خجالت
ام البنین
تا اون زمان که بوده زنده زینب
می نشست
زیر آفتاب مانند زینب
می گفت که بیش از حنجرحسینم
از معجر توام شرمنده زینب
زیر لب ذکر آب
میگرفت و میرفت
به دیدار رباب
به خدا بی بی قطره ای جا نمیشد
میون مشک پاره
خجالت همینه
دست به روش می گذاشت
جلوی سکینه
تو ببخش نیومد
سر عباس من
سر بزم اشاره
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
دل مضطر دو چشم تر
غریبونه حزینه
خمیده قد عصا در دست
هی راه میره میشینه
یه کوه غم رو شونه ی
کوچه های مدینه
دیگه هر روز بقیع رفتن
کاره ام البنینه
ام البنین
انگار نه انگار مادر چهار پسر
کنار یک صورت قبر خون جگر
میگفت به من
ام البنین نگویید
ضجه میزد
میگفت غریب مادر
تا دم آخرش
روبه قبله که شد
خمیده پیکرش
لب تشنه زبون
میگرفت با حسین
شد کنیز تو محتضر
شنیدم قمرم
آخرش شنید از
فاطمه پسرم
چی بشه دم آخر من
تو بیای یه دفعه
بگی مادر
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🏴#شهادت_حضرت_ام_البنین_س
🏴#روضه
🎤مداح :حاج مهدی سلحشور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
او غرور ِ عرب را دلیل است
این چنین زن که می گویم از او
در عرب، در عجم بی بدیل است
این چنین زن زمینی نباشد
چادرش از پر جبرئیل است
پیش اُم البنین،پیر سالک
مانده در راه و اِبن السبیل است
بسته در زیر چادر حمائل
او که خود یک تنه یک قبیل است
او که چهار آسمان در زمین داشت
نام زیبای اُم البنین داشت
* اُم البنین برا زمانی است که چهارپسر داشت،مگر نه بعداً اصرار داشت،می گفت: دیگر مرا اُم البنین نخوانید *
آفریده بهشت برین را
تا که روشن کند سرزمین را
من چه باید بگویم خدایا
شیر زن را زنی این چنین را
اَحسنُ الخالقین هم به مدحش
می نشاند به لب آفرین را
رودهای جهان هم نَبُردند
بی وضو نام اُم البنین را
چهار دفعه چه زیبا نشانده
در رکاب حسینی نگین را
نام اُم البنین شد خلاصه
در شجاعت،صلابت،حماسه
گشته از داغ کوچه فسرده
*روضه هایی که اُم البنین شنید از فاطمه ی زهرا، از زینب شنید،از امام حسن شنید، تصور کن این خانم دو زانو مؤدب می نشست،می گفت : حسن جان! روضه ی فاطمه رو بخون. مادر می گفتند به اُم البنین. گفت: مادر جان! یه چیزی بهت بگم تا حالا نگفتم،یه چیزی بهت بگم، هیچ کی ندیده*
گشته از داغ کوچه فسرده
بس که او روضه ها را شمرده
*یکی یکی روضه هارو براش میخوندن*
فاطمه تر از او ما ندیدیم
بارها از غم کوچه مرده
دل به مولا علی داده اما
جان خود را به زهرا سپرده
دست ها را به سینه گرفته
با خودش تا به معراج برده
جانم اُم البنین،آب و نان هم
قبل فرزند زهرا نخورده
* وقتی می خواست وارد خونه ی امیرالمؤمنین بشه،گفت: همه عقب بایستید،همراهان این عروس عقب ایستادند،خانم اومد جلو در،گفت: بچه های فاطمه رو بگین بیان جلو در، یه عده حرف مفت زنا گفتن:غرور رو ببین، می گه:بچه ها بیان به استقبالم،اما دیدن زینبین اومدن جلو در،تا پای زینب رسید به آستانه ی در،اُم البنین افتاد رو زمین، گفت: زینب جان! من نیومدم برا شما مادری کنم، من مگه میتونم جای خالی مادر،یه لحظه اش رو،پر کنم؟من اومدم کنیز شما بچه ها باشم،کنیزی اومدم منو قبولم می کنید یا نه؟
اما همون لحظات اول که دم در ایستاده بود،دیدن حسنین نیومدن،گفت:بچه هام حسن و حسین کجا هستن؟گفتند:بیمارند،در بستر بیماری هستن،حسن که مریض میشد،حسین هم مریض میشد، حسین که بیمار میشد،حسن هم بیمار میشد، دو تا برادر با هم مریض شدن تو بستر افتادن،اُم البنین اومد شروع کرد دور بستر چرخیدن، حق دارید مریض بشید،مادر ندارید،دیگه یه کنیز اومده دورتون داره می چرخه،نمیذاره شما بیمار بشید*
گفت:آری به زینب عزیزم
من در این خانه تنها کنیزم
تو نبودی و یک کربلا درد
از عطش رنگ آلاله ها زرد
کودکان تشنه بودند اما
آسمان هم به رویش نیاورد
*تصور کن دو جا حضرت زینب سلام الله علیها برای اُم البنین روضه خون شد،یکی در بدو ورود اُم البنین شروع کرد روضه ی در و دیوار و کوچه رو برای ام البنین خوندن، یکی هم وقتی از کربلا برگشتن، گفت:اُم البنین بشین من روضه ی حسین رو برات بخونم،گریه کنی،اُم البنین!..*
دیدن خیمه ی مشک ها هم
کودک تشنه را تشنه تر کرد
*اُم البنین این بچه ها دامن عربی رو بالا زده بودن،شکم ها رو روی زمین نمناک قرار داده بودن، هی میگفتن:العطش،....*
دیدن خیمه ی مشک ها هم
کودک تشنه را تشنه تر کرد
این طرف یک نفر بود تنها
آن طرف لشکری ناجوانمرد
آه از آن زمانی که دشمن
پیش عباس اَمان نامه آورد
من بمیرم برایت اباالفضل
جان عالم فدایت اباالفضل
رنگ از روی ماهت پریده
مانده با دو دست بریده
تو نبودی به دامان بگیریش
جای تو مادری قد خمیده
درد خیلی کشید است اما
او بیشتر خجالت کشیده
تا کنار برادر ،برادر
خویشتن را به زانو کشیده
او نفس میزد اما نفسهاش
مثل جسمش بریده بریده
*تمام غم اباالفضل توی این بیت اومده*
دید از روی نیزه غم را لبالب
ریسمان را به دستان زینب
* یه بزرگی این رو میگفت: وقتی قافله به سمت شام حرکت کرد،این زن و بچه ها روی ناقه های عریان،سرها رو بین محمل ها تقسیم کردن،برای اینکه این دل بچه هارو بیشتر بسوزونن،کنار محمل نجمه سر قاسم،کنار محمل رباب....،اما اُم البنین که کربلا نیومده،سر عباس کنار محمل زینب،اُم لیلا که کربلا نیومده،سر علی اکبر هم کنار محمل زینب، سر حسین هم کنار محمل زینب، سر دو تا بچه هاشم کنار محمل زینب، این نازدانه
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
چشمی شبيه چشم تو گريان نمی شود
زهرا حريف چشم تو باران نمی شود
گيرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود
برخيز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حريف گريه ی طفلان نمی شود
بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زير دست تو پنهان نمی شود
معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشيد زير ابر که تابان نمی شود
فهميده ام ز سرفه ی سنگين سينه ات
امشب نفس کشيدنت آسان نمی شود
ای استخوان شکسته ی حيدر چه می کنی؟
با کار خانه زخم تو درمان نمی شود
من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود
گفتم که روی خويش عيان کن ببينمت
گفتی به يک نگاه به قرآن نمی شود
در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم
انگار بعيد است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گريه و سيلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غير از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسينه رودم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خويش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش ز پستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در اين قاب ندارم
از ضربه آن دست نشست ابر به رويم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
بار الها چه کنم گوهرم از دستم رفت
همدم و مونس و غم پرورم از دستم رفت
ماه من در شب تاریک نهان شد در خاک
آخر آن مرغ شکسته پرم از دستم رفت
ناگزیرم دگر از شهر مدینه بروم
چه کنم گر نروم همسرم از دستم رفت
فاتح خیبرم و خانه نشینم کردند
کشته شد فاطمه و یاورم از دستم رفت
درگهم مقتل محبوب جوانمرگ من است
هیجده ساله حمایتگرم از دستم رفت
غسل میدادم و دیدم بدنش مجروح است
وا مصیبت گل نیلوفرم از دستم رفت
فاطمه یک تنه بر من عوض لشگر بود
موج زد فوج بلا ، لشگرم از دستم رفت
صِهر پیغمبرم و خسته ز جور امّت* *(صِهر:داماد)
ساقی کوثرم و کوثرم از دستم رفت
دگر از ناله اش اهل وطن آسوده شدند
راحتی بخش دل مضطرم از دستم رفت
آبِ رفته که شنیدست به جو برگردد
عاقبت نور دو چشم ترم از دستم رفت
کاش میبود خدیجه سر قبرش میگفت
وای بر حال علی دخترم از دستم رفت
نفسی میکشم و همنفسی میجویم
درد دل با که کنم دلبرم از دستم رفت
ترسم از آن که بُوَد زندگیم طولانی
سیرم از جان که ز جان بهترم از دستم رفت
گردد از ناله ی زینب جگرم خون شبها
گوید ای وای خدا مادرم از دستم رفت
#بعد_از_شهادت
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
.
🏴#دودمه
🏴#حضرت_ام_البنین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
◾بنداول
از نجف آمد بدنبالت امیرالمومنین
حضرت امالبنین(۲)
◾بنددوم
خاک قبرت سجدهگاه و قبله اهل یقین
حضرتامالبنین(۲)
◾بندسوم
مادرعباسی و جایت بود عرش برین
حضرت امالبنین(۲)
◾بندچهارم
گشته در کرببلا عباس تو نقش زمین
حضرتامالبنین(۲)
#مرتضی_محمودپور
.
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین