eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود قدر آزادی نهان می ماند اگر زینب نبود عشق با او فارغ التحصیل دانشگاه شد صبرهم در امتحان می ماند اگر زینب نبود چهره ی نورانی اسلام و مذهب بی گمان در حصاری از گمان می ماند اگر زینب نبود در غم گل های پرپر، باغبان دشت خون قامتش همچون کمان می ماند اگر زینب نبود آتش بیداد وقتی بر گل و گلشن فتاد باغ گل بی باغبان می ماند اگر زینب نبود هر پرستوی مهاجر برد بر زینب پناه در بلا بی آشیان می ماند اگر زینب نبود بار داغ یک گلستان لاله بر دوشش کشید بر زمین باری گران می ماند اگر زینب نبود کاروان دادخواه خون هفتادو دو گل بی امیر کاروان می ماند اگر زینب نبود پاسداری کرد او از مکتب عدل و شرف دین حق کی در امان می ماند اگر زینب نبود مژده ی فتح و ظفر با خود آورد اربعین این سفر بی ارمغان می ماند اگر زینب نبود کرد دل ها را هوایی در هوای کوی دوست کربلا کی جاودان می ماند اگر زینب نبود ای «وفایی» مکتب اسلام مدیونش بود دین حق بی ترجمان می ماند اگر زینب نبود شاعر:
اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟! به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟! که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم تورا با خیزران میزد مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم سروده گروه شعری
بسم الله الرحمن الرحیم -قتلگاه اشعارلطمه زنی-حقش اداشود دیرآمدی که شمربسویم شتاب کرد باخنجرش سرورویم خراب كرد چشم انتظارِ یم همه پایان رسیده است شمرآمدودعایِ مرا مستجاب كرد ملعون به سینه خنجرخودراکشیده است باسربریدنم همه حقش حساب کرد از التماس کردن مادر، دلم گرفت باخنجرش صدای تورابی جواب كُرد پایی زدوبه قفاخنجرش کشید زینب رسید ودیده خود راسراب كرد سر را نمی شود كه گذاری به سینه ام جایی برای بوسه ی لب انتخاب كرد آمدسنان که کاره مرایکسره کند بانیزه اش به سمت گلویم حساب کرد خواهربیابریده شدانگشت دلبرت انگشترم برای خودش انتخاب کرد باضرب چکمه اش بخداسینه ام شكست خنجربه حنجرم بنشست وحساب کرد آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ای که نامت شد کتابِ شعرِ عاشورای ما کربلایت شد قرارِ سینه ی شیدای ما اشکِ داغِ روضه ات ای خواهرِ خونِ خدا  مثلِ باران می چکد از دیده بر سیمای ما سینه ی تو دفترِ صد مقتلِ کرب و بلاست درسهای مکتبِ تو عطرِ روح افزای ما السّلام ای بانوی کرببلا وُ شامِ غم خطبه هایت روز و شب در گوشِ دل نجوای ما بس به پای قافله رفتی ز پا افتاده ای روضه های تو چراغِ روشنِ شبهای ما شانه‌ی بی تکیه گاهت خم شده در کربلا ای که نامت التیامِ زخمِ عاشورای ما سینه ی تو کربلای درد و داغِ روضه هاست چون شنیدی صوتِ قرآن از  لبِ آقای ما روی نی مانده سری خواهر به دنبالش ولی کربلا افتاده جسمِ سیّد و مولای ما زخم از بیگانه خوردی لیک مثلِ مادرت قهرمانِ کربلا شد.... دخترِ زهرای ما شاهد جور و جفا در صحنه ی دشتِ بلا اسوه ی صبر و رضا شد زینبِ کبرای ما سجده بر بالینِ مِهرت می نهیم از جان و دل نامِ پاکت مایه ی آرامشِ دنیای ما آرزوی قلبِ عشّاقان براتِ کربلاست کن نگاهی بر سِرشکِ دیده ی دریای ما عکسِ پرچم روی گنبد دیده‌ام امّا چه سود بوسه بر شش گوشه ی قبرش شده رویای ما روضه میخوانم، توسل دخترِ دردانه است آنکه میگفت عمّه جان آخر چه شد بابای ما شعله‌ها افتاده بر دامانِ طفلی بیگناه تاولِ پای رقیه تاولِ دلهای ما روضه ی دروازه ی شامِ بلا بزمِ یزید بعدِ مجنون صد بلا آمد سرِ لیلای ما دل برای تربتِ نورانیت پَر می کشد دستِ ما وُ دامنِ آن شافع عقبای ما!
. سلام‌الله‌علیها تا آخرین نفس که توانی در این تن است داغت امانتی است که همراه با من است رفتی و داغ دامن من را رها نکرد یاد تو در دل من و اشکم به دامن است چون شمع ذرّه ذرّه دلم آب شد ولی در من هنوز شعلهٔ امید روشن است جان می‌سپارم و دم آخر دلم خوش است دیدار تو مقارن این جان سپردن است یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است حتی ز داغ تو دل سنگ آب می‌شود دل‌های دشمنان تو از جنس آهن است مویی که شانه بود به آن دست فاطمه دیدم‌که‌غرق‌خون‌شده در چنگ‌دشمن است رفتی و بین این همه نامرد و بی‌حیا یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ..................................................................