eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.5هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روز هجدهم ماہ خداحین دعا ڪاش ميداد نداهاتفى از عرش خدا ڪه پس از مـاہ محرم جمله ى سینه زنا همه مهمان ابالفضل اربعین ڪرب بلا ✨اللهم الرزقنا کربلا 🌺 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی ولایتینی حق ایدوب ئوزونه حساب ولایت اهلی مقصر اولسادا گورمز نار خداجهنمی خلق ایلمزدی عالمده یراهلی ده الییدی ولایته اقرار علی آدندا زبس روحومون علاقه سی وار بوآد باشما دولانان نقدر عمروم وار فنا جهاندا علی آتمش اوچ ایل عمر اله دی بوآتمش اوچ ایلی گوردی اذیت وآزار بوسوز کی عرض ایدورم مقتلین عبارتیدی چکوبدی نظمه حسینی منظم الاخبار یازار کی شب نوزدهم رمضان منه قوناقیدی شیر خدا شه ابرار ام کلثوم دییربوگئجه چوخ اسراریلن بابام منه قوناق اولدی آی ایوینده قیز اولوب گلینی اولانلار قیز باباسین ایوینه قوناق چاغراندا اله افتخار الر بوزینبدی عالمه بی معلمه دی ام کلثوم زینب باجسیدی بولار نور واحدیلر دییر بابا گلنن اله دوردی دولاندی هی چخر اشیه گییدیر ایوه متکلم اولور بوذکره انا لله و انا الیه راجعون دیدیم بابا نیه بئله رنگین سارالوب بابا گل ایلش یره افطار وقتیدی درست ایتدیم ایکی قرص جو بیرآزدا نمک علاوه بیر کاسه صود گتدیم ایلسون افطار امام بویوردی قیزیم گوتور بیرین بولارین من ایستدیم دوزی گوتورم امام بویوردی یوخ گوتور کاسه شیری قیزیم علی نه نوعی لذیذ طعامی میل السون حسابنی چکجاخ کردگار یوم حساب قیامت گونی سوال اولاجاخ علی چوخلاری آج یاتدلار من اوندا نیلرم امیرالمومنین دیوب خدانین امرینه لبیک یواش یواش دوروب مسجده اولوبدی شتابیله راه گلیر آقا مسجده اما گله گله قاپیا ایلشدی کمری گوردی مرغابیلر حیطده سس سسه ویرولر یعنی علی بوگئجه گیتمه یتیشدی مسجده مولا یاتانلاری اویادوب گوروب یاتوب اوملعون ایلدی تکرار ابن ملجمه ایاقین وردی ظالم دور ایاقا دور نماز وقتیدی علی نمازه مشغول اولوب دیب تکبیر ویروب سسینه سس ملائک سکان قویاندا سجدیه باشین ملکلر آچدی باشین آنن قویدی سجدیه (سبحان ربي الا علي و بحمده) دین علی دیسز اگر بولموردی بولوردی اما ئوزی بویوردی فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة آند اولسون اللهین کعبه سینه رستگار اولدوم اوقوزیاندا باشین ابن ملجم اندریب شمشیر علی اجازه ویرمسه کیمده قدرت وار بوگئجه آغلیا هرکس آغلاماسا بوگئجه وای اونون حالینه شیعلر گرک دیه آی مظلوم ئولن علی صحابه لر حاضر ایتدی بیر کلیم اوساعتده علینی قویدولار کلیمه حمل ایدلر منزله طرف امام بویوردی اوغول حسن گیش قاباقا نماز تعطیل اولماسین منیم باشمین یاراسنین فکرین المه نمازی قوتار یاخنلاشاندا ایوه امام بویوری قویون منی یره قویون یره ئوز ایاقیمیله گیدیم منی بو حالتیله گورسه زینبینم قالماز ((گریز)) دییرم یاعلی بیر باشدا یارا،ایستمدون زینب گوره عاشورا گونی هاردیدون خیمه ده گوردوله گون باتدی قرا یلر اسدی ازخیم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دست وپا میزد حسین زینب صدا میزد حسین حسین بوگیرو داریده گلدیم گورم حالین نجه دی بویور گوروم باجین ئولسون یارالارون نجه دی کاش بو اوخ آتانین الی دوشسون بیلگینن هانسی اورگین قانی چخبدی کورگیندن ‍ نوزدهم رمضان ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین(ع)
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد حر و زهیر و عابس و اسلم بسازد باید مفاتیح الجنان "شیخ عباس" دل را که شد ویرانه دست کم بسازد یارب به من اشکی بده سازنده باشد اشکی بده از بنده ات میثم بسازد چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد دستی بده دست از تهیدستان بگیرم دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم پایی بده جز در ره مولا نکوبم پا جای پایی چون "ابوموسی" نکوبم دل می کند وابسته از دنیا به سختی دنیا بده اما نه دیگر تاج و تختی میلی بده از جام همدردی بنوشم در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم عزمی بده آماده ی ایثار باشم وقت ضرورت راهی پیکار باشم نسلی بده عشق شهادت در دل آن نسلی بده "فهمیده" باشد حاصل آن جانی بده سرشار از نور ولایت لب تر کند مهدی کنم تقدیم حضرت هر کس به نوعی میکند نجوا شبانه من هم بخوانم از شهادت عاشقانه زیباترین نثر مناجاتم جهاد است امروزه وقتی صحبت از "جنگ اراده "ست جزو مجاهدهای در راه خدایم سجاده ام حکم کفن دارد برایم بر نفس سرکش راه طغیان را ببندم با معنویت در دو عالم سربلندم بیش از چهل سال گذشته پای کاریم وقتی که خرمشهر ها در پیش داریم رمز بقا قطعا به دست مردم ماست این اولین تحلیل گام دوم ماست ما را سفارش می کند آقا به تقوا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا درس دبستان امیرالمومنین است گوشم به فرمان امیرالمومنین است نص اشداء علی الکفار یعنی منشور قرآن امیرالمونین است حکم پدر دارد برای خاک یعنی ایران هم ایران امیرالمونین است دنیا گرفت از هرکسی روزی ولی ما در سفره مان نان امیرالمونین است هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا مدیون احسان امیرالمومنین است عمری محدث بودن و از غیب گفتن این کار سلمان امیرالمونین است در کعبه مولایم علی آمد به دنیا پس صاحب خانه امیرالمومنین است ساعات خوب زندگی ما همیشه در زیر ایوان امیرالمومنین است حبل المتینم هست و فردای قیامت دستم به دامان امیرالمومنین است با دست او حق سفره اش را پهن کرده هر بنده مهمان امیرالمومنین است زهرای مرضیه همیشه دوست دارد چشمی که گریان امیرالمومنین است شخص پیمبر بانی بزم عزایش چشمان زهرا نیز می بارد برایش مرغ دلم پر می زند بر بام کوفه حلوای ختم مرتضی در کام کوفه می ریزد از غم های خود در جان دختر وقتی که بابا می شود مهمان دختر از غصه دیوار دل دختر ترک خورد وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد آماده دارد میشود بر قتل حیدر قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد سی سال پیش از پا در آمد مرد خیبر وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد دلواپس فردای بابا ام کلثوم باید بخواند روضه ها را ام کلثوم از خانه که بابای از گل بهترم رفت گفتم که دیگر سایه ی روی سرم رفت دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر پشت سر بابا دوباره مادرم رفت دیدم از این کوچه شروع کربلا را هجده سر بر روی نیزه از حرم رفت زیر سر سیلی سنگین سنان بود از بعد غارت سوی چشم خواهرم رفت چشم علی مرتضی را دور دیدند در راه اگر دستی به سمت معجرم رفت
شب جان سوز نوزدهم ماه مبارک رمضان علی علیه السلام در آخرین ماه رمضان عمر خویش، هر شب برای افطار به خانه یکی از فرزندانش رفت و شب نوزدهم به خانه دختر کوچکش، ام کلثوم آمد. ام کلثوم می گوید. «آن شب، پدرم به خانه من آمد. ابتدا به نماز ایستاد. برای افطار، سینی ای آوردم که تنها دو نان جو و یک ظرف شیر و کمی نمک در آن بود. پس از نماز به آن سینی نگریست و گفت: «دخترم! چرا دو نان خورش آورده ای، نمی دانی که من از رفتار پیغمبر پیروی می کنم؟ دخترم، در حلالِ دنیا حساب است و در حرامش عقاب، به خدا سوگند، تا یکی از این دو نان خورش را برنداری افطار نمی کنم». من ظرف شیر را به توصیه پدر برداشتم. او اندکی نان جو با نمک میل کرد. آنگاه شکر کرد و باز به نماز ایستاد. در آن شب، بسیار نماز می کرد و به درگاه خدا می نالید و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نگاه می کرد و سروه «یس» می خواند. سپیده دمان به آهنگ مسجد بیرون آمد در حالی که می گفت: «خدایا مرگ را بر من خجسته گردان.» دم در خانه، مرغابی هایی چند که در خانه داشتیم در آن سحرگاه پیش آمدند و بر سر راه او بانگ و ناله می کردند و پر می زدند. خواستم آنها را دور کنم، فرمود: «آنها را واگذار! صیحه گرانند، که در پی آنها نوحه گران خواهند بود.» آنگاه درباره آن مرغابی ها سفارش کرد [و فرمود]: دخترم! این پرندگان زبان بسته نمی توانند گرسنگی و تشنگی خود را اعلام کنند، یا از آنها مراقبت کن یا آزادشان ساز! سپس امام در آن شب به مسجد آمد. قندیل های مسجد خاموش بود. در تاریکی، رکعتی چند نماز خواند. سپس دعای تعقیب خواند و دعا کرد. آنگاه سر بام و مأذنه مسجد برآمد و اذان گفت. آنگاه از مأذنه پایین آمد، در حالی که این شعر را زمزمه می کرد. خَلّوَ سَبیلَ المُؤمِنِ الْمُجاهِدِ >فِی اللهِ لا یعْبُدُ غَیرَ الوْاحِدِ >وَ یوقِظِ الناسَ اِلی المَساجِد «از سر راه این مؤمن مجاهد، (راه خدا ) کنار روید! او جز خدای یگانه کسی را نمی پرستد، او که مردمان را به هنگام صبح صادق، بیدار می کند، تا به مسجدها روند و نماز بخوانند». آنگاه خفتگان را بیدار کرد. ابن ملجم نیز در میان مردم، خود را به خواب زده بود و به رو خفته بود، درحالی که شمشیری زهرآلود در زیر جامه پنهان داشت. چون امام به او رسید، فرمود: «این گونه مخسب! این خواب شیاطین است». سپس به محراب رفت و به نماز ایستاد چون سر از سجده رکعت اول نماز برداشت، ابن ملجم با شتاب پیش آمد و شمشیر سنگین و زهرآلودش را بر فرق امام فرو کوفت. علی علیه السلام در آن لحظه، با فرق خون آلود در محراب مسجد کوفه، تنها یک سخن گفت « فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعبِه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم».1 بی دلان را حیرت بسمل2 کند تلقین که نیست غیر زیر سایه تیغ شهادت خواب خوش3 کم نشاطی نیست آزادی ازین وحشت سرا زیر شمشیر شهادت رقص بسمل کرده ایم4 1. محمدرضا حکیمی، سرود جهشها، صص 78 ـ80. 2. بسمل: قربانی شدن، ذبح شدن. 3. دیوان صائب تبریزی، ج 2، ص 1010. 4. همان، ص 1151. @majmaozakerine
سمت مسجد میرود امشب بدون فاطمه سمت مسجد میرود آرام ،بی کوثر علی جای زهرا خالی است ،آری اگر که زنده بود مطمئنن راه را می بست زهرا بر علی ابن ملجم لعنت الله علیه از پشت زد چون که می دانست هستی تو یل خیبر علی * *آقا وارد مسجد شد ، یک یک همه خوابیده های در مسجد رو بیدار کرد ، میخواد بگه آی کسایی که اومدید مسجد ، علی بیدارتون کرده ، یا بر حق علی می جنگید یا با علی هستید ... یا با عملت شمشیر به علی میزنی ... همه خواب ها رو بیدار کرد ، حتی اون ملعونم بیدار کرد ، اشاره کرد به رو نخواب که این خواب شیاطینه ، خوابیده بود تا شمشیر معلوم نشد ، آقا ممنونتیم همه رو هر شب از اول ماه رمضان بیدارمون کردی ، شب نوزدهمم ما رو بیدار کردی آوردی در خونه خدا ... خوش به حال اونایی که از امشب دیگه دنبال امیر المومنین ، هر چی وسیله ی گناه دارن، میریزن بیرون ، خدا کلام منو اول در خودم موثر قرار بده بعد هم در این عزیزان ، یا امیرالمومنین ، یا امام المتقین ، یکم دیگه روضه بخونم گریه کنی ، بهترین اعمال امشب اینکه سلام بر حسین بدی یا بری کربلا ... به حق الحسین الهی العفو ...." گفت غروب شد ، امشب نوبت من بود بابام مهمان من بود ، این آخرین مهمانی زینبه ، چون بعضی ها قائل به این هستند ، ام کلثوم هم زینب بوده ، یعنی زهرا یه دختر داشته ، هی نگاه کرد به صورت باباش ..." مغرب شد دید به نماز ایستاد ، اما هی میره تو صحن حیاط به آسمون نگاه میکنه ، دست میکشه به محاسنش ، بابا امشب که خونه ی ما نوبتت شده ، همش گریه می کنی ... تو منو کشتی بابا ... مادرم تو چهارسالگی منو کشت ، امشب چته بابا به من بگو ... اخه من زینبم ..." خودت گفتی ام المصائبم ، پیغمبر تو دو ، سه سالگی به من گفت تو ام المصائبی ، حضرت فرمود صبر کن زینب جان ...؛ گفت مناجات سر شبش تموم شد ، سفره پهن بود نشست کنار سفره ؛ دیدم هی به غذا نگاه می کنه (غذا چیه؟!!) یه طرف نان جو و کمی نمک ، خوب آقا پیر شده بود دیگه گفتم امشب عشقمه ، براش یه ذره شیر خریده بودم از پولی که داشتم ؛ یه کمی شیر خریدم سر سفره گذاشتم گفتم نون رو بزنه تو شیر بخوره . یه مقدار نگاه کرد به من گفت فقط سوال منو جواب بده ؛ گفت تا حالا دیدی بابات سر سفره ای بشینه که دو جور خورشت باشه؟! یعنی یه طرف شیر یه طرف نون و نمک " گفتم خوب بابا ؛ نون و نمک و آمدم بردارم ، گفت به جان زینب همینو بزار باشه شیر رو بردار ..." آقاجان خوب کاری نکردی ، شیری که زینب دخترت آورد نخوردی " اون وقت فردا شب ... سیصدتا یتیم با ظرف شیر میان ... باشه آقا ... لااقل دل زینبتو به دست می آوردی ... چی بگم ..." گفت یه لقمه خورد ، بقیه ی سفره رو جمع کن ببر ، مشغول نماز شد فهمیدم یه خبراییه امشب هیچ شبی اینطوری گریه نمی کرد ... هی داره نگاه به آسمان میکنه ، هی میگه *انا لله و انا الیه الراجعون ...* * عرش هم لرزید از فزت و رب الکعبه ات داغدار فاطمه ، راحت شدی آخر ، علی ... قاتلت شمشیر زهر آلود دشمن نیست نیست قاتلت در اصل ، قنفذ بود و میخ در علی