#روضه_های_شب_جمعه
وقتی که حضرت سیدالشهداء از بالای اسب روی زمین قرار گرفت، ذوالجناح چند لحظه ای اطراف حضرت می گردید و دشمنان را از حضرت دور می کرد سپس خود را به خون امام حسین علیه السلام آغشته نمود و به سمت خیمه ها حرکت نمود و با صدای بلند صیحه می زد و دستش را به زمین می کوبید و با زبان خود می گفت:
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه مِن اُمَّهٍ قَتَلَت اِبنِ بِنتِ نَبیِّها
یعنی فریاد از ظلم فریاد از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.
وقتی به نزدیک خیمه ها رسید صدای او را اهل حرم شنیدند از روزنه خیام نگاه نمودند، ذوالجناح را بی صاحب، با لجام رها شده و زین واژگون و یال غرق به خون دیدند که گاهی صیحه می زند گاهی شیون می کند و گاهی سر بر زمین می کوبد و گاهی سم بر زمین می ساید در حالیکه بدنش پر از خون و تیر است. ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و در میانشان ولوله افتاد لطمه به صورت می زدند، گریبان می دریدند گریان و اشک ریزان وا اماما، وا سیدا، وا ابتا، وا رسول الله ، وا علیا و وا زهرا گویان گرد ذوالجناح حلقه زدند و از احوال ابا عبدالله می پرسیدند. بعضی رکابش را می بوسیدند و بعضی تیر از بدنش در می آوردند و بعضی دست به یال خونی ذو الجناح می کشیدند (که به خون ابا عبدالله آغشته شده بود) و به سر و صورت خود می مالیدند.
ام کلثوم دستها را بر سر نهاده بود و از سوز دل فریاد می زد:
وا محمداه، وا جَدَّاه، وا نَبیّاه، وا اَبا القاسِماه، وا عَلیاه، وا جَعفَراه، وا حَمزَتاه، وا حَسَناه، هذا حُسینٌ بِالعَراء، صَریعٌ بِکَربَلا
یا محمد، یا جدا، ای پیامبر، ای اباالقاسم، یا علی ،یا جعفر، یا حمزه، ای امام حسن این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده
ام کلثوم بعد از این جملات غش کرد
حضرت سکینه سلام الله علیها فریاد می زد: ای وای که فخر اولاد آدم کشته شد، ای مرگ چرا مرا نمی بری؟ من زندگی بی پدر را نمی خواهم.
و نیز دختر کوچک حضرت، خود را بر روی دستهای ذو الجناح انداخت و پرسید:
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
ای اسب پدرم آیا به پدرم آب دادند یا او را لب تشنه شهید کردند؟ ای اسب باوفای پدرم چرا پدرم را نیاوردی؟ ذو الجناح آنقدر صیحه زد و سر به زمین کوبید تا جان داد. @
#روضه_های_شب_جمعه
وقتی که حضرت سیدالشهداء از بالای اسب روی زمین قرار گرفت، ذوالجناح چند لحظه ای اطراف حضرت می گردید و دشمنان را از حضرت دور می کرد سپس خود را به خون امام حسین علیه السلام آغشته نمود و به سمت خیمه ها حرکت نمود و با صدای بلند صیحه می زد و دستش را به زمین می کوبید و با زبان خود می گفت:
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه مِن اُمَّهٍ قَتَلَت اِبنِ بِنتِ نَبیِّها
یعنی فریاد از ظلم فریاد از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.
وقتی به نزدیک خیمه ها رسید صدای او را اهل حرم شنیدند از روزنه خیام نگاه نمودند، ذوالجناح را بی صاحب، با لجام رها شده و زین واژگون و یال غرق به خون دیدند که گاهی صیحه می زند گاهی شیون می کند و گاهی سر بر زمین می کوبد و گاهی سم بر زمین می ساید در حالیکه بدنش پر از خون و تیر است. ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و در میانشان ولوله افتاد لطمه به صورت می زدند، گریبان می دریدند گریان و اشک ریزان وا اماما، وا سیدا، وا ابتا، وا رسول الله ، وا علیا و وا زهرا گویان گرد ذوالجناح حلقه زدند و از احوال ابا عبدالله می پرسیدند. بعضی رکابش را می بوسیدند و بعضی تیر از بدنش در می آوردند و بعضی دست به یال خونی ذو الجناح می کشیدند (که به خون ابا عبدالله آغشته شده بود) و به سر و صورت خود می مالیدند.
ام کلثوم دستها را بر سر نهاده بود و از سوز دل فریاد می زد:
وا محمداه، وا جَدَّاه، وا نَبیّاه، وا اَبا القاسِماه، وا عَلیاه، وا جَعفَراه، وا حَمزَتاه، وا حَسَناه، هذا حُسینٌ بِالعَراء، صَریعٌ بِکَربَلا
یا محمد، یا جدا، ای پیامبر، ای اباالقاسم، یا علی ،یا جعفر، یا حمزه، ای امام حسن این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده
ام کلثوم بعد از این جملات غش کرد
حضرت سکینه سلام الله علیها فریاد می زد: ای وای که فخر اولاد آدم کشته شد، ای مرگ چرا مرا نمی بری؟ من زندگی بی پدر را نمی خواهم.
و نیز دختر کوچک حضرت، خود را بر روی دستهای ذو الجناح انداخت و پرسید:
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
ای اسب پدرم آیا به پدرم آب دادند یا او را لب تشنه شهید کردند؟ ای اسب باوفای پدرم چرا پدرم را نیاوردی؟ ذو الجناح آنقدر صیحه زد و سر به زمین کوبید تا جان داد.💐☘💐☘💐☘
#روضه_های_شب_جمعه
🔸️شماره ۱
در بحارالانوار درباره شهادت طفل شیرخوار حضرت امام حسین (ع) آمده است:
هنگامی که امام حسین علیه السلام دچار مصیبت اهل بیت و فرزندان خود گردید و غیر از آن حضرت زنان و کودکان کسی باقی نماند آن حضرت فرمود: (هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجوالله فی اغا ثنتا؟)
یعنی آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع نماید؟ آیا یکتا پرستی هست که درباره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسی هست که برای فریادرسی ما به خدا امیدوار باشد؟
ناگاه صدای ناله زنان بالا گرفت. حضرت امام حسین علیه السلام متوجه خیمه ها شدند و فرمودند: کودک مرا بیاورید تا با او وداع کنم.
شیخ مفید می نوسید: امام حسین(ع) پسرش عبدالله(ع) را خواست. همان طور که آن کودک را می بوسید می فرمود: وای بر این گروه در آن موقعی که جدت پیغمبر خدا(ص) خصم آنان باشد.
همان طور که آن کودک در کنار حضرت امام حسین(ع) بود حرمله بن کاهلی(لعن الله علیه) او را هدف تیر قرار داد و در آغوش پدرش شهید شد.
امام حسین(ع) خون گلوی آن کودک را می گرفت و به آسمان می پاشید.
سید بن طاوس می گوید: حضرت امام حسین(ع) فرمودند:"چون این مصیبت مرا خدا می بیند برایم قابل تحمل است.
📚منبع:
زندگی نامه حضرت امام حسین علیه السلام. ترجمه جلد ۴۵ بحار الانوار، صفحه ۶۹