❁﷽❁
#زمزمه_نوحه
#زبانحال_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:حسین جان!به یادلبت یک شبم خواب راحت نداشتم....
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
بابایی!
چقـــد منتــظر بودم امشب بابایی
بــرا خـــاطـــر عمـــه زینــب بیایی
بپــــا کردی اینــجا عجب کربلایی
بابایی!
از اون وقتــی که بودی بالای نیزه
تو می دیدی اشــکامو در پای نیزه
چه زخم عمیـــقی شده جای نیزه
بابایی!
ببین صورت نیلی دخترت رو بابایی
ببین غنچــهٔ زخمیِ پرپرت رو بابایی
دل سوختهٔ کوثــر دیگرت رو بابایی
بابایی!
کتک خوردم از بس کبوده تن من
ببیـن آتیش افتــاده رو دامــن من
ببین پاره شد معــجر و پیرهن من
بابایی!
چـــه کردن بابا با لب و دنــدون تو
که داره می ریزه هنـــوزم خــون تو
روی صــــورت زخمــی و گلگون تو
بابایی!
منــم مثل مادر از این دنیــــا سیرم
تنم زخمیه دست به دیوار می گیرم
ببر راحتـــم کن که بی تو می میرم
بابایی!
دیگه عمـــه رو خستـــه کردم با اشکام
چه حرفا شنـــیدیم از این مردم شـــام
خاکستر می ریختن رو سرهامون از بام
بی بی جان!
رسیــده دیگه عمــــه وقت جدایی
دارم میرم امشب سفــــر با بابایی
خداحافــــظ ای عمــــهٔ نینـــوایی
بی بی جان!
چقد زحمـتت دادم ای عمه جونم
دیگه طاقتم نیست نمیشه بمونم
حـــلالم کن ای عمـــهٔ قد کمــونم
بی بی جان!
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۲/۵/۳۱
پنجم صفر۱۴۴۵
❁﷽❁
#زمزمه_نوحه
#زبانحال_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:حسین جان!به یادلبت یک شبم خواب راحت نداشتم....
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
بابایی!
چقـــد منتــظر بودم امشب بابایی
بــرا خـــاطـــر عمـــه زینــب بیایی
بپــــا کردی اینــجا عجب کربلایی
بابایی!
از اون وقتــی که بودی بالای نیزه
تو می دیدی اشــکامو در پای نیزه
چه زخم عمیـــقی شده جای نیزه
بابایی!
ببین صورت نیلی دخترت رو بابایی
ببین غنچــهٔ زخمیِ پرپرت رو بابایی
دل سوختهٔ کوثــر دیگرت رو بابایی
بابایی!
کتک خوردم از بس کبوده تن من
ببیـن آتیش افتــاده رو دامــن من
ببین پاره شد معــجر و پیرهن من
بابایی!
چـــه کردن بابا با لب و دنــدون تو
که داره می ریزه هنـــوزم خــون تو
روی صــــورت زخمــی و گلگون تو
بابایی!
منــم مثل مادر از این دنیــــا سیرم
تنم زخمیه دست به دیوار می گیرم
ببر راحتـــم کن که بی تو می میرم
بابایی!
دیگه عمـــه رو خستـــه کردم با اشکام
چه حرفا شنـــیدیم از این مردم شـــام
خاکستر می ریختن رو سرهامون از بام
بی بی جان!
رسیــده دیگه عمــــه وقت جدایی
دارم میرم امشب سفــــر با بابایی
خداحافــــظ ای عمــــهٔ نینـــوایی
بی بی جان!
چقد زحمـتت دادم ای عمه جونم
دیگه طاقتم نیست نمیشه بمونم
حـــلالم کن ای عمـــهٔ قد کمــونم
بی بی جان!
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۲/۵/۳۱
پنجم صفر۱۴۴۵