﷽
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#مناجات_امام_حسن_ع
سپرده ام غزلم را به اختیار حسن
پریده مرغ دلم باز در مدار حسن
زبان چگونه بگوید فضائل او را
چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن
کریم اگر که حسن شد؛همه گدا هستیم
خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن
و همنشینیِ او با جزامیان یعنی
که خار ها همه گل میشود کنار حسن
کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست
که بین معرکه هر کس شود شکار حسن
فدای همت مردانه اش که افتاده
جمل به زیر قدم های استوار حسن
برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست
زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن
دوباره زنده شد انگار مجبتی وقتی
که آمدند به میدان دو یادگار حسن
دو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله
به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن
به زیر لب پسر احلی من العسل میگفت
به قلب معرکه میرفت با شعار حسن
که ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد
هجا هجا شد فرزند نامدار حسن
روایت است به محشر نمیشود غمگین
هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن
که بر صراط، قدمهای او نمیلرزد
کسی که رفته به پابوسی مزار حسن
#عباس_جواهری_رفیع
#امام_رضا علیهالسلام
#حضرت_علیاصغر علیهالسلام
#توسل
#عباس_جواهری_رفیع
چنان که میبرد عطش، ز طفل تشنه تاب را
ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را
نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او
به کعبه پیش عطر تو، نمیزند گلاب را
دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده
که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را
غنیمتیست بودنت برای سرزمینمان
نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را
بهشت در ورودی حریم تو نشسته است
بیا و لحظهای ببر ز چشمها حجاب را
چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو
تویی که قبل هر سوال داده ای جواب را
هزار غصه هست و من به امر"فابک للحسین"
برای گریههای خود بهانه کردم"آب"را
نوشتم آب سوختم، شبیه قلب مادری
که دیده است هر قدم برابرش سراب را
نوشتم آب آه آب، امید میشود عذاب
که ذره ذره آب کرده قامت رباب را
به جنگ کفر میرود حسین معجزه به دست
پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را
و تیرهای حرمله چرا هدر نمیرود؟
بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را
دو گام سمت لشگر و دو گام سمت خیمهها
تحیّر اینچنین به او رسانده اضطراب را
رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله
و شعر لال میشود، که مجلس شراب را
بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی
و مادری که آمده است وا کند طناب را
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
بُرده ست بنده سوی مولا هر زمان دست
شد واسطه بین زمین و آسمان دست
جز از در این آستان خیری ندیده
وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست
در سجده و بر خاک افتادن زبان : سر
وقت قنوت و ربنا گفتن زبان : دست
در پهنهء تاریخ اگر کنکاش باشد
دارد برای ما هزاران داستان دست
خیبر برای خود دژ مستحکمی بود
تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست
اسلام را پیروز میدان کرد حیدر
حق زد برای قدرت این بازوان دست
جانها به قربان مرام آن کسی که
در اوج قدرت میگرفت از ناتوان دست
با دست پر برگشته مسکینی که حتی
یکبار برده بر درِ این آستان دست
با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز
انداخت بر دستان مولا ریسمان دست
یک روز در جنگ احد آقای عالم
تهدید را از جانب مولاش رانده ست
یک روز حیدر در دفاعِ از پیامبر
امروز عبدالله پای کار مانده ست
تا خواند لبهای عمو "هل مِن معین" را
در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست
آمد به مهمانی آغوش عمویش
هدیه چه آورده برای میزبان؟ دست
زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا
میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست
هر قدر کمتر در غم او زد به سینه
روز قیامت بیشتر بیند زیان دست
#محرم_۱۴۰۴
#شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_حسن_ع
#عباس_جواهری_رفیع