.
#غروب_عاشورا
#شام_غریبان_امام_حسین
نفسهایِ خورشید
به آخر رسیده
که صبرِ غروبش
دیگه سر رسیده
هوا تیره و تار
حرم در تب و تاب
علم رویِ خاکو
شریعه پر از آب
حوالیِ مغرب، در اوجِ عطش
همه جایِ دشتو گرفته غبار
دلِ آسمون خونِ با دیدنِ
غمِ ذوالجناحِ بدونِ سوار
با یالی که سوخته،در این غربتو
غمِ چهرهای که به خون شد خضاب
داره برمیگرده به سمتِ حرم
غریبونه اما، پُر از اضطراب
لبش تشنهی آب
تنش سرد و بی حال
تویِ ازدحام و
شلوغیِ گودال
یه لشکر به سمتِ
تنش میدویدن
همینکه زمین خورد
همه کِل کشیدن
چقد تیر آوردن برا کشتنش
غریب گیر آوردن تویِ قتلگاه
چقد نامرتب زَدن نیزهو
بریدن سرش رو، ولی بی گناه
جلو چشمِ مادر، بالایِ سرش
به شوقِ غنیمت،قیامت شده
نه کهنه لباسو، نه انگشتری
امون از غریبی،که غارت شده
✍عبدالحسين مخلص ابادي
علي امره
✍فرهاد ندرخاني
............
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
گره خورده کارم،بالای سر تو
یه دریای تیره،روی پیکر تو
میبینم که راهی، برا موندنت نیست
تو خیمه امیدی، به برگشتنت نیست
بادستای خالی بدون سپر
با لبهای تشنه نمی رفتی کاش
تو که پا گذاشتی کنار فرات
یکم آب میخوردی آخه داداش
چشای ربابه که مونده به راه
جلو خیمه داره قدم میزنه
ببین اصغرو بس که تشنه شده
داره هی لباشو به هم می زنه
زده بوسه شمشیر، به بال و پر تو
شکسته دل من، شبیه سر تو
حالا که داداشت، شده بی کس و یار
قرار ما باشه، رو نیزه تو بازار
یه چشمم به خیمس یه چشمم به تو
نرو روی دشمن به ما وا میشه
سر ما که به روی نیزه بره
سرغارت خیمه دعوا میشه
می دونی که زینب پریشون و زار
باکی بعد ماها سفر می کنه؟
پاشو که رقیه بدون عمو
تو ویرونه شبهاشو سر می کنه
چه سخته که سروو، زمینگیر ببینم
نشستم تورو یه، دل سیر ببینم
تا خون چشاتو، به صورت کشیدم
ازین حالت تو خجالت کشیدم
پاشو تا حرم بی علمدار نشه
بزار به نگاه تو تکیه کنم
اگه تیرا از چشم تو در بیان
می خوام پا به پای تو گریه کنم
برا اینکه بالا سرت جون ندم
نفسهاتو باید منظم کنی
ببین حاضرم زندگیمو بدم
که یک لحظه بازم نگاهم کنی
.
#زمزمه
#شب_دهم_محرم
تو از حال و روزم
خبر داری یا نه!؟
به اشکایِ زینب
نظر داری یا نه!؟
الهی بمیرم
نبینم غماتو
بِکِش رو سر من
دوباره عباتو
اگه میشه حرف از جدایی نزن
قرارِ دلِ بی قرارم... بمون
به امن یجیبی که خوندی قسم
نباشی میمیرم....کنارم بمون
به فکر منم باش،منی که هنوز
میلرزه دلم تا صدام میزنی
نباشی چه جوری صبوری کنم
تو سنگِ صبورِ، غمایِ منی
دیگه قصهی ما
رسیده به جایی
که راهی نمونده
به غیر از جدایی
من اینجا غریب و
تو یاور نداری
بیا فکر کن اصلا
که خواهر نداری
تو خیره شدی به منو چادرم
منم ماتِ انگشت و انگشترت
سرِ من فدایِ سرِ بچههات
سرِ بچههامم، فدایِ سرت
به گرد و غبارِ،غمِ بی کسی
که فردا میشینه رویِ معجرم
نبینم غماتو، پاشو عمر من
خودم غصههاتو به جون میخرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به سبک لبش تشنه بود خوانده شود