eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
آنقدر پیش دوچشمم سر تو افتاده بارها پشت سرت خواهر تو افتاده زیر سنگینی بار غم عظمای رباب خم به ابروی علی اصغر تو افتاده میدهد بوی تو را چکمه شمر ملعون بسکه با چکمه روی پیکر تو افتاده هیچکس مثل رقیه بخدا زجر ندید آنقدر زجر پی دختر تو افتاده آب آزاد شد و هیچکسی آب نخورد هر کسی یاد لب و حنجر تو افتاده چه گذشته به تو در کنج تنور خولی چه شده مژه چشم تر تو افتاده ما دو تا مثل هم انگار که غارت شده ایم گوشواره ز من انگشتر تو افتاده پای هر نیزه و شمشیر و تنور و گودال حرف از آمدن مادر تو افتاده
همین که بانگ "یاقَوم اُسْکُتُوا" شد بر فضا غالب "فَقامَت زَینَبُ بِنتَ عَلی‌بن ابی‌طالب" به منبر رفت، دنیا از سکوت مهلکی پر شد زمین ساکت، زمان ثابت، جهان غرق تحیر شد نه تنها از صدای او زبان‌ها از صدا افتاد که حتی زنگ‌های کاروان‌ها از صدا افتاد به منبر رفته و می‌خواند با صوت جلی خطبه ولی گویی که می‌گوید بر آن منبر علی خطبه به "بسم الله الرحمن الرحیم" آغاز گفتن کرد که او تکلیف را از ابتدای کار روشن کرد شکوه تازه‌ای با خطبه‌اش بر واژه‌ی زن داد به "اشباه‌الرجال" شهر درس مرد‌بودن داد در اثنای سخن بعد از ثنای ایزد منان قرائت کرد - مانند برادر - آیه‌ی قرآن به آنان گفت: ای هم‌کاسه‌های هرشب شیطان! که گوش خویش را دادید هردم بر لب شیطان همیشه سست‌عهد و ساده‌لوح و بی‌خرد بودید که راه کفر را از راه حق بهتر بلد بودید ولی حق از همان روز ازل در خدمت ما بود شبیه پرچمی در دست ما همواره بالا بود در این پاییز چیزی جز شکوفایی نمی‌بینم سراسر زخم‌ها را غیر زیبایی نمی‌بینم قتیل عشق را خون جوهر امضای پیمان است کسی که پای عهدش کشته شد، پیروز میدان است نمایان می‌شود خورشید صبحی زود از کعبه همان دم که می‌آید مهدی موعود از کعبه
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود سر بریدۀ او در میان مطبخ بود چگونه بود که باید امامِ قرآنی تنور را کند از روی خویش نوررانی! چگونه بود که کوفه امام را نشناخت و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت! سَری که زینت اسلام و جان زینب بود چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند زمین و اهل همه آسمان عزادارند رسید در وسط آنهمه نوا و خروش أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود و جای زینب کبری در این سحر خالی نبود تا که ببیند چه حال و احوالی اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد محمود ژولیده
سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب چرا دو نیمی تو ای ماهِ کاملِ زینب؟ ز نیمِ دیگرت آیا، بگو خبر داری؟ کجا فتاده به خون آن شمائلِ زینب نهاده قاتلت این سر جلوی رویم تا به قصدِ اینکه بسوزد فقط دلِ زینب هلا! تو ماهِ درخشانِ در کسوف امشب ببر تو هاله ای از غم ز محفلِ زینب بگو برادرِ زینب چرا دو نیمی تو ؟ تنت به دشتِ بلا سر به مایلِ زینب ببین چگونه کشیدند و معجر از رویم بیا جلوی حرامی شو حائلِ زینب تنت به بسترِ خارا چو صید بحرِ خون خدا کند که بیایی به ساحلِ زینب در این خرابه نشینی اگر کم آوردم چو بارِ غم بنشسته به محملِ زینب در این سفر چه کشیدم فقط همینم بس تمامِ غصه ی عالم شد حاصلِ زینب ! هستی محرابی
پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم زینبت در همه جا در به درت بود حسین گله از سختیِ شبها ننمودم هرگز درشب سرد سرِ شعله ورت بود حسین علت چشمِ ترت را همه می دانستیم شمر با اهلِ حرم همسفرت بود حسین دشمنت خواست که از عشق نماند حرفی هر کجا رفت ولیکن خبرت بود حسین تهِ گودال تو را تا به خدا بالا برد زخمهای بدنت بال و پرت بود حسین حامد آقایی
پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم زینبت در همه جا در به درت بود حسین گله از سختیِ شبها ننمودم هرگز درشب سرد سرِ شعله ورت بود حسین علت چشمِ ترت را همه می دانستیم شمر با اهلِ حرم همسفرت بود حسین دشمنت خواست که از عشق نماند حرفی هر کجا رفت ولیکن خبرت بود حسین تهِ گودال تو را تا به خدا بالا برد زخمهای بدنت بال و پرت بود حسین حامد آقایی
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بسته راه چاره دید و گریه کرد طفل بی‌گهواره دید و گریه کرد دختر آواره دید و گریه کرد روسری پاره دید و گریه کرد او چهل سال است کارش گریه است این چهل سال افتخارش گریه است ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دست بسته از زنان شرمنده شد از تمام کاروان شرمنده شد بیشتر از دختران شرمنده شد مجلس می، آنچنان شرمنده شد در میان راه تنها مرد بود بین یک جمعیتی نامرد بود ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ از غم ویرانه‌رفتن اشک ریخت پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت لحظه‌ی معجر گرفتن اشک ریخت مرد ها دنبال یک زن...اشک ریخت هم زیارتنامه‌اش آتش گرفت هم سر و عمامه‌اش آتش گرفت ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ باورش می‌شد که غم پیرش کند؟ خواهرش را زجر زنجیرش کند زاده‌ی مرجانه تکفیرش کند حرمله اینقدر تحقیرش کند نانجیب پست با یک مشک آب پرسه می‌زد پیش چشمان رباب ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ کوچه‌های شام خیلی سخت بود سنگ‌های بام خیلی سخت بود طعنه و دشنام خیلی سخت بود جام و بزم عام خیلی سخت بود حرف‌های تند و تیزی می‌شنید واژه‌ای مثل کنیزی می‌شنید ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ خنده‌های شمر یادش مانده است ماجرای شمر یادش مانده است چکمه‌های شمر یادش مانده است جای پای شمر یادش مانده است کندی خنجر عذابش می‌دهد ضربه‌ی آخر عذابش می‌دهد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ آمد و بال و پرش را جمع کرد دست بی‌انگشترش را جمع کرد با حصیری پیکرش را جمع کرد روی دستش حنجرش را جمع کرد صورت خود را به روی خاک زد یاد عریانی گریبان چاک زد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سجاده ی اشک تو ، به هر جا باز است صد جاده به سمت آسمانها باز است چشمان تو هر روز ، پر از عاشوراست چون پنجره ای که رو به دریا باز است ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ در سوگ امام ساجدین دل خون است. وز سوز غمش دیده ی دل جیحون است. رنجی که ز کربلا و کوفه تا شام او دید بیانش ز توان بيرون است. ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ شب شادی شب غم گریه می کرد به اندوهی دمادم گریه می کرد کتاب عمر او تقویم روضه است محرم تا محرم گریه می کرد (آقای مومنی نژاد)
حال مرا بپرس از این تازییانه ها دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها بر روی نیزه قاری قرآن مادرم پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها تشییع میکنند تو را سنگهای شهر همراه نیزه ها به سر بام خانه ها مثل زبان حرمله بددهن مرا سوزانده است شعله سرخ زبانه ها آیات حق کجا و شراب و قدح کجا قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها یک کاروان بریده و زنجیرها برید جان اسیرها به لب از دانه دانه ها منکه حریف اشک رقیه نمیشوم باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها هر روز زخم تازه به روی تو میخورد جانم به لب رسیده زدست جوانه ها رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی دارم به سینه حسرت این آشیانه ها گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر خورده گره به موی سر تو ز شانه ها بین من و تو حرف نگفته زیاد هست خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر :کربلایی مجتبی دسترنج ملتمس امان از شامِ غم امان از اين ستم تو روی نیزه و... منو درد و ماتم دل ما، پر از خون موی تو، پریشون سکینه زِ داغ تو محزون شام و...یک کوچه ی تار شام و...غم های بازار شام و ...اَندوهِ آزار ياحسين يابن زهرا... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ زِ بام خانه ها یک عده بی‌حیا می‌ریختن خاکستر به روی سر ما نخوان ای، تو جانان براشان، تو قرآن که سنگت زنند ای حسین جان شام و...بزمِ شرابش شام و...رنج و عزابش شام و...حالِ خرابش یاحسین یابن زهرا... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دیدی چی شد آخر رقیه شد پرپر خرابه شد گودال تا اومدی با سَر خرابه، شَبِش سرد روزاش گرم، پُر از درد رقیه تو رو دید و غَش کرد شام و... اشکای هر شب شام و...سجادِ در تب شام و...دردای زینب یاحسین یابن زهرا... @majmazakerinee
🩸زِ خانه‌ها همه بوی طعام می‌آمد / ولی به جان تو بابا، گرسنه خوابیدم ... بنابر نَقلی امام سجاد علیه‌السلام چنین فرمودند: 🥀 همینکه به دروازهٔ شام رسیدیم، ما را سه ساعت آنجا نگه داشتند که از یزید اذن بگیرند و بعد داخل شدیم، و حال آن که یهودی و نصرانی بی‌اذن داخل می‌شدند، و به این سبب آن را دروازه "ساعات" نامیدند، و قبلا به آن دروازه "حلب" می‌گفتند. 🥀 از آن دشوارتر، حضرت فرمودند: اول صبح بود که ما را وارد شام نمودند و نزدیک غروب بود که این عیال اسیر و کودکان را، گرسنه بر درِ خانهٔ یزید آوردند و حال آنکه تا درِ خانهٔ آن ملعون چندان مسافتی نبود و در این مدت، ما را در کوچه و بازارهای شام می‌گرداندند. 📚انوار الشهادة،یزدی، ص۲۳۴ ➖ بنابر نَقلی دیگر امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 🥀 هنگامى كه ما را در خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنج‌ها و سختی‌ها را بر ما روا داشتند ... 🥀 روزى عمّه‌ام زينب‌کبری سلام‌اللّه‌علیها را دیدم که ديگى بر روى آتش نهاده است. گفتم: عمّه جان! اين ديگ چيست؟ عمّه‌ام فرمودند: كودكان گرسنه‌اند... خواستم به آنها وانمود کنم كه برايشان غذا مى‌پزم و بدين وسيله آنان را آرام کنم ... 📚ریاحین الشریعه، ج۳ ص۱۸۵ ✍ دَمِ اذان پدرم نانِ تازه‌ای آورد که بویِ تازگی‌اش بر مشام می‌آمد به یادِ روضهٔ طفلی سه ساله اُفتادم زِ خانه ها همه بوی طعام می‌آمد برای عمه که بَد شُد گرسنه خوابیدم اگر چه با شِکمِ سیر می‌زدند مرا به جان تو اثرِ تازیانه یادم رفت چقدر با سرِ زنجیر می‌زدند مرا عجیب شهرِ شلوغیست هر طرف بِرَوَم برایِ دخترت از سنگ مَرحَمَت دارند کمی مواظبِ من باش از سرِ نیزه همیشه چشم چرانها مزاحمت دارند کسی نگفت ندارم پدر امان بدهید و فرصتی نه به من که , به خیزران بدهید کسی نگفت که نان از شما نمی‌خواهد پدر نخواست سرش را به او نشان بدهید طنابِ گردنِ من بسته بود به دستِ رُباب میان راه زمین می خوریم و می‌خندند یهودی است و مسلمان کنارِ هم اینجا کُتَک از آن و از این می خوریم و می‌خندند https://eitaa.com/manbarmajma
@majmazakerinee «اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین» راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین ته بازار یکی نام محلّی را گفت مردک مست عجب فتنه گری بود حسین آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط کاش این شام بلا را سحری بود حسین حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین  چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین