eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوباره چک چک باران،صدای دلتنگی قلم گریست دوباره برای دلتنگی نوشت اشک شکایت به پای دلتنگی تمام کی شود این ماجرای دلتنگی شکسته است پرو بال من،گنهکارم ولی هوای تو دارم ، بیا به دیدارم اگر که خاک، نشسته به روی پیروهنت و آه می کشی از سینه ی پر از مِحَنت سبب منم که بیابان شده چنین وطنت و با گناه شدم سدّ راه آمدنت تو و اقامت صحرا! چه عدل و انصافیست برای مردن من ، درک غربتت کافیست کدام بادیه هستی؟ کسی کنار تو هست؟ کسی به فکر دل غرق اضطرار تو هست؟ زهیر و حرّ و حبیبی،همیشه یار تو هست؟ و عاشقانه کسی، ابن مهزیار تو هست؟ دلیل غیبت کبرای توست غفلت من تو حاضری،همه ی درد توست غیبت من تو شهریاری و از شهر خود جدا شده ای غریب و ساکن صحرای ذی طوی' شده ای اگر به سختی ِ این بی کسی رضا شده ای و بین وادی غم، همدم بلا شده ای ببخش یوسف زهرا ،کسی به فکر تو نیست در این دو روزه ی دنیا کسی به فکر تو نیست قلم نوشته کم از غربت تو شرمنده نکرده دست و زبان نصرت تو شرمنده چکیده اشک ،کم از غیبت تو شرمنده بدل به خون نشد از محنت تو شرمنده غریب غائبی و همنشین غم شده ای اسیر ثانیه های پر از ستم شده ای همین که منزلت و قدر توست نامعلوم و مثل جدّ غریبت علی شدی مظلوم همین که بوده ای از یار و هم نفس محروم و بین خیمه ی تنهایی ات شدی مهموم بس است تا که بگویم به تو جفا کردیم تو را میان هزاران بلا رها کردیم چرا طبیب دل ما شدی سراسر درد بهار زندگی ما شدی بیابان گرد دمادم از چه دمت شد انیس آهی سرد بگو برای رسیدن به تو چه باید کرد بیا و ختم کن این غربت بیابان را برای دیدن تو می دهم سر وجان را چه می شود که تو باشی به شام تارم ماه که زیر سایه ی تو دل نمی شود گمراه تویی توسّل من ، ای تسلّی هر آه به شوق وصل تو شد جمکران زیارتگاه سه شنبه شب که سر ِ جمکران،شلوغ شده نگاه منتظران، بی تو بی فروغ شده چقدر عاشق صادق که منتظر رفتند خبر، ظهور تو بود و چه بی خبر رفتند چقدر چشم به راهت که خون جگر رفتند به شوق دیدن تو با دوچشم تر رفتند هزار و چند بهار است بی تو پاییزیم بیا که از غم تلخ فراق لبریزیم دلم دوباره به گودال کربلا رفته میان روضه ی هر صبح و هر مساء رفته بیا به حق سر روی نیزه ها رفته بیا به پیکر در زیر دست و پا رفته گلی نماند که زینب ببویدش ای وای سری نماند که زینب ببوسدش ای وای ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن
ای نگاهت پر از سپیده بیا دل ز هجرت به خون تپیده بیا خم شد از دوری تو قامت من دلبر ناز و قد کشیده بیا شب غم را سحر، سحر بر گرد ای صفای سحر، سپیده بیا هجر روی تو سخت جانفرساست دل مجنون من بریده، بیا من که از دیدنت شدم نومید ای امید دل رمیده، بیا کی شود پیک تو خبر آرد شب دیدار ما رسیده، بیا پرچم سرخ کربلا گوید نوحه خوان سربریده بیا اشف صدر الحسین معنی توست مرحم سینه ی دریده بیا ندبه دارد برای آمدنت مادری با قد خمیده، بیا جان یاسی که بین آتش سوخت روی از غنچه اش ندیده، بیا حق آن مادری که غرق به خون در پی مرتضی دویده، بیا قسمت می دهم به اشکی که بر رخ فاطمه چکیده، بیا بانوی خسته این چنین خواند محرم مادر شهیده، بیا
حاج منصور ارضی4_5789597970634637391.mp3
زمان: حجم: 4.5M
می خواستم غلام تو باشم ولی نشد زیبنده ی سلام تو باشم ولی نشد می خواستم مطیع فرامین تو شوم فرمانبر پیام تو باشم ولی نشد می خواستم همان که تو میخواستی شوم زینت برای نام تو باشم ولی نشد با سبک زندگی شما خو نکرده ام زیباست هم مرام تو باشم ولی نشد تا حال اگر لیاقت دیدار داشتم می شد جمکران تو باشم ولی نشد گاهی که با گناه شدم سدّ راه تو می شد که صید دام تو باشم ولی نشد راه وصال را تو نشان داده ای به من تا کشته ی قیام تو باشم ولی نشد من عهد کرده ام ز ازل تا به روز حشر در خدمت مدام تو باشم ولی نشد گفتم هزار بار پس از هر نماز صبح یار علی الدوام تو باشم ولی نشد می شد که همچنان پسر مهزیارها مشمول احترام تو باشم ولی نشد می شد که همچنان شهدای حریمتان من جرعه نوش جام تو باشم ولی نشد یک کربلا کنارِ تو را خواستم ز تو تا هم مسیر گام تو باشم ولی نشد ای کاش با تو باز نگویم که خواستم در روز انتقام تو باشم ولی نشد ___ @majmaozakerine
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوباره چک چک باران،صدای دلتنگی قلم گریست دوباره برای دلتنگی نوشت اشک شکایت به پای دلتنگی تمام کی شود این ماجرای دلتنگی شکسته است پرو بال من،گنهکارم ولی هوای تو دارم ، بیا به دیدارم اگر که خاک، نشسته به روی پیروهنت و آه می کشی از سینه ی پر از مِحَنت سبب منم که بیابان شده چنین وطنت و با گناه شدم سدّ راه آمدنت تو و اقامت صحرا! چه عدل و انصافیست برای مردن من ، درک غربتت کافیست کدام بادیه هستی؟ کسی کنار تو هست؟ کسی به فکر دل غرق اضطرار تو هست؟ زهیر و حرّ و حبیبی،همیشه یار تو هست؟ و عاشقانه کسی، ابن مهزیار تو هست؟ دلیل غیبت کبرای توست غفلت من تو حاضری،همه ی درد توست غیبت من تو شهریاری و از شهر خود جدا شده ای غریب و ساکن صحرای ذی طوی' شده ای اگر به سختی ِ این بی کسی رضا شده ای و بین وادی غم، همدم بلا شده ای ببخش یوسف زهرا ،کسی به فکر تو نیست در این دو روزه ی دنیا کسی به فکر تو نیست قلم نوشته کم از غربت تو شرمنده نکرده دست و زبان نصرت تو شرمنده چکیده اشک ،کم از غیبت تو شرمنده بدل به خون نشد از محنت تو شرمنده غریب غائبی و همنشین غم شده ای اسیر ثانیه های پر از ستم شده ای همین که منزلت و قدر توست نامعلوم و مثل جدّ غریبت علی شدی مظلوم همین که بوده ای از یار و هم نفس محروم و بین خیمه ی تنهایی ات شدی مهموم بس است تا که بگویم به تو جفا کردیم تو را میان هزاران بلا رها کردیم چرا طبیب دل ما شدی سراسر درد بهار زندگی ما شدی بیابان گرد دمادم از چه دمت شد انیس آهی سرد بگو برای رسیدن به تو چه باید کرد بیا و ختم کن این غربت بیابان را برای دیدن تو می دهم سر وجان را چه می شود که تو باشی به شام تارم ماه که زیر سایه ی تو دل نمی شود گمراه تویی توسّل من ، ای تسلّی هر آه به شوق وصل تو شد جمکران زیارتگاه سه شنبه شب که سر ِ جمکران،شلوغ شده نگاه منتظران، بی تو بی فروغ شده چقدر عاشق صادق که منتظر رفتند خبر، ظهور تو بود و چه بی خبر رفتند چقدر چشم به راهت که خون جگر رفتند به شوق دیدن تو با دوچشم تر رفتند هزار و چند بهار است بی تو پاییزیم بیا که از غم تلخ فراق لبریزیم دلم دوباره به گودال کربلا رفته میان روضه ی هر صبح و هر مساء رفته بیا به حق سر روی نیزه ها رفته بیا به پیکر در زیر دست و پا رفته گلی نماند که زینب ببویدش ای وای سری نماند که زینب ببوسدش ای وای ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن
@Maddahionlin4_5969906633365522109.mp3
زمان: حجم: 6.57M
) حجت الاسلام از فراقت چشم هایم غرق باران می شود عاشق هجران کشیده زود گریان می شود درد غفلت یک طرف ، درد جدایی یک طرف مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم دل اگر شد جای غیر از یار ، ویران می شود داروی این درد بی درمان فقط در دست توست درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟ خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود هر که از فعل حرام و شُبهه دوری می کند مور هم باشد اگر ، روزی سلیمان می شود سربلند از امتحان عاشقی آید برون عاشقی که همّت وصلش دو چندان می شود کوری چشم حسودانی که طعنه می زنند عاقبت می آیی و دنیا گلستان می شود جزء بکّائین شدی با گریه بر جدّت حسین اشک می ریزی و قلبت بیت الاحزان می شود هر کسی که مُنکِر گریه برای جدّ توست شک ندارم تغذیه از دست شیطان می شود تا نفس در سینه ام باقی ست گریه می کنم گریه ام خرج غم شاه شهیدان می شود @majmaozakerine
بیا که بی تو پریشان شدن بس است از دوری تو پاره گریبان شدن بس است کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟ یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است گریه فراق گریه فراق این چه رسمی است؟ دیگر بس است این همه گریان شدن بس است موی سپید و بخت سیاه مرا ببین دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟ تا کی اسیر لذّت عصیان شدن … بس است خسته شدم از این همه بازی روزگار مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت گفتی برو که دست به دامان شدن بس است باشد قبول می روم امّا دعای تو … … در حقّ من برای مسلمان شدن بس است دست مرا بگیر که عبدی فراری ام دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا دل مردگی و این همه ویران شدن بس است آقا بیا به حقّ شکاف سر علی  از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است   محمد فردوسی
@Maddahionlin4_5969906633365522109.mp3
زمان: حجم: 6.57M
) حجت الاسلام از فراقت چشم هایم غرق باران می شود عاشق هجران کشیده زود گریان می شود درد غفلت یک طرف ، درد جدایی یک طرف مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم دل اگر شد جای غیر از یار ، ویران می شود داروی این درد بی درمان فقط در دست توست درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟ خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود هر که از فعل حرام و شُبهه دوری می کند مور هم باشد اگر ، روزی سلیمان می شود سربلند از امتحان عاشقی آید برون عاشقی که همّت وصلش دو چندان می شود کوری چشم حسودانی که طعنه می زنند عاقبت می آیی و دنیا گلستان می شود جزء بکّائین شدی با گریه بر جدّت حسین اشک می ریزی و قلبت بیت الاحزان می شود هر کسی که مُنکِر گریه برای جدّ توست شک ندارم تغذیه از دست شیطان می شود تا نفس در سینه ام باقی ست گریه می کنم گریه ام خرج غم شاه شهیدان می شود @majmaozakerine
@Maddahionlin4_5969906633365522109.mp3
زمان: حجم: 6.57M
) حجت الاسلام از فراقت چشم هایم غرق باران می شود عاشق هجران کشیده زود گریان می شود درد غفلت یک طرف ، درد جدایی یک طرف مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم دل اگر شد جای غیر از یار ، ویران می شود داروی این درد بی درمان فقط در دست توست درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟ خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود هر که از فعل حرام و شُبهه دوری می کند مور هم باشد اگر ، روزی سلیمان می شود سربلند از امتحان عاشقی آید برون عاشقی که همّت وصلش دو چندان می شود کوری چشم حسودانی که طعنه می زنند عاقبت می آیی و دنیا گلستان می شود جزء بکّائین شدی با گریه بر جدّت حسین اشک می ریزی و قلبت بیت الاحزان می شود هر کسی که مُنکِر گریه برای جدّ توست شک ندارم تغذیه از دست شیطان می شود تا نفس در سینه ام باقی ست گریه می کنم گریه ام خرج غم شاه شهیدان می شود @majmaozakerine
بیا که بی تو پریشان شدن بس است از دوری تو پاره گریبان شدن بس است کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟ یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است گریه فراق گریه فراق این چه رسمی است؟ دیگر بس است این همه گریان شدن بس است موی سپید و بخت سیاه مرا ببین دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟ تا کی اسیر لذّت عصیان شدن … بس است خسته شدم از این همه بازی روزگار مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت گفتی برو که دست به دامان شدن بس است باشد قبول می روم امّا دعای تو … … در حقّ من برای مسلمان شدن بس است دست مرا بگیر که عبدی فراری ام دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا دل مردگی و این همه ویران شدن بس است آقا بیا به حقّ شکاف سر علی  از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است   محمد فردوسی
بیا که بی تو پریشان شدن بس است از دوری تو پاره گریبان شدن بس است کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟ یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است گریه فراق گریه فراق این چه رسمی است؟ دیگر بس است این همه گریان شدن بس است موی سپید و بخت سیاه مرا ببین دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟ تا کی اسیر لذّت عصیان شدن … بس است خسته شدم از این همه بازی روزگار مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت گفتی برو که دست به دامان شدن بس است باشد قبول می روم امّا دعای تو … … در حقّ من برای مسلمان شدن بس است دست مرا بگیر که عبدی فراری ام دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا دل مردگی و این همه ویران شدن بس است آقا بیا به حقّ شکاف سر علی  از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است   محمد فردوسی