از آسمون آتیش میباره کسی نمونده آب بیاره
گل رباب یه کم بخواب خدا خودش هواتو داره
جون نداره دست و پای تو بی رمق شده صدای تو
مادرت نتونه شیر بده پس چیکار کنه برای تو
تو صورتم زدم دو دستی چشماتو باز دوباره بستی
به روی من ناخن بزن بگو هنوز که زنده هستی
کاش یه کم پایین بیاد تبت سرخه سرخه زیر غَبغَبِت
ماهی کوچیک من علی سوختم از تلظی لبت
تو بی قراری من بریدم سه روزه خندتو ندیدم
آروم نگیر فقط نمیر آخه تویی همه امیدم
شرم از این حرم نمیکنن نعره ها رو کم نمیکنن
این جماعتی که من دیدم رحم به بچه هم نمیکنن
وای از دل رباب وای از دل رباب
➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تو رفتی و دلم درمونده اصغر
لباسات توی دستام مونده اصغر
پدر هنگام دفن جای تلقین
برای تو لالایی خونده اصغر
شکایت از کمان و تیر دارم
بیا پایین زنیزه شیر دارم
دودستم را میان آب بردند
حلالم کن نبودی آب خوردم
علی لای علی لای علی
➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
غـم مخور ای کودک دُردی کشَم
غم مخور ای کودک خاموش من
قتلگاهت می شود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
در حرم زاری مکن از بهر آب
چون خجالت میکشم من از رباب
می برم تا آنکه سیرابت کنم
با خدنگ حرمله خوابت کنم
مخفی از چشم زنان دلپریش
می کنم قبر تو را با دست خویش
صورتت را می گذارم روی خاک
تا ز خاک آید ندای عشق پاک
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
Shab07Moharram1402[07].mp3
9.63M
به خیمه قحط اب است
همه دل ها کباب است
علی اصغر به دامان رباب است
عطش بالا گرفته دل صحراگرفته
که لب ها تشنه یک جرعه اب است
#دودمه
#شب_هفتم_محرم_۱۴۰۲
#حاج_مهدی_حسینی
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم
هرچه آمد به سرم دست به زانو نزدم(۲)
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
روی دستم پسر محتضرم را کشتند
حرمله خیر نبینی گل من نورس بود(۲)
چیدنش تیر نمیخواست نسیمی بَس بود(۲)
سیدتی یا رباب
سیدتی یا رباب...
○▪︎○▪︎○▪︎○
(روی این دستم تنش ، بر روی این دستم سرش)(۳)
آه بفرستم کدامش را برای مادرش
{داره رباب میبینه ، رفتن خواهر و برادر پشت خیمه ، خانم زینب دید حسین داره با غلاف خاکا رو کنار میزنه ، بچه رو با احترام گرفت گذاشت درون خاک ، عمهی سادات دید امام حسین هی خیره خیره داره نگاه میکنه ، گفت حسین جان خاک رو بریز راحتمون کن ، الان بچه ها میریزن پشت خیمه ، صدا زد خواهرم نمیتونم آخه هنوز داره لباش میخنده ، چجوری خاک بریزم رو صورت این بچه ...
حسین جان خدا رو شکر خاک رو ریختی رباب ُ راحت کردی ، اما یک ساعت نگذشت دیدن حرمله نیزه شو بلند میکنه رفته پشت خیمه هی نیزه رو تو خاک میکنه ، یه وقت عمه سادات گفت رباب صورتتو برگردون...
غارت که تموم شد عمهی سادات زن و بچه ها رو جمع کرد یه گوشه ، یه وقت دیدن اسبا دارن رفت و آمد میکنن ، خانم زینب دید یه خانمی هی خودشو زیر دست و پای اسبا میندازه ، من که همه رو جمع کردم ، نگاه کرد دید ربابه ، رباب بیا کنار زیر دست و پای اسب میمیری ، گفت خانم میخوام یه جوری زیر دست و پای اسبا برم این اسبا گرد و غبار میکنن میترسم بچهام...
ببین مادر چقدر بامعرفته ، حاضره زیر دست و پای اسب بره تلف بشه بمیره بچهی مردهاش ار زیر خاک بیرون نیفته ، اما عصر عاشورا واویلتا...
عصر عاشورا دیدم یه بدنو با نیزه بلند کردن...
(دیدم با نیزه
تنت رو از زمین بلند)(۲)
جلو چشام بگو بخند کرد
به حلقومت یه نیزه بند کرد
رگاتو دیدم
یه عده نابلد بریدن
چقدر سرت رو بد بریدن
...
➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین