چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد
تو زمین خوردی و دورِ حرمم غوغا شد
مشک تو پاره شد و آبرویت ریخت زمین
سیلِ آن خورد به خیمه همه جا دریا شد
عَلَمت خورد زمین و حرمم رفت به باد
دشمنم بعد تو با جرأت و بیپروا شد
روسری بود، که در دست حرامیها بود
خیمهی سوخته معجر به سرِ زنها شد
تیر باران شدی و تیرَکِ خیمه افتاد
زینب آواره شد و دخترکم تنها شد
آن طرف خود و زره از تن تو غارت شد
این طرف بر سر خلخال حرم دعوا شد
بوی یاس آمده از علقمه یعنی اینکه
زائر جسم زمین خوردهی تو زهرا شد
غیرت الله منی روضهی تو ناموسیست
رفتی و روی همه بر روی زینب وا شد
*شاعر : رضا قاسمی
تیری که اومد به مشک من خورد
جلو رقیه آبرومو برد
شرمندهتونم
میخوام جلوت پاشم ولی من نمیتونم
دست به کمر نگیر نزن آتیش به جونم
داداش تورو خدا بذار اینجا بمونم
نذار خجالت بکشم، وای وای وای وای
شرمندهی بچههاشم، وای وای وای وای
ببوسشون به جای من، داداش داداش
بگو منو حلال کنن، داداش داداش
کاش میتونستی بمونی پیشم
اگه بری من بیچاره میشم
برام عزیزی
اینجوری دست و پا نزن به هم میریزی
از اون قد رشید تو نمونده چیزی
پا نشی خواهرم رو میبرن کنیزی
هنوز علمدار منی، پاشو پاشو
همه کس و کار منی، پاشو پاشو
هیچکی ازت آب نمیخواد، پاشو پاشو
فقط میگن عمو بیاد، پاشو پاشو
بیا عزیز دلم اباالفضل
گل کاشتی امروز ، گُلم اباالفضل
مادر فدات شه
حالتو میدونم منم پهلوم شکسته
بازو بریدهای منم بازوم شکسته
سرت شکسته و منم ابروم شکسته
بازوتو رو زمین نزن، وای وای وای وای
تازه شدی شبیه من، وای وای وای وای
موندی پا حرفت آفرین، وای وای وای وای
مثل خودم خوردی زمین، وای وای وای وای
گفت عباسم، اگه تو بری لشکرم از هم میپاشه. تو علمدار لشکر منی. فلذا هرچی اومد اجازه بگیره اجازه نمیداد. اومد گفت " قَدْ ضَاقَ صَدْرِي " خودمونی یعنی حسین جان دارم میمیرم. دیگه نفسم بالا نمیاد، سینهم تنگ شده، همه دارن جلوی چشمام پرپر میزنن. دیگه نمیتونم تحمل کنم.
از خیمه زد بیرون، اومد تو خیمهی بچهها، دید این بچهها این دامنهای عربیشون رو بالا زدن، این شکمها رو گذاشتن روی این مشکهای نمناک؛ تا عمو رو دیدن خوشحال شدن؛ عموجان تشنگی داره مارو بیچاره میکنه. میشه برا ما یهکم آب بیاری؟ اینقدر عباس خوشحال شد؛ گفت رو چشمام...
مشک رو گرفت اومد تو خیمهی اباعبدالله؛ داداش، بچهها یه کاری رو گردنم انداختن. بهم میگن برامون آب بیار. فرمود باشه اگه میخوای برای بچهها آب بیاری برو. فلذا این مشک رو برداشت، دشمن هم میدونه این آقا همه کارهی لشکر حسینه. فلذا وقتی دوتایی زدن به دل دشمن، شروع کردن رجز بخونن؛ یه عده گفتن حسین رو رها کنین فقط برید سمت عباس. عباس زمین بیفته کمر حسین هم میشکنه.
فلذا همه اومدن دور تا دور عباس، این لشکر رو شکست و به آب رسید.
دست برد زیر آب، این آبها رو آورد مقابل صورت " فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسین " یاد تشنگی حسین افتاد. آبها رو رو زمین ریخت. گفت ای آب خجالت بکش تو مهریه مادر حسینی. تا قیامت باید شرمنده حسین و بچههاش باشی....
میگه تو حرم حضرت عباس (ع) شیخ محمدعلی خراسانی شروع کرد روضه بخونه. همین روضههایی که من براتون خوندم؛ رفت جلوتر، دستها رو انداختن، عمود به فرق این آقا زدن، همه اینها رو گفت. منبر که تموم شد آیت الله قزوینی که امام جماعت حرم حضرت عباس بود اومد جلو، گفت آقاشیخ محمدعلی امشب خیلی از ما اشک گرفتی؛ ولی بعضی از روضههایی که خوندی سند نداشت یا سندش ضعیف بود.
گذشت، آقای قزوینی تو عالم رؤیا خواب حضرت عباس رو دید. بهش فرمود آقا سیدابراهیم، تو مگه کربلا بودی؟ فرمود اصلا بذار خودم برات روضه بخونم. هرجا رفتی بگو عباس برای من گفته. سندش خود عباسه؛
وقتی دستهام رو انداخته بودن، مشک رو به دندان گرفتم، یهو یه تیری به مشکم زدن این آبها زمین ریخت. وقتی این آبها زمین ریخت دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم. خودم متحیر بودم. "فَوَقَفَ متحیرا" یعنی اصلا متحیر بود چیکار کنه. نه میتونه بره خیمهها، نه مشک داره که بخواد برگرده دوباره آب بیاره...
آقا سید ابراهیم؛ تو همین حین بود یه دفعه یه تیر به چشمم زدن، این تیر خیلی من رو اذیت میکرد، از اسب زمین افتادم، این تیر رو بین دو زانو قرار دادم، تا سرم رو خم کردم کلاهخودم زمین افتاد، تا کلاهخودم زمین افتاد نانجیبا دورم حلقه زدن یکیشون اومد جلو، صدا زد عباسی که میگن تویی؟ گفتم نانجیب یه موقعی اومدی که من دست تو بدنم ندارمو.. گفت تو دستن نداری. من که دست دارم... چنان با عمود آهن به فرقم زد...
چنان با این گرز این سر رو متلاشی کردن، دیگه هیچجوری نمیشد این سر رو به نیزه بزنی؛ فلذا روایت میگه سر رو برگردوندن، این سر رو از پهلو به نیزه زدن....
حسین
📋تا دیدم که افتادی رو زمین
#سبک_زمزمه
#سبک_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی۹۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا دیدم که افتادی رو زمین
منم از کمر خم شدم ببین
پاشو خواهرِ تو داره از این
غصه میمیره
پاشو ای علمدار لشکرم
شده خیره دشمن سوی حرم
ببین که از این دوری دخترم
بهونه گیره
میگه عمو بیا، جونم به لب رسید
در انتظارته، داره به تو امید
اما نمیدونه، زخمیه پیگرت
ای وای اگه بیاد، آخر بالا سرت
میبوسم حالا چشم تارِ تو
نگو که همینجاست مزارِ تو
چطوری برم از کنار تو
برادر من
پاشو ذکر حیدر رو دَم بگیر
پاشو روی دوشت عَلم بگیر
پاشو راه بسوی حرم بگیر
ای یاور من
باور نمیکنم، دستت جدا شده
با ضربهی عمود، فرقت دوتا شده
بعد تو دشمنم، تا خیمهها میاد
نقشه داره برا، اهل حرم زیاد
سهشعبه زدن بیهوا به تو
زدن تیر به مَشک پُر آب تو
با نیزه زدن دشمنا به تو
رحمی ندارن
با کینه به سمتِ تو اومدن
نخواستن یه ذره اَمون بدن
چه زخمای به پیکرت زدن
چه بیشمارن
خونا رو از سر و، روی تو میبرن
من میدونم اومد، پیش تو مادرم
گفته برای تو، از سیلی خوردنش
گفته که حیدر و، دست بسته بردنش
شاعر #روح_الله_پیدایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای من اشک نریزی ای مشک
که آبروم میریزه با گریه ات
با جسم بی جون با چشم پر خون
با چنگ و دندون نگه میدارمت به هر قیمت
تو تنها دلیل زنده بودن منی
برای همینِ خار چشم دشمنی
تو خیمه شکسته میشه قلب بچه ها
مبادا که بغض تو گلوتو بشکنی
طاقت بیار تا خیمه ای مشک
نذار که من بی آبرو شم
اگه نباشی با چه رویی
با اهل خیمه روبرو شم
ای مشک مریز آبرویم
برام عزیزی زمین نریزی
رومو زمین نزن من عباسم
سرم شکسته پرم شکسته قدم شکسته
چقدر گرون تموم شدی واسم
جلوی چشام لبای اصغر همش
مگه تو نمیشنوی صدای العطش
میخواستم آب از سر تو نگذره
ببین واسه تو چجوری
تیرا از تنم گذشت
بی تو کجا برم نمیخوام که
شاهده چشای تر شم
میبینی که سرم شکسته
نذار که سر شکسته تر شم
ای مشک مریز آبرویم
دیگه از این دشت نمیشه برگشت
نه جونی هست برام نه انگیزه
نفس حرومه کارم تمومه این آبرومه
که قطره قطره داره میریزه
میدونی چرا تو رو زد و منو نزد
میخواست که واسه من آبرو نَمونه زد
گلوی علیِ اصغر و من و حسین
میبینی که با یه تیر چقدر نشونه زد
جلو سکینه روم نمیشه
بدون تو جایی نمیرم
تو مُردی و منم همینجا
کنار نعش تو میمیرم
ای مشک مریز آبرویم
زمینه شب نهم
نریمانی
📋علمدارم بمون سپهدارم بمون
#سبک_واحد
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
علمدارم بمون، سپهدارم بمون
درتاب و در تبم، ابالفضل
زمین خوردم پاشو، کم آوردم پاشو
کفیل زینبم، ابالفضل
کم آورده، پیشت مردی
علمدارم، وفاکردی
فقط میخوام، که برگردی
گلامون، آبرو میخوان
نمیخوان آب، عمو میخوان
نمیخوان مشک، سبو میخوان
تا از دستات، عَلَم افتاد
توو خیمه خواهرم افتاد
چه ترسی توو، حرم افتاد
میخونه روضه گوشواره
داره میلرزه گهواره
منو راحت نمیذاره
غمت، چیشده پرچمت
"عباس باوفا، سقای کربلا"
@majmaozakerine
ای قمرِ علی، یادآورِ علی
ای هاشمی نَسَب، ابالفضل
فقط یه طور داداش، تکون بخور یواش
لشگر میره عقب، ابالفضل
ببین دارن کجا میرن
سراغ از خیمه میگیرن
مگه از جونشون سیرن
پاشو غوغای تو میشم
خودم دستای تو میشم
قد و بالای تو میشم
دلم داره گله پاشو
جلوی حرمله پاشو
ببین شد ولوله پاشو
میاد از خیمهها فریاد
جواب زجر و باید داد
رقیه از نفس افتاد
نرو ، قسم میدم تو رو
"عباس باوفا، سقای کربلا"
ای خواهش حرم، آرامش حرم
امیدِ خواهرم، ابالفضل
دارم سوال ازت، بهم بگو فقط
اینجا بود مادرم، ابالفضل
شنیدی مس چه آهی داشت
نوای قتلگاهی داشت
زیرِ چشماش سیاهی داشت
شده بازوت مثل بازوش
یه روز که رد شدن از روش
جای در موند روی پهلوش
بابا حیدر تنش میسوخت
جلو چشماش زنش میسوخت
یه زن که دامنش میسوخت
یه زخمی که نمک میخورد
جلو مردش کتک میخورد
همینطور داشت تَرَک میخورد
جلو چشماش کتک میخورد
*شاعر #محمد_اسدالهی
#شب_نهم
#واحد
@majmaozakerine
📋شوری برپا شده عالم شده حیران
#سبک_واحد
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شوری برپا، شده عالم شده حیران
آقا بده رخصت، بر خِیل محبان
آقا بده رخصت، تا سوی تو آییم
از مرز شلمچه، چزابه و مهران
یالَلْعَجَبَ این سیل خروشان به کجا میرود
دارد به گمانم زِ نجف کرببلا میرود
صبر از دل ایوب و مسیح از دم ایثار او
او کیست که سوی او سلیمان چو گدا میرود
مقصود حسین است و حسین است وَ لا غِیر
بین الحرمین و حرمین است وَ لا غِیر
"ای روح و روانم، آرامش جانم"
پای پیاده، زدهایم بر دل صحرا
تا که ببیند، دشمن عزت ما را
کوریه چشم، خسم آل محمد
سوی تو آییم، ز دیار حججیها
صد شکر که مرا از در این خانه نکردی ردم
شمعی و شدم دور تو پروانه اگرچه بدم
من هر کس و ناکس نیام آقا به جوانت قسم
از سوی خراسانِ رضا کرببلا آمدم
ما خادم دربار رضاییم وَ لا غِیر
ما رهرو راه شهداییم وَ لا غِیر
"ای روح و روانم، آرامش جانم
ای که به عالم، گشته عشق تو مکشوف
قبلهی کعبه، شده به سوی تو معطوف
ای کشتهی صد چاک نهی زمان کرد
ای یِکّه علمدارِ امر به معروف
ای آنکه تَوَّلیٰ و تَبَّریٰ ز تو معنا گرفت
با خون علی اصغرت اصلاح همه دنیا گرفت
از لطف نمازِ سر وقتت وسط معرکه
این شد که خدا در همه ادیان جهان جا گرفت
سجده وسط معرکه سخت است وَ لا غِیر
عاشقی به نماز سر وقت است وَ لا غِیر
"ای روح و روانم، آرامش جانم"
*شاعر #مصطفی_باغبانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_نهم
#واحد
@majmaozakerine
📋جولان میده توی میدون داره فرمان میده
#سبک_شور
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جولان میده
توی میدون داره فرمان میده
پسر ابوتراب با شمشیرش
دوباره به غائله پایان میده
قدم میزنه
توی میدون داره علم میزنه
لشکر دشمن رو بهم میزنه
سرنوشت جنگو رقم میزنه
یل حیدر نسب، افتخار عرب، ای خدای ادب جان
قمر رو زمین، یل اُم البنین، تویی شور آفرین جان
" یاابالفضل یاابالفضل "
@majmaozakerine
پرچم داره
توی دستاش عَلم و محکم داره
میمنه تا میسره تو دستاشه
میون معرکه ها سردمداره
چقدر محشره
وقت جنگش میگن خود حیدره
یه سر و گردن از حریفش سره
به تمام معنا یه جنگ آوره
شیر نام آوره، یه تنه لشکره، از همه برتره جان
امیر صف شکن، فاتح تن به تن، که شده عشق من جان
" یاابالفضل یاابالفضل "
عنوان داره
خون حیدر تو رگاش جریان داره
وقتی کشتی نجات حسین باشه
میشه گفت عباس هم سکان داره
چه باهیبته
مثل باباش حیدر قَدَر قدرته
ضربه ی شمشیرش چه پُر سرعته
چی بگم در وصفش ته جرأته
دست مشکل گشا، ساقی کربلا، به همه مقتدا جان
بیحد و بیعدد، ذکرمه تا لحد، ابوفاضل مدد جان
" یاابالفضل یاابالفضل "
*شاعر: #حسین_خدادی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_نهم
#شور
@majmaozakerine