eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
 بی تابم و حزینم من ام بی بنینم  رو خاک غم میشنم من ام بی بنینم  من ام بی بنینم  سر میذارم رو خاک غربت بقیع  بی قرارم کنار تربت بقیع  روز و شبها میگم با زهرا حسین  ناله دارم میون هیأت بقیع  من مادر اباالفضل مادر شهیدانم  نوحه ی شب و روزم ای وای حسین جانم  ای وای حسین جانم  سفره دارِ روضه های ماتم حسینم مادرِ مدافعان حرم حسینم شرمنده از سکینه ام من ام بی بنینم وقتی علم میبینم من ام بی بنینم من ام بی بنینم @majmaozakerine برنگشتی به خیمه ها باورم جاری علقمه تو چشم ترم من خجالت زدم هنوز از رباب وقتی میگه با گریه وای اصغرم گریون میشه مدینه در غم عزیزانم نوحه ی شب و روزم ای وای حسین جانم ای وای حسین جانم الگوی علم به دوش علم حسینم مادر مدافعان حرم حسینم سفره دارِ روضه های ماتم حسینم مادرِ مدافعان حرم حسینم حسین...... @majmaozakerine ام الشهید دینم من ام بی بنینم داغ حسین رو سینه ام من ام بی بنینم هر شب جمعه با دل مضطرم من عزادار شاه بی لشکرم روضه ی ما با فاطمه کربلا تو مدینه باید باشیم بی حرم شبهای جمعه مثل فاطمه پریشانم نوحه ی شب و روزم ای وای حسین جانم ای وای حسین جانم تا همیشه زیر دین کرم حسینم مادر مدافعان حرم حسینم سفره دارِ روضه های ماتم حسینم مادرِ مدافعان حرم حسینم حسین...... @majmaozakerine
هدایت شده از روضه دفتری
❣﷽❣ ⚫️ س ◾علامه مامقانی می نویسد: هنگامی که قاصد امام سجاد علیه السلام به مدینه آمد تا خبر واقعه کربلا را به مردم مدینه بدهد با حضرت ام البنین سلام الله علیها مواجه شد. حضرت ام البنین فرمود: از حسین علیه السلام خبری بده! (او از جواب دادن طفره رفت و) گفت: چهار پسرت (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در کربلا شهید شدند! حضرت ام البنین سلام الله علیها فرمود: قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه عَلَيْهِ السَّلَام‏ رگهای دلم را بریدی! (من کی از فرزندان خودم پرسیدم؟) فرزندانم و هرکس زیر آسمان کبود است، همه فدای حسین علیه السلام؛ از حسین به من خبر بده!🖤 و چون خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید صیحه ای کشید... 👈 علامه مامقانی در ادامه می نویسد: و این علاقه شدید حضرت ام البنین نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام، (علاقه مادر فرزندی نبود بلکه این علاقه) فقط به خاطر آن بود که حسین، امام او بود. 📚تنقیح المقال ج3 ص70. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)حاج مهدی سلحشور ناگاه زمین شد پر از زلزله و حرمله با تیر دو تا چشم به هم دوخت، عمو سوخت ."دوتا دستا قطع شده" که ناگاه عمود آمد و بشکافت سرش را ، دو تا چشم ترش را ،چو تیر آمد و بر مشک عمو خورد، همه آرزویش مرد ، طرف خیمه صدا زد، که ارباب دریاب برادر ،که دگر تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد. اباالفضل،….جانم…همه ناله بزنن،….دوست دارم شما بگین…چقدر منتظر امشب بودی… وقتی بیش از ۹۰ زخم امیر المؤمنین تو جنگ اُحد برداشت،خم به ابرو نیآورد،یه روز چشم درد گرفت امیرالمؤمنین ،پیغمبر اومد دید امیرالمؤمنین از چشم درد در تب و تابه،دو نفر یکی امیرالمؤمنین کاشف الکرب عن وجه الرسول الله است،یکی عباس کاشف الکرب عن وجه الحسین ِ،تا پیغمبر دید علی چشم درد داره،این چشم ها داره اذیت میشه،پیغمبر اکرم دست رو چشم امیرالمؤمنین کشید،این درد چشم آروم شد،یا رسول الله چشم درد کاشف الکرب خودت رو نمی تونستی ببینی،حسین چی کشید،نه یه چشم درد،اومد دید تیر تو چشم عباس خورده،یا صاحب الزمان،عباس این تیر و چه طور از چشم در بیاره،آقا خم شد،این تیرو گذاشت بین دو تا زانو،تیرو از چشم بیرون بکشه،نانجیب با عمود آهن به فرق عباس زد،حسین… چند تا خانوم خیلی از هم شرمنده بودند،اونم از رو ادبشون،یکی ام البنین،این بچه هارو میدید میگفت:عباس ِ من رو حلال کنید،اگه آب به خیمه رسونده بود علی اصغر زنده بود،یکی سکینه،هر وقت ام البنین رو میدید سرش رو مینداخت پایین،میگفت:ام البنین من رو حلالم کن،من مشک و دادم دست عباس،اما زینب شروع میکرد برا ام البنین از کربلا گفتن:ام البنین تا عباست بود ما در آرامش بودیم همه راحت بودند،ام البنین تا علم خوابید حسین سراسیمه اومد تو خیمه،لااله الا الله،آخه میگه قبلش هر کی به شهادت میرسید ابی عبدالله می اومد تو خیمه زن و بچه رو ،همه رو آروم میکرد،اما عباس که افتاد میگه دیدم حسین گوشه ی خیمه،خودش زانوهاش رو بغل گرفته،چی شده داداش؟گفت:زینب جان برو رخت اسارت به تن بچه ها کن،دیگه کار تموم شد. رفت از کفم آب آورم ای داد و بیداد دیدی چه آمد بر سرم ای داد و بیداد سقای طفلان منی آب آور و جان منی مظلوم اباالفضل جسممون اینجاست،دلمون کربلاست،ای کاش الان تو بین الحرمین بودیم،حسین جان،به گنبد نگاه کن،از زبان حسین بگو: پشتم شکسته از غمت برادر من بنگر به بالینت نشسته مادر من سقای طفلان منی آب آور و جان منی مظلوم اباالفضل
روضه ورود اهل بیت(ع) به مدینه وقتی قافله اهل بیت(ع) به مدینه رسید، ام البنین(ص) کنار قبر پیامبر(ص) با حضرت زینب(س) ملاقات کرد و گفت: ای دختر امیر مومنان(ع) از پسرانم چه خبر؟ حضرت زینب(س) فرمود: همه کشته شدند. جان همه به فدای حسین. از حسین(ع) برایم بگو! صدا زد: حسین را با لب تشنه کشتند. یک مرتبه بی بی از روی تعجب صدا زد: مگر عباسم نبود که حسین(ع) مرا کشتند؟ گفت: چرا، ولی اول عباس را کشتند. به ام البنین چه گذشت ان شاء الله شهدایمان، امام شهیدانمان، اموات، گذشتگان همه فیض بردند. ام البنین فرمود: (( اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله الحسین ))  همه بچه هایم به فدای اباعبدالله. ام البنین روزها به قبرستان بقیع می آمد، صورت چهار قبر یاد چهار بچه اش درست می کرد و گریه می کرد و اشک می ریخت. عثمانم، عبدالله ام، جعفرم، برای شما گریه نمی کنم؛ چون شما مادر داری؛ گریه می کنم برای غریبی که که کربلا مادر نداشت. یک جمله هم برایتان روضه عباس بخوانم: قمر بنی هاشم به مرحوم علامه قزوینی فرموده بودند: این روضه من را برای مردم زیاد بخوان، اگر انسانی بخواهد از بالای بلندی روی زمین بیافتد، اگر دست داشته باشد، حایل می کند که به بدنش ضربه وارد نشود، اما من دست در بدن نداشتم، وقتی بالای اسب روی زمین افتادم، تمام این تیرها به بدنم فرو رفت. اباعبدالله(ع) وقتی عباسش را از دست داد، بر او خیلی سخت گذشت، صدا زد: بود امیدم مرا یاری کنی    سال ها بهرم علمداری کنی خدا امید کسی را نا امید نکند. چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند   دعوی ات بود که من بازوی حیدر دارم از صدای سم اسبت به حرم می گفتم     خاطر جمع بخوابید برادر دارم همه شب حرف من و زینب و کلثوم این بود    که چو عباس دلیری و دلاور دارم
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)سیدمجیدبنی فاطمه تا اومد وارد خانه امیرالمؤمنین بشه یه دفعه ایستاد، گفت بگید خانومم زینب بیاد، بعضی ها طعنه زدن گفتند ببین نیومده چطور حرف میزنه، بانو زینب اومد دیدن ام‌البنین ، نشست دستای زینبو بوسید ،گفت خانوم من کجا و مادرتون فاطمه کجا ؟! اگه اجازه بدید اومدم کنیزیتون رو کنم…بشیر خبر آورد ، همه ی مردم مدینه جمع شدند چه خبر شده؟! عرضه داشت حسین رو کشتند ، همه بنی‌هاشم گریه کردند یه مرتبه دیدند همه مردم دارند کنار میرند ، از دور یه خانوم مجلله داره میاد ، چنان باوقار با هیبت قدم برمیداره …بشیر گفت :این خانوم کیه ؟ همه اینجور احترام میکنند ،گفتند بشیر این خانوم ام‌البنین مادر عباسه ، تا اومد جلو ، گفت بشیر از آقام چه خبر؟! صدا زد ام‌‌‌ البنین عونت روکشتند .گفت من مگم از آقام چه خبر؟ ام‌البنین جعفر تو کشتند. گفت همه بچه‌‍‌ها فدای حسین ، از آقام چه خبر؟ گفت ام‌البنین عباس تو کشتند ،پاهاش سست شد گفت عباسم فدای حسین ، گفت حسین تو کشتند با لب تشنه ، دیدن رو این خاکها نشست خاک به سرش ریخت ،گفت ام‌البنین برات بمیره .گفت بشیر حالا بگو ببینم عباسمو چطوری کشتند؟! صدا زد ام‌البنین رفته بود برای گلهای حسین آب بیاره ، مشک به آب زد… هی مادرش گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛ دست راستشو قطع کردند اما عباش مشک روبا دست چپ گرفت ، بازم ام‌البنین گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛گفت یه دست دیگشم بریدند اما عباس با دندوناش مشک رو گرفت ، گفت آفرین عباسم ؛گفت نمیدونی چی شد! همین که مشکو می آورد یه وقت دیدن تیر به مشک عباس خورد …یه وقت دیدن گفت بیچاره عباسم نتونست آب بیاره .صدا زد بشیر روضه‌ات یه غلطی داشت یه اشتباهی داشت ،گفت من ندیدم در جزیره العرب حتی جنگ جوترین افراد بتونن با پسرم عباس چشم تو چشم بشند ،چه برسه به اینکه دستاشو ببرند، صدا زد ام‌البنین :گفتم روضه عباس روکوتاه کنم اما بدون قبل از اینکه دستاشو قطع کنند تیر به چشمای عباست زدند. ای حسین … دیگه مرا ام‌البنین نگوئید ام‌البنین دیگر پسر ندارد
روضه کوتا وفات حضرت ام البنین هرگز نبوده بیشه‌ی حق را غضنفری الا که بوده مادر او شیر مادری خالق اراده کرد و به فرمایش بتول مولاگرفت ام بنین را به همسری ام بنین نه مادر مردان کربلا تو شیر داده‌ای به وفا و دلاوری در مذهبی که فاطمه پروردگار اوست صبرو رضا و عشق و وفا را پیمبری   هنوز تو خونه باباشه ، یه شب خواب دید سه ستاره و یه ماه تو دامنش فرود آمد ، دوان دوان صبح زود خودش رو رسوند به باباش بابا ! ـ چه بابای فهمیده‌ای  ـ بایدم همینطور باشه ، آقا امیرالمؤمنین به عقیل فرمود : عقیل تو نسب شناسی ، نه اینکه خود علی ندونه همه اینا درداستانه تا امروز من و تو بنشینیم بگیم این اتفاقا افتاد ، وگرنه امیرالمؤمنین از همون لحظه‌ی اول میتونستن بفرماین برید فلان قبیله ، فلان خانواده خواستگاری کنید برا من ؛ عقیل تو نسب شناسی در تمام طوایف عرب بگرد ، از نجیب‌ترین طایفه با اصالت‌ترین طوایف ،تو اون طایفه بگرد گل سر سبد شونو  پیدا کن ، تو اون خانوده‌ای  که گل سر سبد طایفشه ، بگرد یه دختری رو برام خواستگاری کن ، این دختر باید فردا بشه مادر عباس ، خیلی مراحل داره قراره عباس به دنیا بیاد ، دوید پهلو باباش ، بابا من دیشب خواب دیدم سه تا ستاره و یک ماه تو دامنم فرو آمد ، بابا دختر رو در آغوش گرفت دخترم مبارک باشه ، چی مبارکم باشه ؟! فرمود:یه کسی می آد خواستگاریت سلطان آسمان هاست ، یه کسی می آد خواستگاریت آسمان ها و زمین ها بندشن، ازاون خدا به تو سه تا پسر می ده مثل سه ستاره می درخشن ، یه پسر دیگه هم بهت می ده با این بچه ها فرق داره ، مثل قرص قمر همه عالمو خیره تلالوئات خودش میکنه…. امیرالمومنین فرستاد خواستگاری ام البنین ، بابای ام البنین خودش اومد پابوسی امیرالمومنین ، عرض کرد آقا جان چی شده مارو قابل دونستی من کسی باشم شما خواستگاری کنی ، من از شما خواهش میکنم دخترمو به کنیزی قبول کنید ، من به شما التماس می کنم اجازه بده ام البنین بیاد کنیزیتو بکنه ،خواستگاری گذشت ، مراسم عقد انجام شد همه جای عالم رسم بر اینه شبی که میخواد عروس وارد خانه داماد بشه ،داماد خودش بره عروس رو برداره بیاره ، اما بابای ام البنین که اون زمان ام البنین نمی گفتن ـ فاطمه ـ ،پدر فاطمه اومد خدمت امیرالمومنین عرض کردآقاجان نکنه شما بیاین ، اگه شما بیاین من پهلو خدا و زهرا شرمنده میشم ، شما از خونتون تکون نخورین من خودم فاطمه رو می یارم دودستی تقدیمتون می کنم ، نکنه آقاجان شما بیاید من شرمنده بشم،خودش برداشت فاطمه رو آورد در خونه امیرالمومنین ،حالا عروس  می خواد وارد خونه بشه ؛ امیرالمومنین فرمود: فاطمه وارد شو ، عرض کرد: آقا جان سه تا بچه های فاطمه نیان جلو در،  من دو کلمه باهاشون صحبت نکنم ، وارد نمی شم . آی زینب ، خبر دادن زینب جان فاطمه ام البنین وارد نمی شه ، دوید چادر مادرشو سر کرد ،  عباس هر چی شده از دامن این مادر شده ، امروز گوشه ی چادر فاطمه ی ام البنین رو بگیر، کربلا نرفتی بهش بگو ، مدینه می خوای بهش بگو ،مریض داری بهش بگو هر کاری داری بسم الله….  
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)حاج مهدی سلحشور پشت بقیع وقتی می شستند عجب مجلس روضه ای به پا می شد، زینب یه طرف، ام البنین یه طف، سکینه یه طرف. یه روضه ام البنین می خوند بقیه گریه می کردند، یه چیزی زینب می گفت اینا گریه ی کردند، اما جانسوزتر از همه سکینه روضه می خوند، می گفت ام البنین هنوز خجالت زده ام، ای کاش مشکُ دست عباست نمی دادم. اما یه چیزی گفت زینب ام البنین آرام و قرار ازش گرفته شد، گفت ام البنین روضه ی عباستُ برات می خونم گریه می کنی، آره باید هم گریه کنی اما یادم نمیره داغ عباست با دل داداشم چه کرد؛ ام البنین دیدم داره میاد «جاء منحنیا…» دیدم کمر حسین خم شده داره آهسته آهسته راه میاد، ام البنین فقط بهت بگم هرکدوم از شهدا رو زمین می افتادند حسین می اومد تو خیمه ها ما رُ سرسلامتی می داد، ما رُ آروم می کرد؛ اما عباس که رو زمین افتاد حسین بین این زنها نشسته بود، زانوهاشُ بغل می کرد هی گریه می کرد، اونجا بود که گفت زینب جان برو زن و بچه رُ آماده اسارت کن… **
متن روضه خوانی وفات حضرت ام البنین (س)جوادراستگوی بشیرمقابل حرم پیغمبر ایستاد،صدابه ناله بلندکرد یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا قُتِلَ الحُسَیْنُ‏ فَادْمَعِى مِدْرَارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَى القَنَاهِ یُدَارُ «اى مردم مدینه! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، حسین‏(ع) کشته شد. پس باید چشم‏ها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالاى نیزه‏ها گردانیده شد»   همه ازخونه ها سرآسیمه اومدن بیرون،خداچه اتفاقی افتاده،بشیرمیگه دیدم لابه لای این جمعیت یه خانوم بلندقامت دست چندتابچه تودستشه ،اومدمقابل من تانیگاه کردم دیدم بی بی ام البنینه،تا چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر ۴ شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن. ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه  خبر شده بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برام بگو بشیر گفت ام البنین به خدا عبدالله تو هم در کربلا کشته شد.ام البنین گفت من از حسین سوال می کنم تو از بچه هام برام می گی بشیر می گه دیدم آماده است گفتم ام البنین به خدا حسین رو در کربلا با لب تشنه کشتند.یک دفعه دیدم ضجه ای زد ناله ای زد.باورم نمی شه چرا ام البنین.چرا باورت نمی شه.ام البنین می گه مگه عباس من اونجا نبود.بشیر می گه با این حرفش جگرم رو سوزوند شروع کردم از عباسش گفتم.گفتم  ام البنین عجب عباسی داشتی عجب فرزند دلیری داشتی تا عباس تو زنده بود دشمن تو جرأت نزدیک شدن به خیام رو نداشت.عباس تو سپهسالار حسین بود به خدا برای حسینش دو دستش رو تقدیم کرد عمود آهنین به فرقش زدند.حالا به خاطر حسین و به خاطر شرمندگی از روی طفلان تشنه در حرم بدنش کنار نهر علقمه مونده و شرمنده بود بیاد به خیمه ها.بشیر می گه یک دفعه روش رو برگردوند به طرف کربلا صدا زد عباس !شیرم رو حلالت کردم مادر! عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا کرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگردست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت *********
دلش گرفته پُرْدرده چهارتا قبر درست کرده قبر چهار تا شیرمرده، وای   با اشک و شور و شین میگه تو گوش عالمین میگه فقط حسین حسین میگه، وای   میگه حسین مادر نداره تنِ برهنه سر نداره به روی خاکه و کفن هم از بوریا بهتر نداره   «ام البنین وای مادر»   بند دوم   از این زمونه دلگیره روزا دم بقیع میره مجلس روضه میگیره، وای   میشینه تا دل هرشب روضه‌خونش میشه زینب همش میگه به زیرلب، وای   میبینه تا یه ظرف آب‌و میخوره غصه‌ی رباب‌و میشینه پشت درِ خونه‌ش میگه شدم خونه خراب‌و   «ام البنین وای مادر»   بند سوم   میبینه تو فلک ماه و تو سینه میکشه آه و یه آه سرد جان کاه و ، آه   گلاب شده گل یاسش آخ چی کشیده عباسش لگد زدن به احساسش، آه   داره یه دنیا اضطراب و غصه‌ی درد بی‌حساب و میخونه تو مجلس روضه‌ش روضه‌ی مجلس شراب‌و   «ام البنین وای مادر»