eitaa logo
✨مـــــــــــــــــاج✨ (موکب امام جواد علیه السلام)
543 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
40 فایل
✨اصلا یه جور دیگه‌یی حالم خوب میشه وقتی میفهمم همه‌ش کار خدا بوده :)💞 (مــــــــــــــــــــاج) هیئت فرهنگی مذهبی و موکب امام جواد علیه السلام شهرستان مرودشت لینک ناشناس مون https://harfeto.timefriend.net/17295714423851 ارتباط با ادمین @admin_maj
مشاهده در ایتا
دانلود
تغییر ده احوالِ ما را یابن زهرا اوضاعِ این نوکر فقط گیرِ نگاه است 🔅السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊 نوبتی هم باشه نوبت اعلام برنده امشبمون هست👌👌 🏅برنده مسابقه امشبمــون خانم پوران خوبیاری هستند لطفا پیام بدید برای تحویل جایزه🎁 🎊🎊مبارکتون باشه🎊🎊 ان شاءالله شما برنده فرداشب ما باشید 🌺🌺 https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 در فرهنگ آن سال‌های قوم ما ازدواج دخترها زیر هجده سال محقق می‌شد ، پدرم اصرار داشت که طیبه باید وارد دانشگاه شود بعد به خواستگاران اجازه ورود خواهم داد ، از دور و نزدیک می‌شنیدم که فلانی مرا زیر نظر دارد و همیشه خیلی قاطع و محکم نظر می‌دادم که : _قصد ازدواج ندارم... اما به ‌واقع داشتم ، با همه سلول‌های وجودم طالب ازدواج با مرتضی بودم ، این واقعیتی بود که نمی‌شد از آن چشم پوشید. از این‌که عشق مرتضی را در کنج قلبم داشتم احساس خوشبختی می‌کردم اما همیشه این تردید در من بود که آیا به همان میزان که او را می‌خواهم مرتضی هم مرا دوست دارد ؟ نشانه‌ها ، نگاه‌های یواشکی ، خنده‌ها همه نشان از واقعیت می‌داد ، اما هیچ‌گاه مستقیم مطرح نکرده بود و این بر پریشانی من اضافه می‌کرد. چند روز از عید نوروز گذشته بود یک روز بنا بر رسم محله خانم‌های چند خانواده غذا پختند و وسیله برداشتند و ناهار را به کنار رودخانه و باغات زیتون بردیم ، بچه‌ها بازی می‌کردند و زن‌ها و مردها آجیل می‌خوردند. به‌خوبی به یاد دارم که آن روز از صبح حرکت کردیم مرتضی دستپاچه و مضطرب بود حتی کمی عصبی ، نگاهش را از من می‌دزدید و به بقیه کمک می‌کرد ، فردای آن روز باید برمی‌گشت پادگان و برای همین من هم حال‌ و روز خوشی نداشتم. مردها تاپ بزرگی انداختند و خانم‌ها به نوبت سوار می‌شدند ، شعر می‌خواندند و از هیجان جیغ می‌کشیدند ، من هم سوار شدم و بابا چنان تاپم داد که از ترس جیغ کشیدم ، در همان حال جیغ و هیجان چشمم دنبال مرتضی بود که محو تاب خوردن من و نگران ترسیدنم می‌گفت : _دایی یواش ... یواش ... دلم غنج می‌رفت برای همه محبت‌ها و دلواپسی‌هایش. تاپ ایستاد هنوز صورتم گر گرفته بود و هیجان داشتم ، بقیه با تاپ مشغول بودند ، مرتضی با هیجان نزدیکم شد و گفت : _پشت سر من بیا کارت دارم ... با تعجب نگاهش کردم و بی‌اختیار پشت سرش راه افتادم ، لابه‌لای درختان زیتون پیش رفت و من هم‌پشت سرش به‌جایی رسیدم که از دیده‌ها پنهان بودیم ایستاد و با خجالت ، هیجان و دست‌پاچه گفت : _طیبه می‌دونی که فردا باید برم پادگان سرم پایین بود و با خجالت گفتم : +بله ، خیرپیش ، برو به‌سلامت ... _می‌خواستم قبل‌از رفتن یه چیزهایی بهت بگم اما فرصتش نمی‌شد برای همین همه رو توی این دفترچه نوشتم ... دفترچه کوچکی را به طرفم گرفت . نگاهم به دست‌ها و دفترچه خیره بود ، یک آن تصویر پدرم از جلوی چشم‌هایم رد شد ... با همه عشقی که بهش داشتم اما می‌دانستم که این کارم بدون اجازه پدر صورت خوشی ندارد. با تمنا نگاهش کردم : +مرتضی نمی‌تونم اینو بپذیرم عذر خواهی می‌کنم ... شوک شده بود ... با چشم‌های گرد شده نگاهم می‌کرد : _طیبه من فکر می‌کردم که ما هر دو ... تمام وجودم تمنای خواستنش را فریاد می‌زد +می‌دونم چی می‌خواهی بگی اما منو درک کن بگذار همه‌چیز درست پیش بره... همه آن علاقه ای که به او داشتم مرا بی پروا کرده بود ، ادامه دادم : _حس منو نسبت‌ به خودت می‌دونی اما... سرم را پایین انداختم.... دست‌هاش را آرام پایین آورد ... چند قدم عقب رفت ... همین‌طور که داشت دور می‌شد گفت: _طیبه بدون که خیلی دوستت دارم و برای تمام شدن سربازی و رسیدن ب تو لحظه‌ شماری می‌کنم. نگاهش کردم و از عمق وجودم لبخند رضایت زدم ، او سریع رفت و من خیره به راهش مانده بودم... ناگهان صدایی به گوشم خورد : +چه صحنه‌ای دییییدم .... خدایش خیلی باحالید شما .... برگشتم با دیدن امیر حسی از خجالت و خشم بر من هجوم آورد فقط توانستم با غیض بگویم : +خیلی بی‌شعوری که نگفتی این‌جا هستی... خندید و به سمتم آمد و فقط یک جمله گفت: _بعداً معلوم می‌شه کی بی‌شعوره ... با عصبانیت به سمت خانواده‌ها حرکت کردم ... ... https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️💫رؤیای شنیدن صدایت، مرا لبریز می‌کند از شوقی مبارک❤️❤️ 🌱 سلام بر تو که جانت معطر است از آیات رحمانی ✨ السلام علیک یا تالیَ کتابِ اللهِ وَ ترجمانه https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ امروز زیباترین روز خداست‌، مےدانم هر اتفاقے بیفتد، زندگے پویاست🌀) و از حـرکت باز نمےایستـد، سهـم من هم از زندگے، تکامل و امیدواری‌ست وقتے‌ خدایی‌ چون ‌تو را دارم، باید نعمت‌ِ عافیت و سلامتےام‌ را پاس‌ بدارم🌼•) امروز برای‌همگان آرامش روح و آسایش جسم آرزو دارم🌱•) (•💟 خدای مهربانم🙏•) ایمان دارم، هر آنچه برای شادمانے و کامیابی‌من‌است،برایم‌مقدر فرمودی) https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
صوت کتاب «انسان 250 ساله» دوران امام باقر علیه السلام_0006.mp3
1.51M
«انسان ۲۵۰ ساله» زندگی علیه السلام (۶) یک راه تحریف این بود که خود خلفا وقتی که بر اریکه قدرت تکیه می زدند و احساس می کردند که هر چه بگویند مردم مجبورند از آنها قبول کنند؛ یک حرفی را، یک فکری را، یک مبنایی را همین طوری مطرح می کردند به نام اسلام و به صورت فرهنگ رایج در می آوردند و این در همه جای دنیای اسلام مدام گفته می شد، مدام تکرار می شد، مدام دهان به دهان می گشت، تا میشد ذهنیت مردم. مثل اینکه بعضی از سرداران دستگاه عبدالملک مثل حجّاج و اینها معتقد بودند یا این جور اظهار می کردند که خلافت از نبوّت بالاتر است؛ حالا اینها به این قانع نبودند که عبدالملک بن مروان و اولاد عبدالملک و آن فسقه و فجره به عنوان جانشینی پیغمبر باشند که این کلاهی بود برای سر آنها بسیار گشاد و لباسی بود به قامت آنها بسیار ناساز و بی اندام - و غصب کرده بودند این عنوان را، اما به این هم اکتفا نمی کردند، می خواستند ادعا بکنند که خلافت حتی از نبوت بالاتر است. یک چنین تحریف هایی در دین واقع شده بود، و عامل اصلی ادامه سلطه بنی امیه و بنی عباس و مانع اصلی حکومت حق اسلامی همین فرهنگ غلطی بود که بر ذهن های مردم حاکم بود.
📝 متن و 🎙صوت 💎مــــسابقه ⬅️ قسمت ششم 🔺سوال مربوط به امروز ❓❓ ❇️ عامل اصلی ادامه سلطه بنی امیه و بنی عباس و مانع اصلی حکومت حق اسلامی چه بود ❓❓ الف) بی مسئولیتی بعضی از سرداران دستگاه عبدالملک ب) تحریف دین ج) فرهنگ غلطی که توسط همین حکما بر ذهن مردم حاکم شده بود د) مورد ب و ج 💫ارسال پاسخ به آیدی زیر @LABAYKA_YA_MAHDY 🕗 مهلت پاسخگویی فقط تا ساعت ۲۰ امشب ⏳ https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff