#متن روضه حضرت_رقیه_س_شهادت
#مداح.حاج آرمین غلامی
آمدی از بین آتش تا گلستانت کنم
با پریشانی نمیخواهم پریشانت کنم
کاش میشد زخمهایت را بریزم در تنم
تا فقط اندازهی یک زخم، درمانت کنم
سفرهدارا ! سفرهام خالیست، اما دل پُر است
روضهام شو تا دو کاسه اشک، مهمانت کنم
مقتلِ مکشوفهی من! روضههایم را نبین
حیفِ چشمِ زخمدارت نیست گریانت کنم؟!
از میان کوچههای سنگباران آمدی
تا منِ حسرتبهلب هم، بوسهبارانت کنم
میبَرندت، میزَنندت، میکُشندت باز هم
من کجای دنجِ این ویرانه پنهانت کنم؟!
قاریِ سرنیزهها و تشت! ألرّحمٰن بخوان
تا مزارِ کوچکم را رحلِ قرآنت کنم
جا نمیمانم، نمیخوابم، نمیگویم نرو
من که میآیم، چرا باید پشیمانت کنم؟!
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
نوحه رقیه،،،،.mp3
1.72M
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#نوحه سوم_ماه_محرم
#مداح.حاج آرمین غلامی
رقیه مذهبم .ای اهل عالم
نام اوبرلبم .ای اهل عالم
به لطفش تا ابد بیمه شدم من
گدای زینبم ای اهل عالم
من ازگهواره تا آخره دنیا
به تاب ودرتبم ای اهل عالم
به عشق دختره سلطان عالم
گدایی منصبم ای اهل عالم
ذکرو اذکارمن فقط رقیه
شده ورد لبــــــــم ای اهل عالم
مرا آب حیات است این سه ساله
شده نان شـــبم ای اهل عالم
عنـــایت میکند زهرا ی اطهر
به یا رب یا ربم ای اهل عالم
مددبگرفته (مجنون )از رقیه
غلام زینبم ای اهل عالم
✏شاعر..آرمین غلامی
مراسم روضه حضرت رقیه
#شب سوم محرم
/نوحه/روضه
شام دوشنبه۱۸/تیرماه۱۴۰۳
#مسجدمعتضدی👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم زنجیرزنی شب سوم محرم۱۴۰۳
#مسجدمعتمدالدوله /کرمانشاه
#مداح..حاج آرمین غلامی
نوحه حر....mp3
1.35M
مراسم روضه طفلان حضرت زینب(س)
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
نوحه حر....mp3
1.35M
#شب_چهارم_محرم
#حضرت_حر
#زمزمه #تک_ضرب
مداح..حاج آرمین غلامی
▪️نوحه شب چهارم محرم / حضرت حر
🎙سبک: سر کوه بلند فریاد کردم
رسیده محضرت حر پشیمان
ببین مولای من حال پریشان
حسین جانم حسین مولا حسین جان
حسین جانم حسین مولا حسین جان...
به درگاه تو آقا رو آوردم
مسیحایی و من پا تاسر دردم
رسیدم تا که دور تو بگردم
حسین جانم حسین مولا حسین جان...
عزیز فاطمه غرق گناهم
تویی ماه و ببین من روسیاهم
پناه عالمین بده پناهم
حسین جانم حسین مولا حسین جان...
نمانده در بدن تاب و توانم
ز دیده اشک خجلت می فشانم
به جان مادرت از در مرانم
حسین جانم حسین مولا حسین جان...
گل زهرا ز تو شرمنده هستم
از اینکه قلب زینب را شکستم
بگیر آقا ز لطف و احسان دستم
حسین جانم حسین مولا حسین جان...
مراسم روضه طفلان حضرت زینب(س)
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
نوحه رقیه،س،.mp3
979.6K
#حضرترقیه_عزاداری
#شب_سوم_محرم
#شب_پنجم_صفر
#تک_ضرب #سه_ضرب
مداح..حاج آرمین غلامی
▪️نوحه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
🎙سبک: همه جا کربلا
خیز و بین عمه جان با طبق سر رسید
رنگ از روی من در کنارش پرید
با لب زخمی و با رخ غرق خون
شد لبم از لبش عمه جان لاله گون
آه و واویلتا آه و واویلتا...
همره خود مرا ای پدر جان ببر
جان من را پدر زین خرابه بخر
من نفس میزنم کنج ویران پدر
دشمن دون زده با لگد بر کمر
آه و واویلتا آه و واویلتا...
من فدای سرت پیکرت در کجاست
هم علمدار و هم اکبرت در کجاست
مونس من شده کنج ویران رباب
از غم اصغرم حال من شد خراب
آه و واویلتا آه و واویلتا...
مراسم روضه طفلان حضرت زینب(س)
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
نوحه حبیب،س،،،.mp3
1.61M
(نوحه جناب حبیب ابن مظاهر)
#مداح..حاج آرمین غلامی
منم پیر غلامت،که لبریزم ز جامت
گل زهرا حسین جان،رسید بر من پیامت
گل زهرا حسین جان۲
بمیرم از برایت،شود جانم فدایت
برای یاری دین،رسیدم کربلایت
گل زهرا حسین جان۲
عزیز با صفایم،حسین جان کن دعایم
فدای غربت تو،ذبیح این منایم
گل زهرا حسین جان۲
بود تنها امیدم،به راه تو شهیدم
به نزد مادر تو،به محشر روسپیدم
گل زهرا حسین جان۲
رسیدم در پناهت،فدای روی ماهت
دم آخر حسین جان،به من باشد نگاهت
گل زهرا حسین جان۲
الا تنها طبیبم،حبیبم من حبیبم
برای دادن جان،به راهت بی شکیبم
گل زهرا حسین جان۲
چو حیدر خلق و خویت،فدای رنگ و بویت
برای یاری تو،حبیب آمده سویت
گل زهرا حسین جان۲
#حبیب_ابن_مظاهر_مسلم_ابن_عوسجه
مراسم روضه طفلان حضرت زینب(س)
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
نوحه حبیب ابن مظاهر،،.mp3
2.9M
(نوحه جناب حبیب ابن مظاهر)
#مداح.حاج آرمین غلامی
یا حبیب ای نوگل باغ مظاهر یا حبیب
جان نثار نور چشمان پیمبر یا حبیب
یا حبیبی یا حبیب
ناصر شاه غریب
هر زمان بر جان نثاری تو ای پیر حزین
آفرین صد آفرین
کز وفا گشتی معین بر پادشاه بی قرین
سبط خیر المرسلین
ساختی جان را فدا تو از دم پیکان کین
در ره سلطان دین
بر تن از یاری خریدی تیر و خنجر یا حبیب
بستی اندر یاری آن پادشاه بی مثال
چشم از اهل و عیال
کردی اندر راه او بیرون ز دل ای بی همال
مهر فرزند و عیال
اجر پیغمبر دهد در حشر ای نیکو خصال
نزد رب ذوالجلال
چون شدی یارش بود یار تو داور یا حبیب
ای که دیدی چون حسین را از جفای مشرکین
بی کس و یار و معین
از ره یاری قدم بنهادی اندر دشت کین
همچو شیران عرین
مرکب همت براندی سوی قوم ظالمین
بهر جنگ ای بی قرین
خوف ننمودی ز بسیاری لشکر یا حبیب
پردلانه برکشیدی تیغ بران از میان
بهر رزم دشمنان
خاک شان بر باد زآب تیغ و از نار سنان
دادی ای شیر ژیان
در ره سلطان دین کوشیدی ای روشن روان
تا ز ظلم کوفیان
در یم خون حوت سان گشتی شناور یا حبیب
آه و واویلا که بعدت شاه دین افگار شد
بی کس و بی یار شد
در عزایت همچو نی نالان ز قلب زار شد
دیده اش خونبار شد
بانگ افغانش ز دل تا گنبد دوار شد
روزش از غم تار شد
با الم همدم شد و با حزن همسر یا حبیب
تا قد چون سروت از داس الم گردید خم
اندر آن دشت الم
زان الم بنشست تا پر در جهان پیکان غم
در دل شاه امم
آه و آه از کینه ی آن قوم پر جور و ستم
خاک ماتم بر سرم
وای و وای از ظلم کفار ستمگر یا حبیب
#حبیب_ابن_مظاهر_مسلم_ابن_عوسجه
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
روضه طفلان زینب،س،۲.mp3
9.17M
صوت روضه طفلان حضرت زینب(س)
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
🤞روضه حضرت زینب سلام الله علیها و ماجرای ام حبیبه در کوفه_
#مداح.حاج آرمین غلامی
به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
نه پسرهای مناند این دو نه خواهر زاده
به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده
تیغ آماده رویِ دامنشان است ببین
حرزِ یا فاطمه بر گردنشان است ببین
این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب
بر سر عهد تو هستیم و همان خواهد شد
خواهرت مرد شود این دو جوان خواهد شد
یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد
آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد
دست و بازوی علمدار حرم آوردم
پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم
دو سپاه حرمِ فاطمه را میبینی
ذوالفقار دو دم فاطمه را میبینی
به درِ خیمه امّیدم امید آوردم
تا که ردم نکنی موی سپید آوردم
خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد
وقت نذرش شده قربانی عید آوردم
دو علیاکبر و عباس ولی کوچکتر
دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم
نذر کرده بود تا استاد قرآنش رو پیدا کنه هر کاروانی وارد کوفه بشه نان و خرما براشون ببره .. قافلهی اسرا رو که میارن نان و خرما بخش کنه بینشون .. مثل همیشه قافله که وارد کوفه شد شاگردان این زن اومدن نان و خرما پخش کردن .. دیدن یه خانم دوید بین بچه ها نان و خرما رو از دست بچه ها میگیره .. تعجب کردن آخه همیشه اسرا از این کار خوشحال میشدن، چیه این زن نان و خرما رو از دست بچه ها پس میگیره؟! .. شروع کرد نان و خرماها رو از دست بچه ها گرفتن هی زیر لب میگه ان صدقه علینا حرام ..
ای روزگار .. کل کوفه صدقه خوره علی بودن چه روزگاری شده .. نان و خرماها رو جمع کردن اومدن پیش ام حبیبه، گفتن خانم یه قافله ای وارد شد ما نان و خرما رو که پخش کردیم یه خانمی نان و خرما رو از دست همه گرفت! فرمود صدقه بر ما حرامه.. ام حبیبه تا شنید بلند شد چادر سر کرد بیرون اومد خودش رو سریع رسوند به قافله .. گفت به من بگید بزرگ قافلهتون کیه؟! دید با دست همه یه خانمی رو نشون میدن .. اومد مقابلش ایستاد گفت خانم من نذر دارم، هر قافله ای میاد تو کوفه نان و خرما پخش میکنم .. من شاگرد کلاس درس قرآن زینب بنت علی در کوفه بودم .. از موقعی که بین من و خانمم فاصله افتاده نذر کردم نان و خرما میدم به اسرا تا خانمم رو ببینم .. دیدن خانم یه نگاه کرد، گفت ام حبیبه نذرت قبول من تو رو شناختم .. اما تو حق داری منو نشناسی .. دیدن داره هی نگاه میکنه .. ام حبیبه من زینبم ..
باور نکرد .. گفت من خانمم رو خوب میشناسم، یه نشونه داره خانم من، بدون برادرش جایی نمیره !! اگه تو زینبی حسین کجاست .. دیدن زینب داره نگاه میکنه .. ام حبیبه داداشم اینجا بالای نیزه هاست ..
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها
اسکتوا گفت و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها
*پیرمردای کوفه گفتن این صدای آشناست .. این صدا، صدای علیِ .. *
سال ها پیش در این شهر بزرگى مى کرد
آه دیگر خبری نیست از آن عزت ها
بین این شهر بنا بود که مهمان باشد
اُف بر این رسم پذیرایى و این دعوت ها
شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شکند حُرمت ها
دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِ پا ساعت ها
لااقل کاش اباالفضل برایش می ماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها
خارجى زاده که گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها
داشت مانند علی خطبه ی غرّا می خواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها
دست بر شانهی طفلان حرم می گیرد
آنکه خم بود به پایش همه ی قامت ها
می دوَد تا که کسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها
شد قبول اُمّ حبیبه ! همه نذرى هایش
خانمش آمده در کوفه پس از مدت ها
*چه خانمی .. قد خمیده .. صورت سوخته .. سر شکسته .. دست بسته .. آی زینب ..*
اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت ها
روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها
سَر که افتاد زمین زود برَش داشت رباب
چون دگر گیر نمى آمد از این فرصت ها
این طایفه تا به حال از کسی تمنایی نکردن .. خانم ام کلثوم سلام الله ، امام سجاد علیه السلام یه بار یه خواهش از این نانجیب ها کردن که ای کاش نمیکردن .. خانم فرمود اگه میشه اینا به هوای این سرها به ما نگاه میکنن از یه محله های خلوتی ما رو عبور بدید .. ما آل الله هستیم .. قافله رو بردن سمت بازار .. همه رو صدا زد گفت بیاید خارجی ها اومدن .. ای وای .. ای گریه کن ها برا مرد تصورش هم اذیت میکنه نگاه کسی به قد و قامت ناموسش بیفته .. میگه سر بریده چشم باز کرد تو مجلس عبیدالله، دیدن چشم ابی عبدالله داره میچرخه تو مجلس، تا رسید به زینب چشماش رو بست ..
سایهی خواهر من را زن همسایه ندید ..
زینب و کوچه و بازار خدا رحم کند
بین جمعیت و انزار خدا رحم کند
ای حسین .
* * * *
روضه طفلان زینب،س،۱.mp3
9.67M
صوت روضه طفلان حضرت زینب(س)
/نوحه/روضه
صبح سه شنبه۱۱۹تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملو👇👇
متن روضه دوطفلان زینب🤞🤞
#مداح.حاج آرمین غلامی
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر
دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر
کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر
اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر
امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر
ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر
پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر
ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر
چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر
ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر
به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر
دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر
بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر
به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام "میثم” و خلق خدا و خالق داور
♦️بگذار آخر عمری نذر من ادا شود
♦️باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود
⬅️امشب، شبِ زینب سلام الله علیها ست .. شب بچه های بی بیست .. ان شاءالله نباشه کسی بعد از این روضه دست خالی برگرده .. التماس کن به بی بی جان .. به حق دو تا آقازادهی غریبت یه نگاه امشب به ما بنداز ..
اومد دست بچه هارو گرفت، عون و محمد رو آورد مقابل ابی عبدالله .. مادرای شهدای ما از این مادر یاد گرفتن .. خودش تن بچه ها کفن کرده .. موها رو شانه زده .. مرتب این دو تا بچه رو آورد جلوی دایی داره التماس میکنه .. (از قبل بهشون گفته) بچه ها من میدونم داداشم بهتون اجازه نمیده .. اما یه اسم رمز هست اگر خواستید از دایی اجازه بگیرید اون لحظه که کار گره خورده، بگید دایی جان به حقِ مادرت زهرا .. گفت حسین : *
🔻رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
🔻نوجوانهایم سپرهای برادر میشوند
🔻این پسرها پیشکش های منو عبداللهاند
🔻صحبت جنگ و جدل باشد قلندر میشوند
رجزها خوندن این دو آقازاده .. امیری حسین و نعم الامیری ..
🔸آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
🔸هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
🔸دست بر شمیر میگیرند طوفان میکنند
🔸یک تنه قطعاً حریف چند لشکر میشوند
⏪بچههای منو دست کم نگیر داداش ..
خون قتالالعرب جاریاست در رگهایشان
قابض الارواح کوفی هایِ کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها
چونکه با یک واسطه فرزند کوثر میشوند
*من خواهشم اینه مخصوصاً خانومایِ در محفل امشب خیلی باید حق و ادا کنن .. آخه تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمهی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد ..