eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
611 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار جدیدشهادت امام سجاد ع.. مویِ بابایت به بادکین رها افتاده بود در فضا ی اشک وناله بی هوا افتاده بود   روی ناقه پیکرت رابسته اند بر اشتران یاکه آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده بود   درمیان آتش تب پیکرت سوزدچرا یا که آتش در دل آل عبا افتاده بود  در اسارت دیده ای که عمه ات رامیزدند عمه ات زینب گمانم که ز پا افتاده بود   عاقبت دید ی هرآنچه که نباید دیده دید خواهره زار توگویا ا ز صدا افتاده بود   دیده ای که کاروانی را اسارت برده اند تازیانه ازچه بین خیمه ها افتاده بود  شعر.. مجنون کرمانشاهی..
اشعارشهادت امام سجاد ع گریان شدی به وقت دعا زین العابدین باهربهانه درهمه جا زین العابدین. کابوس کربلا تن تو آب کرده است میسوزی وبدون صدا زین العابدین سجادی وتوکرببلای مجسمی گریان برای خون خدا زین العابدین پایین نرفته آب خوشی از گلوی تو داری به سینه واعطشا زین العابدین باخاطرات روز اسیری چه میکشی داری به سینه آه ونوا ز ین العابدین. بایاد موی خونی وسرهای روی نی گریان شدی به صبح ومسا زین العابدین. گریه مکن که چشم ترت درد میکشد هستی توغرق اشگ وعزا زین العابدین 📝.شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارشهادت امام سجاد ع. عاجز شده عالم ز رصدکردنت خون شده تاول سره گردنت‌ برده عدوتورابه مهمانیت کوفه شده محوسخنرانیت مجلسیان کشته به یک غمزه ات ماهرخان محو ابوحمزه ات دیده ی خوبان به توظاهرشده بانظرت خاک جواهرشده حجت مطلق به دوعالم تویی گریه کنه ماه محرم تویی به گوشه چشمی تومراپاک کن گوشه ای ازصحن بقیع خاک کن حضرت سجاد ع شدم زارعشق صحیفه ات مخزن الاسرارعشق چشم انتظارت شده سجاده ها مست نگاه توهمه باده ها به دوش خود به نیمه شب می بری بهر گدا نان ورطب می بری سید سجادمراکن نظر کن نگهی بر منه(مجنون )سحر ✏شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
‍ ⇦🕊روضه و توسل بسیار جانسوز ویژۀ شهادت امام سجاد علیه السلام _حاج آرمین غلامی ↯ ┄┅═══••↭••══ ┄┅═══••↭••═══┅┄ الحمدالله امشب همۀ گریه کنا دور هم جمع شدن ... شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبه ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردن میزاشت کنار گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار گریه می کرد ... هی می گفتن آقا چرا انقدر گریه میکنی؟... ناله ش بلند میشد می گفت خودم دیدم ... بابام گشنه بود ... تشنه بود کشتنش .... همچین که از کربلا برگشتن مدینه . وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهل مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از شهر به آقا تسلیت می گفتن ... بعد از اینکه تسلیت می گفتن و دلداری میدادن ؛ یه سوالی هم می پرسیدن . میگفتن آقا چه طوری شد باباتونُ کشتن ؟ .... فقط یه جمله جواب میداد ... میگفت فقط همینُ بهتون بگم ، حیوانات هم کربلا آب خوردن .... «انَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً» "1" من فرزند اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... یعنی چی آقا ؟.. یعنی یواش یواش کشتنش .... یعنی چی ؟.. یعنی اول نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن ... تازه سنگ زدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ..... ته گودال پیکر افتاده ... توی گودال ، مادر افتاده ... خواهر افتاده ... مویِ بابایت به بادکین رها افتاده بود در فضا ی اشک وناله بی هوا افتاده بود روی ناقه پیکرت رابسته اند بر اشتران یاکه آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده بود درمیان آتش تب پیکرت سوزدچرا یا که آتش در دل آل عبا افتاده بود  در اسارت دیده ای که عمه ات رامیزدند عمه ات زینب گمانم که ز پا افتاده بود عاقبت دید ی هرآنچه که نباید دیده دید خواهره زار توگویا ا ز صدا افتاده بود  دیده ای که کاروانی را اسارت برده اند تازیانه ازچه بین خیمه ها افتاده بود روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند *میگه دید دو تا دختر بچه ها میدویدن از این حجره به اون حجره ... شروع کرد گریه کردن ... آقا چی شده ؟ ... فرمود یاده رقیه افتادم ... یاده فرار بچه ها افتادم ... اون لحظه ای که خیمه ها رو آتیش زدن ... خودم بهشون گفتم «عَلَیکُنَّ بِالفرار» ....* روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد گوسفندی جلویش ذبح که می شد یادِ خنجر کُند و گلویِ پدرش می افتاد ... حسین ...... *تا میدید گوسفندی رو سر میبرن ، سریع میومد به قصاب می گفت ، ببینم آب بهش دادی یا نه ؟... عرضه می داشتن آقا ما مسلمانیم ، خوده شما به ما یاد دادید آب بدید به قربانی ... آقا مینشست گریه می کرد ... بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون بابایِ منو آب بهش ندادن .... آی حسین ....* گریه بر کشتۀ عریان خوب است گریه بر دامن طفلان خوب است گریه بر آن لب و دندان خوب است گریه خوب است که هر شب باشد گریه بر چادر زینب باشد .... *اینم بگمُ التماسِ دعا ... یه چیزی همیشه این آقا رو اذیت می کرد ... تا نگاه به دستاش می کرد ... هی می گفت با همین دستا خاک کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابامُ تو قبر گذاشتم ....* 1_ اللهوف في قتلى الطفوف السيد بن طاووس ج 1 ص 90 آرمین غلامی ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# بسم الله الرحمن الرحیم سرنیزه ای راه گلویت رابهم ریخت ضرب لگد جام سبویت رابهم ریخت موی سرت درپنجه ی دستان شمر است آن دستها وپنجهِ مویت را بهم ریخت مابین آن گودال افتادی و دیدی تیر و کمان ونیزه رویت را بهم ریخت باضربه ی پا.پیکرت را زیر و روکرد درگوشه ی گودال رویت را بهم ریخت آشفتگی پیکرت را دید ه زینب باران نیزه خلق وخویت را بهم ریخت اینجاسنان و حرمله هم دست گشتند آن نیزه راه گفتگویت را بهم ریخت تیری رسیدو سینه ات راپاره کرده تیر سه شعبه، های و هویت را بهم ریخت (مجنون)نگر که ذوالجناح بی صاحب آمد گویاکه دیده شمر رویت ، را بهم ریخت @majnon1396 __________________________ دهه دوم محرم
# بسم الله الرحمن الرحیم درکوچه هم مسیر .کتک خوردنم حسین بنگرکه من اسیر کتک خوردنم حسین دیدی گرسنگی تن من آب کرده بود قدم خمیده؟ سیر کتک خوردنم حسین تا ٬گشته ای گلم ٬کمرم پای عشق تو درشام .سر به زیر کتک خوردنم حسین ازسنگ شامیان سر و رویم شکسته شد درکوچه ها اسیر کتک خوردنم حسین این زخم وداغ بی کسی ام دیدنی شده بعد از تو زود پیر کتک خوردنم حسین دیدی نرفته‌ام به کنیزی نگر ٬ولی کوچک شدم، حقیر کتک خوردنم حسین (مجنون) ببین که مردم کوفع چه میکنند باهربهانه٬ گیر کتک خوردنم حسین. @majnon1396 __________________________ _دوم _محرم
بسم الله الرحمن الرحیم پرده بردار ازنقاب ای آفتاب از روی نی تاکه گرددجلوه گرخورشیدناب از روی نی تانظاره کرده ام خورشیده خون آلوده را گفتمت خورشیدزخمی.رخ متاب از روی نی کهکشانی شدبیابان چونکه امشب میدمد ماه من ازخیمه هاو آفتاب از روی نی روز محشر ریگ ریگ این بیابان ها گواست دشت وصحرا خورده زخم بی حساب از روی نی دیده یال سرخ رنگ وپیکری درخاک وخون وای دیدی اسبهای بی رکاب از روی نی گرعطش نوشیدن اینجا آرزوی آب بود میرسد اینجا عطش ها راجواب از روی نی رودها ازسینه ها جاری شده ای وای من چونکه می آیدصدای آب آب از روی نی گرچه اینجا حرف (مجنون)تشنگی وبی کسی است چشمه چشمه می تراود شعرناب از روی نی @majnon1396 __________________________
* برقامت شه ضربت شمشیروسنان بود ازضعف عطش پیکراوچه ناتوان بود سنگی که عدوزدبه سرش وای چه هاکرد آنجابه خدا،جای جراحات سنان بود آنوقت که ازاسب تومجروح فُتادی تاپشت خیامت دل من صیحه زنان بود جبریل صدازدکه حسین ازنفس افتاد صدآه وفغان درحرم تشنه لبان بود جسم شه عطشان هدف تیربلابود آنجاکه حسین شکسته سر،خونین دهان بود هرنیزه ای درکرببلا،خوردبه جسمت گرروی زمین فتاده ای ازآن نشان بود آن خوک کثیف آمدوبرجسم توبنشست رأس توجداکرد،سپس خنده کنان بود دیدم که پس ازغارت انگشتروانگشت آن شال وکمربند بدست ناکسان بود بر پیرهن کهنه تورحم نکردند مجنون به هوای توحسین اشک فشان بود @majnon1396 _________________________
قافله وسر حسین درکوفه ای قاری ام چه کس به لبت سنگ می زند ای خوش صدای من چه صدایت شنیدنی است هرگزمیا به کوفه تورا نیزه می زنند حال وهوای کوفه برایت شنیدنی است مانده تن شریف تودرقتلگاه ،حسین برروی نیزه حال وهوایت شنیدنی است درازدحام مردم شهرم،تورویِ نی احساس می کنم که نمایت شنیدنی است جا،بازکرده حنجره ات یاحسین به نی غوغای خواهرت به نوایت، شنیدنی است خولی سرت،میان تنورش نهاده بود آوای فاطمه به عزایت شنیدنی است مجنون به اشک دیده شودزائرت حسین حال وهوای صحن وسرایت شنیدنی است @majnon1396 __________________________
اشعارناب شهادت امام سجاد ع من همان شرح غم یعقوبم پیش خود لاله ی پرپر دیدم اصوه ی صبرم وچون ایوبم هیجده یوسف بی سر دیدم پیش خود دیده ام آن قائله را به برم یوسف بی پیروهنی صیدبشکسته پر حرمله ای توحسینی گل خونین کفنی پاره های پیکرت راجسته ام آن تن بی کفنت را.ای پدر تاکه دست از زندگانی شسته ام دفن بنمودم تنت را ای پدر دیده ام روی هلال کوفیان من فدایت ای شه خونین دهن کس امانت را نداد ای جان من بوریا برپیکرت باشدکفن.. ✏شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👆👆👆👆👆👆👆👆
بمناسبت شهادت امام علی بن الحسین علیه السلام زین العابدین مدح امام زین العابدین علیه السلام حاج آرمین غلامی(مجنون)🖤👇👇 اکثر مورخان نقل کرده‏ اند که هشام بن عبدالملک هنگامي که خواست طواف کعبه را آغاز کند و به حجرالاسود نزديک شود، فشار جمعيت به حدي بود که او نتوانست خود را به آن برساند و ناگزير برگشت و بر تختي که براي او نصب کرده بودند نشست و بزرگان شام جملگي در اطراف او حلقه زده و به تماشاي مطاف پرداختند. ناگهان امام سجاد (ع) نيز نزديک حجرالاسود آمد و در برابر عظمتش موج جمعيت کنار رفت و مردم راه را براي او باز کردند تا به آساني حجرالاسود را استلام نمود و به طواف پرداخت. گويند تماشاي اين منظره موجي از خشم در دل هشام برانگيخت و آتش حسدش شعله کشيد. يکي از چاپلوسان با تعجب گفت: اين کيست که مردم براي او راه باز مي‏کنند و از او تجليل مي‏کنند؟ هشام که او را مي‏شناخت تجاهل کرد و گفت: او را نمي‏شناسم! فرزدق که در آنجا حاضر بود، از اين حق‏کشي احساساتش تحريک شد و در پاسخ آن مرد قصيده ‏ی ميميه‏ ی مشهور خود را سرود و خطاب به هشام تا پايان خواند و گفت: اي هشام! همه‏ ی موجودات زمين و آسمان او را مي‏شناسند. تو چه طور نمي‏شناسيش؟ يا سائلي اين حل الجود و الکرم‏ عندي بيان اذا طلابه قدموا هذا الذي تعرف البطحا و طأته‏ والبيت يعرفه و الحل و الحرم. هذا ابن خير عبادالله کلهم هذا التقي النقي الطاهر العلم‏ هذا الذي احمد المختار والده صلي عليه الهي ما جري القلم لو يعلم الرکن من قد جاء يلثمه لخر يلتثم منه ما وطاء القدم‏ هذا علي رسول الله والده‏ امست بنوره هذه تهتدي الأمم‏ . اي که مرا از سر منزل جود و کرم مي‏پرسي! از نشان آن مرا سخني است که چون جويندگانش فرا رسند، باز هم خواهم گشت. اي که تو او را نمي‏شناسي! او کسي که سرزمين بطحا جاي قدمهايش را مي‏شناسد و کعبه حل و حرم و بيت خدا نيز او رامي‏شناسند. اين بهترين بندگان خداست و اين همان شخصيت منزه از هر آلودگي و رذالت، و پيراسته از هر عيب، و کوه علم فضيلت است. اين کسي که احمد مختار، پدر اوست که تا هر زمان که قلم قضا بر لوح تقدير روان باشد، بر او درود فرستد. اگر رکن يعني حجرالاسود بداند چه کسي به بوسيدنش قدم بر مي‏دارد هر آينه فرو خواهد افتاد تا جاي پاي او را ببوسد. اين همان علي است که پدرش پيامبر خداست، همان پيامبري که اقوام و امت‏ها با نور هدايت او رستگار شدند. بعد فرزدق ادامه داد و گفت: اين همان کس است که جعفر طيار و حمزه‏ شهيد، اعمام او هستند. حمزه همان قهرماني است که محبتش در جان هر انسان ريشه دوانده است. اين، فرزند فاطمه سرور بانوان جهان است و پسر پاکيزه گوهر وصي پيامبر است که آتش انتقام از زبانه‏ ی تيغ او مي‏درخشيد... چون قصيده به پايان رسيد، هشام به فرزدق گفت: چرا تاکنون در مدح ما چنين شعري نگفتي؟ فرزدق با کمال شجاعت گفت: جدي مانند جد او و پدري همطراز پدر او و مادري به طهارت مادر او بياور تا تو را نيز چون او ثنا گويم. هشام پس از اين جريان نام فرزدق را از دفتر جوايز زدود و او را در سرزمين عسفان بين مکه و مدينه زنداني کرد. فرزدق اين شعر را گفت: اتحبسني بين المدينة و التي‏ اليها قلوب الناس يهوي منيها سپس هشام آزادش کرد. چون خبر به امام سجاد رسيد دوازده هزار درهم صله براي او فرستاد. فرزدق قبول نکرد و گفت: من براي پول تو را نستودم و فقط براي خدا ثنايت گفتم. امام مجددا پيام فرستاد که ما اهل بيت اگر چيزي به کسي ببخشيم ديگر از او باز نمي‏گيريم . کانال مجنون کرمانشاهی