eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
946 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
23.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀😭جریان میخ در اینطوریه در را فشار میده 🥀😭 عجل الولیک الفرج❤️ آرمین غلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه بین درمغنعه ی روی سرت میسوزد بین آتش همه ی بال وپرت میسوزد شده ای حامی حیدر وسط این همه مرد بین در،چادروروی ومعجرت میسوزد فاطمه در قفسی سوخت میان آتش پیش چشمان علی، بال و پرت میسوزد نیمه شب ،گریه مکن...بانوی کاشانه ی من دست و بازوی تو با چشم ترت میسوزد ای خانه‌ی ناروشن ِ من! زهرارفت آه ِ زهرا شده آوار و درت میسوزد
بسم الله الرحمن الرحیم پهلوشکسته ،دست توازمن رها شده باضربه های سخت غلافی جدا شده درکوچه بین این همه نامرد فاطمه بهره سلامتی تو کارم دعاشده ای آفتاب خانه حیدر،مکن غروب قد علی برای تواینگونه تا شده ای بستری خانه، خودت را تکان مده پهلوشکسته پیکرتو جابجاشده تنهاترین توان علی چاره ای بجوی خون بر دل شکسته شیرخدا شده بیمار خانه ام تو پریشان مکن مرا کارت به پیش چشم حسینت بکا شده یک شب بمان مرو ز برم ،جان مرتضی بر من غم فراق، رخت مبتلا شده قولی به من بده تو دگر بانوی علی دیداربعدی من وتو کربلا شده آنجا به کربلاتو بیاچشم خود بگیر افغان برای آن سر از تن جدا شده تومادری، تحمل این صحنه مشکل است دیدی کفن برای حسین بوریا شده درشعله های خانه تو، آتش گرفته ای چشم تو دیده بر شرر خیمه ها شده (مجنون)شفیع تو به قیامت فاطمه است گریه مکن اگرکه قیامت بپا شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
من باره شیشه دارم و سامان ندارم افتاده بارم بین در،درمان ندارم آتش گرفتم بین دیوار ودری من در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم افتادم ازپاوشکسته تر شدم من افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم این دنده هایم را چه راحت می شمارم بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است جز پوستی واستخوان برجان ندارم آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم یارب نیازی بر بلا گردان ندارم بارم میان کوچه ای افتاده حیدر خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم روی کبودم جای مشت وجای سیلی است آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم دست توراباریسمانی بسته بودند دردی به غیر از دیدن جانان ندارم با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم (مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)