eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
946 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ترسم میان کوچه به دل غم بياورم زهرابپای عشق تومن کم بياورم حالاکه درمیانه کوچه شدی فدا می خواهم از وجود خود آدم بياورم از روزگار آينه می خواستی مرا شرمنده ام برای توماتم بياورم درکوچه لشکری،بسویت حمله کرده است شرمنده ام که بهره تومن غم ،بياورم بانومیان در، سرو رویت به آتش است آبی نبوده ،چشم پرازنم بياورم ؟ بانو تو جان بخواه که من ازذره ذره اش گرددفدا،و جان دمادم بياورم در زندگيم آنچه که بوده نبود توست می خواهم از خدا که تو را کم نياورم
بسم الله الرحمن الرحیم..: چوپیره زن شده ای و خمیده ای بانو مگربه آخرعمرت رسیده ای بانو بگو چه آمده بانوی قدخمیده سرت زمردمان مدینه چه دیده ای بانو تو پیرتر شده ای از دوروز قبل خود مثال شمع سحرگه چکیده ای بانو مگوز چشم کبودت که چند روزی هست که روی دختر خود را ندیده ای بانو مکن فغان که به دنبال مرتضی در خون میان مردم شهرت دویده ای بانو به کوچه زخم جسارت نشسته بر رویت چنان که طعم حرارت چشیده ای بانو هوای روی تو و یاد محسنم کردم مرومگرکه تو ازمن بریده ای بانو -آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه سیلی از صورت من رد شد و رفت برسره راه، کسی سدشدورفت چقدرکرده ورم صورت من ثانی ازبهر زدن، بد شد رفت کوچه بود وحسن ومادر او بهره برگشت مُقیَّد شد رفت حسنم بودکه میزدناله در میانِ من و او سد شد رفت باز شد موسِیقی سیلی او وین ملاقات درآمد شد رفت صورتم خوردبه دیوار ،ازآن دست پلید زدبه رخساره و، مُرتد شد رفت
بسم الله الرحمن الرحیم..: -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ازچه ای محنت کشیده زود گریان می شوی همچوگل پژمرده و، سردرگریبان می شوی سینه ات آسیب دیده ازفشار میخ در ازچه ای زهرای من، یک گوشه نالان می شوی اینچنین ناله مکن درد کمر داری مگر ازچه دربستر تو ای بانو پریشان می شوی گریه ی پنهانی ات را ازعلی مخفی مکن قلب وقتی بشکند،زهرا پریشان می شوی شک ندارم،فاطمه سیری توازاین روزگار می رسد روزی که ازچشمم توپنهان می شوی بی پناهی بودنم از درد تنها بودن است آخر ای یار علی با اشک درمان می شوی -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه فدکم پاره شدو روی زمین افتادم نکند حیدر ازاین کوچه ،حسن بو ببرد اگر امشب ورم صورت مادرنرود خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد پاره پاره شدقباله درمیان کوه ها نیت دشمنم این بود که از رو ببرد گر که درکوچه نمیداد قباله به عدو نیتش بود که او دست به چاقو ببرد! ضرب دستش به رخ مادره تو خوردحسن نیتش بودلگد برسره پهلو ببرد لب من خوردترک ،خون شده کل دهنم نکند حسن کسی زواقعه بو ببرد باز هم خیره به چادرشده ای ،ای مادر ناله واشک تورابادبه هرسوببرد..
بسم الله الرحمن ا لرحیم نیمه شب پیکر زهرا به کجا می بردند بین تابوت تن فاطمه را می بردند نیمه شب هفت نفر بودبه زیرتابوت زیربغض ناله در آه و نوا می بردند دست وبازوی شکسته، وسط تابوت است چه غریبانه تن فاطمه رامی بردند کاش این شهر خبردار نگردد، تاصبح نیمه شب فاطمه را چه بیصدا می بردند بدنش بود به تابوت درآن نیمه ی شب بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند خانه ی فاطمه بازار گل و لاله شده درغمش گل به هوایش به هوا می بردند زبهشت آمده گویا کفنت فاطمه جان کاشکی یک کفنی به کربلا می بردند بر تن پاره وصد چاکت حسینت کوفه عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند به روی نیزه سرش بود وتنش روی زمین گه سرش را به سوی شام بلا می بردند بر سر نی سره عباس تماشایی بود ای عمورقیه را بزم حرامی بردند _____ برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن الرحیم..: اشعارناب حضرت فاطمه (س)-روضه آینه ی حیدر ، وسط کوچه شکستی چون آه ، نفس در نفس بغض نشستی تنهاقمرم صورت ماه تو کبود است ای عشق! بگو نیمه ی پنهان که هستی از پای درآورد مرا روی کبودت دیدم به رخت سیلی وجای سره دستی اشک است زده حلقه به چشمم همه ی عمر آن لحظه که دیدم وسط کوچه نشستی دربسترمرگی و تو دلواپس مایی دیروز ترک خوردی و امروز شکستی -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارزیبای شهادت حضرت زهرا(س) _زبان حال امیرالمومنین(ع) قوت بده بانوتودگربال وپرم را بادست شکسته توبگیر زیرسرم را زهرابه برت بازکنم بال وپره خود انداخته ام پای غم توسپرم را بردارتوازشانه ی حیدر.غم وغربت سنگینی این بارشکسته کمرم را تابانوی من اشک توراپاک نمودم یک لحظه نبستی زضریحت نظرم را چشمان من ازدیدن توسیرنگردد دیدی زغم رفتن خودچشم ترم را من منتظره خنده ات هستم بده رخصت زهرابنگر.شکسته پر بال وپرم را نان ونمک خانه ی حیدر تویی بانو کن زنده دگر.لقمه ی این خوان کرم را رو در روی توکاش بمیرم ک مگرتو ازحال دگرگون .توبگیری خبرم را خاکستره حیدربده برباد .ک شاید برگمشده ی قبرتوبینم اثرم را _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها‌ رفتنت فاطمه جان پشتِ مرا می‌شکند گریه ی زینب تو، قلبِ خدا می‌شکند چقدر آب شدی ، گریه ی توکشت مرا بغضِ چشمان تواین،حال و هوا می‌شکند گل بشکسته‌ از این،غصه کمی راه برو که قد و قامتِ تو زیرِ بلا می‌شکند ترسم ای بانو،مرا تنها کنی دربین شهر حیف یک روز کسی دستِ تو را می‌شکند من سیه پوشِ توو شهر به همدردی من حرمتِ شیر خدا را همه جا می‌شکند کودکانت همه در خانه چرا می‌لرزند که درِ خانه به یک ضربه‌ی پا می‌شکند می‌دوی پشتِ علی تانرود سمت کسی ضربه‌ای می‌رسد و آینه را می‌شکند پی حیدر وسط کوچهِ زمین افتادی بین در سینه جدا ، دست جدا می‌شکند 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم لشکری آمده اینجا وچه بد می خندد دست و پا می زنی و راه تورا می بندد سر و کاره منه ،حیدربه طنابی افتاد تازیانه مردکی، مرهم زخمت می داد فاطمه ناله نکن عرش خدا می لرزد دلم ازآمدنت به کوچه ها می لرزد دست من بسته، سر از خاک تو را بردارد کمی از رنج غریبیِ وبلابردارد دردپهلوی تواز کوچه ی غم می بارد چقدر کوچه به گودال شباهت دارد زدنت دروسط کوچه تماشایی بود بین کوچه تازیان گرم پذیرایی بود دل (مجنون) به تنهایی تان می سوزد چهره ات گفت که عمرت چو خزان می سوزد آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..: بنی هاشم در بندحیدراست و فقط آه می کشد بادست بسته،نالۀ جانکاه می کشد در کوچه میکشندوسرش درد می کند درگیروداره کوچه پرش درد می کند درگیرودارکوچه، غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن ازاین مدینه داشت درکوچه بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود ای جماعت نامرد بس کنید من حیدرم علیه پرازدرد،بس کنید شب آمدو دوباره بدید آفتاب را بنشسته پای بستر،دید عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد کناره بستره زهرا ی بیگنا آمد کنار بستر زهرانشست و بعد... بغضش به حال غربت زهراشکست و بعد دارد وصیت گلش آغاز می شود حیدر زمان گفتن صد راز می شود دراحتضار و حال و هوای غروبی ات دستی کشید بر روی صندوق چوبی ات گفتا که تا عبای پیمبربیاورد عمامه و قبای پیمبر بیاورد می دید در رخ توعلی اقتدار را می داد دست همسرخود ذوالفقار را ای وای علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار حیدر غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد دربین دربه سینه ی من میخ جلوه کرد ای یادگار عصمت و پاکی نگه مکن حیدربیاوچادر خاکی نگه مکن خونابه روی چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ *** مسمار از غم دل ما زار گریه کرد برهمسرتو حیدر کرار گریه کرد بر همسری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت دیوارگریه کرد هنگام خانه داری ات ای میوۀ دلم با یادچهره ی شده تبدار گریه کرد بایاد آن کسی که غریب است بین شهر بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کرد بر پیکر فتاده به کوچه ناله کند بر حسرت نگاه تو دلدارگریه کرد دیدم کسی به سمت لباست اشاره کرد شرح مصیبت توچنین زارگریه کرد برکشتۀ فتاده به کوچه مکن عزا بر آن تن شکسته بیمارگریه کرد بر دختری که آمده دیداره مادرش رفته کنار پیکراو زار، گریه کرد بر چشم خونفشان حسین وزینب او بر زخم دست مادربیدار گریه کرد (مجنون)به کوچه فاطمهِ زیر و زبر شده گویا که مقتلش همه دیوار ودر شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام ازهمان ضربت پابود که زهرا افتاد باره شیشه عاقبت به زیره پاها افتاد دامنِ چشمِ تواز گریه شده چون دریا چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد خون بین دهنت، می‌چكد از كُنجِ لبت رفتی و قرعه به نامِ منِ تنها اُفتاد رفتی وخاطره هایم همگی زنده شدند راهِ حیدر به سره كوچه‌ی غم‌ها اُفتاد حسنم گفت که با مادر خود می‌رفتم به سَرَش سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و فاطمه ام خورد زمین ضرب سیلی به رخ همسرمن جا افتاد همگی آمده بودند پی بردن من چشمِ نامرد به ناموسِ علی تا اُفتاد مردکی زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردی ضربه ای زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد می خورد گه سره دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زهرای من از کار تماشا اُفتاد فاطمه دست مکش روی زمین فهمیدم گوشوارت که شکسته است دراینجا اُفتاد شانه های تودرآن کوچه زکارافتاده قامت خم شده ات به زیره پاها اُفتاد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)