eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
627 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
958 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🤞🤞صبر وقرار ( امام حسن را روی دوشش سوار میکرد ، با خودش می برد مسجد ، وقتی امام حسن حرف میزد ، آنقدر با نمک حرف میزد ، هر کسی صداشو میشنید ، می ایستاد ، مجذوب صدای دلنشین امام حسن میشد ، میشدی چونکه به‌دوشِ شهِ لُولاک سوار میگشودی لبِ دُر پرورِخود بر گُفتار می‌ربود از دلِ هر رهگذری صبر وقرار بوسه میزد به لبش پادشهِ عرش وِقار لذت از صحبت او ، فخرِ رسالت می بُرد سویِ مسجد حَسنش را به جلالت می‌بُرد تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن لافتی الا علی و لا کریم ، الا حسن شب کربلا مثل روز است روشن ( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... ) شب کربلا مثل روز است روشن بقیع تو اما ، شبی تار دارد ضریح حسین است شش گوشه اما ولی دورِ قبر تو دیوار دارد تو در کوچه های مدینه غریبی ( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟ الهی بشکند دست مُغیره که بینِ کوچه ها ، بی مادرم کرد ... مپرس از ماجرای کوچه با کس هم نخواهم گفت ولی آنقدر میگویم آرزوی مرگ خود کرد ( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... ) ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم تا پیشِ چشم این طفل سیلی نخورده بودم ... چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی ؟ امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ... همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ... مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گِرد مدینه گردد و حسن حسن ، صدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند به حقِ حق ، نمیشوم ز کوی تو جدا حسن ... ( علیه السلام ) ..حاج آرمین غلامی
🤞🤞صبر وقرار ( امام حسن را روی دوشش سوار میکرد ، با خودش می برد مسجد ، وقتی امام حسن حرف میزد ، آنقدر با نمک حرف میزد ، هر کسی صداشو میشنید ، می ایستاد ، مجذوب صدای دلنشین امام حسن میشد ، میشدی چونکه به‌دوشِ شهِ لُولاک سوار میگشودی لبِ دُر پرورِخود بر گُفتار می‌ربود از دلِ هر رهگذری صبر وقرار بوسه میزد به لبش پادشهِ عرش وِقار لذت از صحبت او ، فخرِ رسالت می بُرد سویِ مسجد حَسنش را به جلالت می‌بُرد تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن لافتی الا علی و لا کریم ، الا حسن شب کربلا مثل روز است روشن ( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... ) شب کربلا مثل روز است روشن بقیع تو اما ، شبی تار دارد ضریح حسین است شش گوشه اما ولی دورِ قبر تو دیوار دارد تو در کوچه های مدینه غریبی ( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟ الهی بشکند دست مُغیره که بینِ کوچه ها ، بی مادرم کرد ... مپرس از ماجرای کوچه با کس هم نخواهم گفت ولی آنقدر میگویم آرزوی مرگ خود کرد ( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... ) ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم تا پیشِ چشم این طفل سیلی نخورده بودم ... چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی ؟ امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ... همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ... مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گِرد مدینه گردد و حسن حسن ، صدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند به حقِ حق ، نمیشوم ز کوی تو جدا حسن ... ( علیه السلام ) ..حاج آرمین غلامی
بقیع...mp3
زمان: حجم: 2.89M
قسمت دوم : ( علیه السلام ) آرمین غلامی سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش برآن حریم که باشد مَلک نگهبانش .. سلام ما به بقیع آن تجسم غربت ! ( هرچی میخای غربت ببینی ، بیا بریم مدینه .. ) سلام ما به بقیع آن تجسم غربت ! گواه بر سخنم ، تربت امامانش ... ( دلی که مدینه میره ، دلسوخته میشه برمیگرده ، مدینه همش غربتِ ، همش مظلومیتِ ... مشهد که میری ، اگه با هواپیما سفر کرده باشی ، شب که میرسی روی مشهد ، ازاون بالا نگاه میکنی ، اونجایی که تو مشهد از همه جا نورانی تره ، حرم امام رضاست ، از همون بالا به بغل دستیت میگی فلانی اونجا حرمه ، از اون بالا دستت رو به سینه میگیری سلام میدهی : السلام علیک یا ابالحسن ... اما مشخصه بقیه چیه ؟ شب که با هواپیما میرسی مدینه ، از اون بالا نگاه میکنی ، همه جا روشنه ، فقط یه قطعه زمین کنار حرم پیغمبر (ص) ، تاریکه ، میگی اونجا بقیعِ ، اونجا قبر امام حسنِ ، همونجا اشک تو چشمت حلقه میزنه ، امشب اومدی برا اون آقای غریب گریه کنی ... ) : ای بقیع ای حریم سوته دلان جان به قربان اشکِ زُوّارت آرزو دارم ای بقیع ، امسال سر گذارم به روی دیوارت ..
( علیه السلام )/۲۸صفر۱۴۰۴ .حاج آرمین غلامی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِي حُسنِ بی انتها فقط حسن است بی نهایت عطا فقط حسن است آبشارِ همیشه سر‌شار از لطف و جود و سخا فقط حسن است جای دیگر نمیروم هرگز دستگیرِ گدا فقط حسن است اینقدر آقا امام مجتبی کریم بود ، فرمودند سه بار ، تمام دارائیهای خودش ، همه ی مال و اموالش رو در راه خدا به فقرا بخشید ... در هیاهوی این جهانِ غریب با غمم آشنا فقط حسن است دستِ بی منّتی که میگردد پیِ هر بی نوا فقط حسن است با جُذامیِ گوشه گیرِ شهر آنکه شد هم غذا فقط «حسن» است حسرت زَر شدن اگر داری نظر کیمیا فقط حسن است آنکه دنبال دوستانِ خودش هست روز جزا فقط حسن است صاحب روح و جانِ عاشقِ من از همان ابتدا فقط حسن است آنکه مانند دست های پدر شده دست خدا فقط حسن است قربونت بِرَم ، آقای مدینه ، قربون قبر بی شمع و چراغت آقاجان ، ان شالله یه روزی بقیع آزاد میشه ، شیعه ها میان ماهم میایم ، فرش زیر پامون رو میدیم برا حرَمت ، چه صحن و سرایی بسازیم توو بقیع ، چه خبر بشه حرم بقیع ، آقاجان ... زنده باشیم و ببینیم ... سخت است چگونه بنویسم مَحَنَت را آتش زده این زَهر تمام بدنت را ... روزهای آخر عمرِ امام مجتبی ، از وقتی که اون جام زهرو سر کشید ، دور و برِ امام مجتبی ، یکی یکی ، بچه ها ، خواهرا ، برادرا ، میرفتن و میومدن ، اما اونیکه از همه بی تاب تر بود خواهرش زینب بود ... آی ، امام مجتبی : آن روز دوشنبه که درِ خانه تان سوخت سوزاند تمام دل و باغ و چمَنت را ... از بُغضِ گلوی تو کسی نیست خبردار نشنیده از ان روز کسی هم سُخنت را آقاجان ، آقاجان ... خدا میدونه چی دید امام مجتبی ؟ یه عمری گوشه گیر شد ! هر موقع اسم مادر میومد زیر لب ناله میزد : وای مادر ، وای مادر ، وای مادر ... از کودکیت سوختی و شِکوه نکردی حالا همه دیدند ولی سوختنت را ... هر پاره جگر تکه ای ازغُصِّه ی کوچه ست مادر، تو کجایی که ببینی حسنت را آقا جان ، آقا جان ، آقا جان ... امام مجتبی رو زَهری که جَعده ، لعنت الله داد این زهر، امام مجتبی رو زمین گیر نکرد ، اون چیزی که امام مجتبی رو ، زمین گیر کرد آتشی بود که از لابلای در زبانه می‌کشید ، بگم کی؟ اون لحظه ای که مادر سادات ، اومد پشت در، صدا زد : مگه نمیدونید ما داغداریم ؟ مگه نمیدونید بابام پیغمبر تازه از دنیا رفته ؟ بِرید ما رو به حال خودمون رها کنید ... من از امام زمان معذرت می خوام ، نامرد دومی ، توو نامه ای که برا معاویه نوشت گفت من دیدم دستای فاطمه رو از لابلای در، یعنی میدونستم فاطمه پشت دره ، آنچنان با لگد ، به در نیم سوخته زدم ! آه ، وقتی در آتش بگیره ، میخ در سرخ میشه ، داغ میشه ، یه مرتبه دیدن فاطمه ، بینِ درو دیوار... علی رو صدا نزد فقط گفت فِضّه بیا ، بخدا محسنم رو کشتند ... در وسط کوچه تو را میزدند کاش به جای تو مرا میزدند ( آی مادر ، آی مادر ، آی مادر... یه مرتبه دیدن ، آقا سیدالشهدا دوید وسط کوچه صدا زد : ) «حسینم » ، این همه بر سینه آذرم نزنید نمک به زخم دلِ درد پرورم نزنید در این مدینه همینجا سر مرا بِبُرید غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید ... سرمایه ی محبت زهراست دینِ من من دینِ خویش را به دو دنیا نمی‌دهم ⏫# صوت روضه،شب ۲۸صفر نوحه امام حسن مجتبی 🎧.حاج آرمین غلامی پنج شنبه۳۰مرداد۱۴۰۴ /حسینیه حضرت رقیه کرمانشاه ⬇️⬇️