eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
619 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ عاقبت شتربانی که لباس امام حسین (علیه السلام) را دزدید... ◾️◾️◾️ از سعيد بن مسيّب روايت است كه چون حضرت امام حسين (عليه السّلام) شهيد شد، در سال ديگر من متوجّه حج شدم كه به خدمت حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) مشرّف شوم. پس روزى بر در كعبه طواف میكردم ناگاه مردى را ديدم كه دستهاى او بريده بود و روى او مانند شب تار سياه و تيره بود ‌و به پرده كعبه چسبيده بود و میگفت: خداوندا به حقّ اين خانه كه گناه مرا بيامرز و میدانم كه نخواهى آمرزيد، من گفتم: واى بر تو چه گناه كرده‌اى كه چنين نااميد از رحمت خدا گرديده‌اى؟ گفت: من شتربان امام حسين (عليه السّلام) بودم در هنگامى كه متوجّه كربلا گرديد، چون آن حضرت را شهيد كردند، پنهان شدم كه بعضى از جامه‌هاى آن حضرت را بربايم و در كار برهنه كردن حضرت بودم. در شب ناگاه شنيدم كه خروش عظيم از آن صحرا بلند شد و صداى گريه و نوحه بسيار شنيدم و كسى را نمیديدم و در ميان آنها صدائى میشنيدم كه مى گفت: ▪️اى فرزند شهيد من و اى حسين غريب من! تو را كشتند و حقّ تو را نشناختند و آب را از تو منع كردند. از استماع اين اصوات وحشت‌زا، مدهوش گرديدم و خود را در ميان كشتگان افكندم و در آن حال مشاهده كردم سه مرد و يك زن را كه ايستاده‌اند و بر دور ايشان ملائكه بسيار احاطه كرده‌اند، یكى از ايشان مى‌فرماید كه: اى فرزند بزرگوار و اى حسين مقتول به سيف اشرار! فداى تو باد جدّ و پدر و مادر و برادر تو، ناگاه ديدم كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) نشست و فرمود؛ لبّيك يا جدّاه و يا رسول اللَّه و يا أبتاه و يا اميرالمؤمنين و يا امّاه يا فاطمة الزّهرا و يا أخاه ، اى برادر مقتول به زهر جانگداز! بر شما باد از من سلام. پس فرمود؛ ▪️یا جدّاه كشتند مردان ما را، يا جدّاه اسير كردند زنان ما را، يا جدّاه غارت كردند اموال ما را، يا جدّاه كشتند اطفال ما را، ناگاه ديدم كه همه خروش بر آوردند و گريستند. حضرت فاطمه زهرا (عليها السّلام) از همه بيشتر میگريست. 🏴🏴🏴 پس حضرت فاطمه (عليها السّلام) فرمود؛ اى پدر بزرگوار! ببين كه چه كار كردند با اين نور ديده من اين امّت جفاكار. اى پدر ! مرا رخصت بده كه خون فرزند خود را بر سر و روى خود بمالم، چون خدا را ملاقات كنم با خون او آغشته باشم. پس همه بزرگواران خون آن حضرت را برداشتند و بر سر و روى خود ماليدند. پس شنيدم كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله) میفرمود كه: فداى تو شوم اى حسين كه تو را سر بريده میبينم و در خون خود غلطيده می‌بينم، اى فرزند گرامى! چه کسی جامه‌هاى تو را كند؟ حضرت امام حسين «عليه السّلام» فرمود كه: اى جدّ بزرگوار، شتر دارى كه با من بود و با او نيكيهاى بسيار كرده بودم، او به جزاى آن نيكيها مرا عريان كرد. پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله) به نزد من آمد و فرمود: از خدا ترس نكردى و از من شرم نكردى كه جگرگوشه مرا عريان كردى؟ خدا روى تو را سياه كند در دنيا و آخرت و دستهاى تو را قطع كند. پس در همان ساعت روى من سياه شده و دستهاى من افتاد و براى اين دعا میكنم و مى‌دانم كه نفرين حضرت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) رد نمیشود و من آمرزيده نخواهم شد. 📚 جلاء العيون ص ۷۸۶ ▪️▪️▪️
◾️ عاقبت شتربانی که لباس امام حسین (علیه السلام) را دزدید... ◾️◾️◾️ از سعيد بن مسيّب روايت است كه چون حضرت امام حسين (عليه السّلام) شهيد شد، در سال ديگر من متوجّه حج شدم كه به خدمت حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) مشرّف شوم. پس روزى بر در كعبه طواف میكردم ناگاه مردى را ديدم كه دستهاى او بريده بود و روى او مانند شب تار سياه و تيره بود ‌و به پرده كعبه چسبيده بود و میگفت: خداوندا به حقّ اين خانه كه گناه مرا بيامرز و میدانم كه نخواهى آمرزيد، من گفتم: واى بر تو چه گناه كرده‌اى كه چنين نااميد از رحمت خدا گرديده‌اى؟ گفت: من شتربان امام حسين (عليه السّلام) بودم در هنگامى كه متوجّه كربلا گرديد، چون آن حضرت را شهيد كردند، پنهان شدم كه بعضى از جامه‌هاى آن حضرت را بربايم و در كار برهنه كردن حضرت بودم. در شب ناگاه شنيدم كه خروش عظيم از آن صحرا بلند شد و صداى گريه و نوحه بسيار شنيدم و كسى را نمیديدم و در ميان آنها صدائى میشنيدم كه مى گفت: ▪️اى فرزند شهيد من و اى حسين غريب من! تو را كشتند و حقّ تو را نشناختند و آب را از تو منع كردند. از استماع اين اصوات وحشت‌زا، مدهوش گرديدم و خود را در ميان كشتگان افكندم و در آن حال مشاهده كردم سه مرد و يك زن را كه ايستاده‌اند و بر دور ايشان ملائكه بسيار احاطه كرده‌اند، یكى از ايشان مى‌فرماید كه: اى فرزند بزرگوار و اى حسين مقتول به سيف اشرار! فداى تو باد جدّ و پدر و مادر و برادر تو، ناگاه ديدم كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) نشست و فرمود؛ لبّيك يا جدّاه و يا رسول اللَّه و يا أبتاه و يا اميرالمؤمنين و يا امّاه يا فاطمة الزّهرا و يا أخاه ، اى برادر مقتول به زهر جانگداز! بر شما باد از من سلام. پس فرمود؛ ▪️یا جدّاه كشتند مردان ما را، يا جدّاه اسير كردند زنان ما را، يا جدّاه غارت كردند اموال ما را، يا جدّاه كشتند اطفال ما را، ناگاه ديدم كه همه خروش بر آوردند و گريستند. حضرت فاطمه زهرا (عليها السّلام) از همه بيشتر میگريست. 🏴🏴🏴 پس حضرت فاطمه (عليها السّلام) فرمود؛ اى پدر بزرگوار! ببين كه چه كار كردند با اين نور ديده من اين امّت جفاكار. اى پدر ! مرا رخصت بده كه خون فرزند خود را بر سر و روى خود بمالم، چون خدا را ملاقات كنم با خون او آغشته باشم. پس همه بزرگواران خون آن حضرت را برداشتند و بر سر و روى خود ماليدند. پس شنيدم كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله) میفرمود كه: فداى تو شوم اى حسين كه تو را سر بريده میبينم و در خون خود غلطيده می‌بينم، اى فرزند گرامى! چه کسی جامه‌هاى تو را كند؟ حضرت امام حسين «عليه السّلام» فرمود كه: اى جدّ بزرگوار، شتر دارى كه با من بود و با او نيكيهاى بسيار كرده بودم، او به جزاى آن نيكيها مرا عريان كرد. پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله) به نزد من آمد و فرمود: از خدا ترس نكردى و از من شرم نكردى كه جگرگوشه مرا عريان كردى؟ خدا روى تو را سياه كند در دنيا و آخرت و دستهاى تو را قطع كند. پس در همان ساعت روى من سياه شده و دستهاى من افتاد و براى اين دعا میكنم و مى‌دانم كه نفرين حضرت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) رد نمیشود و من آمرزيده نخواهم شد. 📚 جلاء العيون ص ۷۸۶ ▪️▪️▪️