eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
634 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
958 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
_بنت الحسین_علیها_السلام 🌹 دختره کوچک بابا چقَدَر پیرشدی نیم روزی نشده ازچه دگرپیرشدی پروبالت زچه اینقدر شده آویزان به گمانم که شکسته بال وپر پیرشدی دره گوشم توچه گفتی که دگرصبرنماند ناله ات بود درآنجا بی اثر پیرشدی درخرابه خطبه ات کارمسیحامیکرد دختر خوب وقشنگ وبا هنر، پیرشدی سر من راکه جدا شد جلوی نهر فرات دیده ای وبه عزاداری سر پیرشدی قتلگه آمدی و دید کسی می گوید دخترم حوصله کن. جان پدر پیرشدی نیزه داری که سرم بر .سره سرنیزه زده به تومیگفت رقیه چقدر پیرشدی میزندبربدنت نیزه وسرنیزه چه بد خورده ای ضرب لگدبین گذر پیرشدی گفت (مجنون ) نفس دختره. ارباب گرفت ازچه ازضرب لگد درد کمر پیرشدی 🎆🎆روضه ی رقیه .س.🎑🎑 مردک شامی پدرمهمان نوازی میکند با ته چوبش پدرجان بالبت بازی کند گرده ایتامت پدر خندیدن شامی چرا دارمت باباسوال. رخصیدن شامی چرا ماعزادار وسنان .باشمر گردم کف زدند گرده ما اینان برخصند وببین دف میزنند. ای پدر ازشامیان دیدم بسی آزارها میبرد دشمن عیالت را سر بازارها باتمسخرشامیان مارا تسلامیدهند بهر خواری گوشه ی ویرانسرا جامیدهند دخترت را ای پدر گشتند باضرب لگد ابن قیس بی حیا میزدمرا باباچه بد اینکه میبینی شده(مجنون )برایم شعرگو ای پدر دیده که میسوزد تمام تاره مو 📝.شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی). 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏..
_بنت الحسین_علیها_السلام 🌹 بی حیا دیگربس است روی سرش لگدمزن کشتیش با کعب نی.روی پرش لگدمزن   نیمه بازاست دوچشمان تری از روی نی کن حیا یی ازحسین‌. بر دخترش لگدمزن چشمت ای قاتل به سرها می خورد در بین راه تاسرافتاد بی ادب برحنجرش لگدمزن درد پاو درد پهلوهردو درمانی نداشت با کتک آرام گشته. برسرش لگدمزن حس تنهایی خواهردارد او در بین راه خوانده لالایی به یاده اصغرش لگدمزن کرد یادازساقی آب آور خیمه .بگفت بی حیا دیگربس است.دور و برش لگدمزن زخم تاول های پایش شاهداین مدعاست گفت(مجنون )ابن قیس .برپیکرش لگدمزن. 📕.شاعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀.
_بنت الحسین_علیها_السلام_ 🌹 تونبودی سر بازار ،مرامیزد زجر باکتک درپی انظار ،مرامیزد زجر اسراء آمده در شام بلا ای بابا بنگر گوشه ی دیوار ،مرامیزدزجر بنوشته است به خون سر دره این شام پدر این دیاریست جفاكار مرامیزد زجر دشمن بد دهن و هلهله كن پیداشد بنگربر سر بازار مرامیزد زجر سنگ وچوب است که آیدبه سرم بین این حلقه ی اشرار مرامیزد زجر خاك و خاكستر و آتش لب بام است پدر بین این شام شب تار مرامیزد زجر وای (مجنون) لب و دندان پدرچوب زدند بین آن بزم دل آزار مرامیزد زجر 📝.شاعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹..
_بنت الحسین_علیها_السلام 🌹 رقیه مذهبم .ای اهل عالم نام اوبرلبم .ای اهل عالم به لطفش تا ابد بیمه شدم من گدای زینبم ای اهل عالم من ازگهواره تا آخره دنیا به تاب ودرتبم ای اهل عالم به عشق دختره سلطان عالم گدایی منصبم ای اهل عالم ذکرو اذکارمن فقط رقیه شده ورد لبــــــــم ای اهل عالم مرا آب حیات است این سه ساله شده نان شـــبم ای اهل عالم عنـــایت میکند زهرا ی اطهر به یا رب یا ربم ای اهل عالم مددبگرفته (مجنون )از رقیه غلام زینبم ای اهل عالم ✏شاعر..آرمین غلامی (.مجنون کرمانشاهی..) 🍘🍘🍘🍘🍘🍘🍘🍘.
_بنت الحسین_علیها_السلام_ 🌹 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 دیدم بدست دختر ه شامی. گیر سرم رفته فروش گوشه ی بازار معجرم. . بازار شام وقوم یهودو برده فروش بابابرس که خنده نماینددربرم اینجافقط به گریه ی ماطعنه میزدند رفته فروش گوشه بازار چادرم اینان به فكر غارت ماو چپاولند اینجافروش رفته تمامی ، زيورم بابا ببین که موی سر ه من در آتش است باباببین که رفته فروش این گلِ ِ سرِ م بودی ودیده ایِ توكنار طشتطلا الماس اشك دیده ی چشمان خواهر م اینجاتمسخر لب يحيي چه دیدنی است باباحدیث چوب ولبانت شنیدنی است.. 📕شاعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).. 🌹🍀🌺🍀🌹🌺🍀🌹🌺🌹 نبوده ای که زنی روی بام سنگم زد که در حوالی آن ازدحام سنگم زد درآن حوالی کوچه .چه بوده مد نظر به نیزه بودی و فردیِ بنام سنگم زد پدر دیاریهود است یا دیار کفر؟ که دست دخترکانی به شام سنگم زد پدر نبوده وفا درمیان مردم شام بیین که دخترک بی مرام سنگم زد نگاه دیده ی این شامیان چرا خون است برای آتش یک انتقام سنگم زد ببین که آمده باران سنگها سویم زنان ودخترکی بی مرام سنگم زد مرابه جرم محبت کشند بر دارم همانکه سنگ گرفته به بام سنگم زد هوای دیده ی( مجنون )ببین که بارانی است نگرحرامی شامی .مدام سنگم زد 📕.شاعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹.
_بنت الحسین_علیها_السلام_ 🌹 لکه ی خون به روی پیرهنت جاخوش کرد تازیانه به تمام بدنت جاخوش کرد خون رگ های حسین بند نیامد دیدی گل خونابه روی پیرهنت جاخوش کرد زخمهای لب تو وای چقدر وا شده بود گل خونابه به روی دهنت جاخوش کرد گره ی موی سرت وانشودباشانه طعنه شام براین سوختنت جاخوش کرد همسفربامن وبا آن سر توقاتل بود بوسه ی من به عقیق یمنت جاخوش کرد تو اسیر ی به سر ه. حلقه ی زنجیر بلا غل و زنجیر تو بر زخم تنت جاخوش کرد وای (مجنون ) زن غساله به آوا می گفت که کبودی تنت در کفنت جاخوش کرد. 📕..شاعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).
🌷 روضه روز_سوم_ماه_محرم _بنت الحسین_علیها_السلام 🌹 .حاج آرمین غلامی سویی نداشت چشم ترت ، ای سه ساله جان خالی شده دور و برت ، ای سه ساله جان خون گریه کرده بر تو و بر حال و روز تو چشم ملائک و پدرت ، ای سه ساله جان زجرابن قیس کرده تنت را،سیه چرا خون می‌چکدچرا زسرت ، ای سه ساله جان یک تن نبود حامیِ توغیره عمه ات تا شد ز غربتت کمرت ، ای سه ساله جان از آن لگد که زجر به جسم وتنت زده شد ارغوان بال و پرت ، ای سه ساله جان شاهد به جان سپردن توبوده عمه ات آتش گرفت برگ و برت ، ای سه ساله جان اندرخرابه هاتوشبت رابه سرمکن این سان گذشت هر سحرت ، ای سه ساله جان افتاده ای میان خرابه،به گوشه ای بود ه همیشه در نظرت ، ای سه ساله جان ازکربلابه کوفه وشامات میروی خولی شده همسفرت ، ای سه ساله جان بانو رقیه نیزه شد ه مرکب سرت بر رویخاک مانده سرت ، ای سه ساله جان عمه رسید تا که ببیند غم تو را از زخم هم نبود اثرت ، ای سه ساله جان اندرخرابه ای که توبودی حصیر بود باب تو بینِ نیزه و شمشیر اسیر بود نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 مراسم روضه حضرت رقیه سوم محرم /نوحه/روضه شام دوشنبه۱۸/تیرماه۱۴۰۳ انتظاری کرمانشاه -
#🤞 و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج آرمین غلامی✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ یه وداع ویژه ایم داشت با خواهرش زینب ..صدا زد داداش ! جد ما از ما بهتر بود رفت.مادر ما زهرا رو‌کشتن ..بابامون علی رو از ما گرفتن. بردارم امام‌حسن به شهادت رسید اما امید من تو بودی ..تو بری من به کی دل خوش کنم..همه رو آرام‌کردی زینبو‌ آرام کن..میدونی چرا ؟چون حضرت فرموده بود اون لباس قدیمی و لباس کهنه رو برای من بیار..مادرش زهرای مرضیه اون شب که لباس رو به زینب داد..فرموده بود دخترم هر زمان حسین این لباس رو ازت خواست بدون چند ساعت بیشتر مهمونت نیست. لذا صدا زد داداش همه رو آروم‌کردی من و آروم نکردی..منم آروم‌ کن داداش...ابی عبدالله اشاره ای به قلب زینب کبری کرد،زینب کبری آرام شد.. ابی عبدالله رفت جنگ‌نمایانی کرد همین قدر بگم‌ که از بعد عاشورا ضرب المثل عرب عوض شد..تا روز عاشورا همه از شجاعت علی می گفتن..اما ابی عبدالله روز عاشورا کاری کرد مردم اگه میخواستن از شجاعت بگن ضرب المثلشون‌حسین ابن علی بود ..نقل مقتل اینه:جوری ابی عبدالله جنگید این خللی که تو این سی هزار نفر ایجاد شده جلوه‌ کرد... زخم ها دونه دونه زیاد شد اولین زخم‌ماری ابی عبداللهاین بود..ابی عبدالله رو‌مرکب بود یکم ایستاد استراحت کنه..از شدت جنگ ضعیف شده بود..ضعف پیدا کرده بود. نوشتن سنگی رها شد..این سنگ به پیشانی ابی عبدالله نشست خون جاری شد..آقای ما این لباس رو بالا زد تا این خون رو از پیشانی پاک کنه سینه ی آقا هدف شد..نوشتن اینجا حرمله تیری به سینه ی ابی عبدالله زد..هنوز ابی عبدالله رو‌ مرکبه ..تیر به سینه ی حسین نشست مقاتل نوشتن انقدر شدت این تیر انقدر سنگین بود همین یه تیر کار حسین ابن علی رو تمام‌می کرد.ابی عبدالله هرچی تلاش کرد تیر از جلو‌ بیرون نیومد..نوشتن تیر از پشت سر درآورده بود.آقا تیرو از پشت بیرون آورد..مثل ناپدان خون از سینه جاری شد.. صدا زد.. "بسم الله و بالله علی ملت رسول الله" این یهضربه ی کاری بود که به ابی عبدالله زدن.. ضربه کاری بعدی کجا بود.. نوشتن زرعة بن شریک ملعون ابی عبدالله که روی اسب بود این اسب هی به چپ و راست می‌کشید حسین رو مراقب بود آقا نیفته.. نوشتن این زرعة بن شریک نیزه ای به پهلوی حضرت زد.."فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْض عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ" آقا با صورت راست به زمین افتاد.. حضرت وقتی میفرماد من صبح وشام برات اشک‌میریزم یا جداه..اشکم خشک بشه خون‌ گریه می کنم.. تا حالا دیدی کسی اشک‌هاش تبدیل به خون بشه؟ انقده دیگه اشک‌ ریخته اشکاش خشک شده داره خون میاد.. ضربه کاری بعدی خدا سنان رو لعنت کنه.. ارباب ما که افتاد رو زمین بعد کلی زخم که عرض کردم زخم‌های کم و بیش دیگه‌ای هم بود «من دارم کاری‌ها رو میگم.» سنان اومد جلو نیزه ای به ترقوه حضرت زد...ای کاش همین یکی بود نیزه رو بیرون آورد تو سینه حضرت فرو کرد.. دیگه این روانی ول نمی‌کرد حسینو، نیزه به سینه ی حضرت زد، نیزه رو انداخت..تیر وکمون‌ و‌ پیدا کرد اومد از یک قدمی تیر به گلوی حسین زد... امام باقر فرمود: پیغمبر نهی کردن حیوان‌ها رو اینجوری بکشن.. چه جوری؟ با نیزه زدن.. با شمشیر زدن.. با تیر زدن... با سنگ زدن ...با عصا زدن ..سنان معلون گفتم تیرو به سینه زد به ترقوه حضرت زد..تیر و‌ که به نیزه زد ابی عبدالله همه تلاششو کرد.. آقا به زحمت نشست.. دیدن دست برد زیر گلو‌ این خون گلو رو گرفت هی به صورت خودش میکشه..میگفت اینجوری میخوام برم پیش خدا..بگم‌ خدایا اینا حق منو بردن(خوردن) عمر سعد سوار مرکب دور قتلگاه می گشت می‌گشت می‌گفت برید، برید کار رو تموم کنید خیلی طول کشید ریختن سر ابی عبدالله.... ای حسین.. ↫ پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... _دهم_محرم آرمین غلامی۱۴۰۳ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 📽بشنویم | از‌جلسات👆👆 «مقتل خوانی و روضه ونوحه عاشورا,ع, » ◼️ صبح دهم محرم 🕌حسینیه شاملو"  کرمانشاه .حاج آرمین غلامی۱۴۰۳ 🏷روضه ی‌ عاشورا"ع"👇👇
|⇦•پنج تن یک تنه .👆👆. # و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده یازدهم_ محرم اجرا شده به نفسِ حاج آرمین _غلامی•✾•محرم۱۴۰۳ ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ نبریدم پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده *دیگه نفس نمونده نه برای من نه برای تو نه برای زینب ..* هیچکس نیست که بالای سرش گریه کنم مونس بی کسی من تک و تنها مانده «حسین جان...» کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آخه آبروی همه عریان روی صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر او را بردند *من دوروبریمامو میبینم میخوان داد بزنن نفس ندارن از بس امروز گریه کردن* بین یک گونی کهنه سر او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده باز چشمش به که افتاد رباب غش کرده باز هم آمده این حرمله ی وا مانده *همه رو بی بی زینب آروم کرد زینب بچه هایی که هی گریه میکردن یکی میگفت ببین عمه تو روخدا گوشوارمو اصن کندن گوشمو پرخون شده..یکی میگفت عمه! دامنم آتیش گرفت آتیش به پام رسید عمه..یکی میگفت عمه! معجرمو بردن هر کی یجور گریه میکرد .همه رو بی بی هر طور بود آرام کرد.همه آروم شدن اما یه وقت دیدن تو این آرامش که فقط یه صدای هق هق از بچه ها میومد همه دور هم جمعن تو این خیمه نیم سوخته دیدن یه صدا داره از بیرون خیمه میاد بی بی زینب اومد پشت خیمه دید بی بی رباب کنار یه تل خاک نشسته..هی به دلش میزنه مادر قربونت بره..بی بی دست گذاشت رو شونه رباب..رباب! اینجا امن نیست بیا بریم تو خیمه.. من به زور بچه ها رو آروم کردم..اگه میخوای گریه کنی بیا تو خیمه گریه کن..سرشو آروم گرفت بالا دید صورت رباب غرق اشکه..صدا زد زینب جان! الان وقت شیر خوردنشه امروز غروب اشتباه کردم آب خوردم الان شیر دارم شیرخواره ندارم...حسین* سر شب تا سحرش میزدنش سوخته بود بال و پرش میزدنش پشت خیمه رفته بود گریه کنه سر قبر پسرش میزدنش *خداروشکر محرم زنده موندیم وسینه زدیم... «شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام»* ↫『پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... دوم _محرم_ ۱۴۰۳ غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
🤞🤞 .حاج آرمین غلامی ای تکیه گاه مردم بی تکیه گاه حسین ما را نبوده غیر تو یک جان پناه حسین تو یک نگاه کردی و من مست آن نگاه دنیای من عوض شده با آن نگاه حسین من را به رنگ مشکی پیراهنم ببخش من را بخر شبیه غلام سیاه حسین من بی هوای تو نفسم بند می شود از شهد نام تو شده ام روبه راه حسین در کوچه های گم شده ی آخرالزمان با پرچمت شناخته ام راه و چاه حسین هر روزِ روضه خیر پس انداز کرده ام یک روزِ بی خیال تو عمرم تباه حسین خاکم به سر اگر که نمیرم برای تو من را بیا شهید غم خود بخواه حسین دست مرا برای همیشه رها مکن می ترسم از زمانه ی پر اشتباه حسین بیست و یکم و بیست و دوم محرم کاروان اسراء آل الله علیهم السلام را در چندین منزل توقف و گذر داده اند. بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزدیکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند. بزرگان فهمیدند که این سر نوارنی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. ها را به صدا در آوردند و حضرت را نفرین کرده وبرای با دشمنان آماده میشدند. پس آن شب کاروان در تکریت بماند وصبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند. اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹ در راه به رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند. ناگاه صدای و هاتفی از آسمان را شنیدند که درحال گریه هستند واین اشعار را میخوانند: "نساء الجن ساعدن الهاشمیات بنات المصطفی یبکین شجیات..." زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه وناله و زاری کرده ولباس سیاه به تن میکنند. آن شب را درکمال ترس کرده وصبح به سرعت رفتند. بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶ تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴ بعد ازآنجا اول به رسیدند و توقفی نکردند. "وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او وجد وپدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند. لشکریان به شهر حمله ور شدند وخانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا را نیز گذراندند. کاروان به نزدیکی رسید والی ملعون، شهر را بست وتا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت وبه مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند. ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شناخت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام" مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گریه وناله بلند شد. چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد. اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند وآنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند. پس به رسیدند درآنجا نیز شورش شد ومردم بپا خواستند وآن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف رفتند. ریاض القدس ج۲ص۲۶۳
رقیه خاتون..mp3
زمان: حجم: 5.66M
(س) ❌ .حاج آرمین غلامی سوم محرم_۱۴۰۳_کرمانشاه بند1 چند روزه که موهام نخورده شونہ//اشکای من روونه دارم میرم اسیری// به ضربه تازیونه دور و برم پره آتیش و دوده// زیر چشام کبوده تو که نبودی دشمن //گوشوارمو ربوده ببین لباس و معجرم سوخته تمومه پیکرم شده کوفته ببین که دخترت روی ناقہ نگاشو روی راس نی دوخته 🖤بابا… من الذی ایتمنی ایتمنی ایتمنی واویلا🖤 بند2 کتک خوردم میونه صحراخیلی//باکعب نی باسیلی ببین رخ رقیہ// شده کبوده و نیلی زجر ملعون تا من رو تنها دیده// اَمونمو بریده لگد که زد به پهلوم// موی منو کشیده جاموندم از مسیر و قافلہ بابا پاهام شده پر آبلہ پیادمو تو روی نی هایی میونه ما زیاده فاصلہ 🖤بابا… من الذی ایتمنی ایتمنی ایتمنی واویلا🖤 بند3 رو گردنم جای رد طنابہ// داریم میریم خرابہ تماشای سر تو // برای من عذابہ کوفه و شام بما رسیده آزار// توشهروکوچه، بازار امون ازین جسارت // میونه بزم اغیار شرابو روسر تو میریزه چشای شامیا چقدر هیزه خودم دیدم یه ملعونی میگفت ڪــه بین ما بفڪر ڪنیزه 🖤بابا… من الذی ایتمنی ایتمنی ایتمنی واویلا🖤 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❌لطفا حق روضه ادا گردد❌ باحال معنوی گوش کنید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سجاد_اسارت زینب آرمین غلامی ۱۴۰۳/دهه سوم کرم_کرمانشاه یکشنبه ۷مرداد👇