eitaa logo
مکروبه !
2هزار دنبال‌کننده
261 عکس
22 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی دقایقی پشت ویترینِ نداشته‌یِ دکه‌یِ کوچیک مش کاظم می‌ایستادم و لابه‌لای اون همه خِرت و پرتی که بی‌سلیقه کنار هم چیده بود، برایِ اون عروسکِ شق و رقِ خاک گرفته‌یِ کُنجِ قفسه، رویا پردازی می‌کردم. نه زیبا بود، نه لباسِ قشنگی داشت. نه مثل عروسکِ فاطمه_دختردایی‌ام_ تاج و آینه و شانه داشت. هیچ چیز قشنگی نداشت، ولی من دوستش داشتم. گاهی حتی گلیمِ خیالاتم رو فراتر از ردِ تار و پودِ پارچه‌ی خیسی که صبح به صبح از تمیزکاری مش‌کاظم به‌جا می‌موند روی شیشه‌ها پهن می‌کردم و دست نوازشی رو سر عروسک می‌کشیدم و به خودم می‌گفتم اینبار خواسته‌یِ خریدنش رو با مامان مطرح می‌کنم. آخرش هم دل به دریا زدم و یه روز میون شونه‌ زدن‌های مامان به موهام خواسته‌ام رو گفتم. فقط نگام کرد. می‌دونست که می‌دونم عروسک‌های فروشگاه نزدیک خونه‌ی خاله‌جون متنوع‌تر و شیک وپیک‌تره. می‌دونست که می‌دونــم مغازه‌ی مَشتی سر گردنه است با اون قیمت‌هایِ بی‌حساب و کتابی که دولا پهنا حسابشون می‌کرد. می‌دونست می‌دونم و توی نگاهش ریخت تموم نگفتنی‌هایی که باید حساب کار رو دستم می‌آورد. اما من دوستش داشتم! اون عروسکِ از مُد افتاده و خاک گرفته‌یِ تنها و غمبرک زده‌ی پشت ویترین رو دوستش داشتم و برا داشتنش اصرار داشتم. مامان به انتخابم احترام گذاشت و چادر گلدارِ کنارِ کاتی+ رو سَرش کرد و دوتایی رفتیم و خریدیمش. انتخاب خواهرم اما همون عروسک‌های شیک و پیکِ فروشگاه نزدیک خونه‌یِ خاله‌ بود. از اون‌ها که شعر می‌خوند و تکون می‌خورد، از اون‌ها که لباس پفی و چین‌ چینی داشت. شبیهِ عروسک فاطمه! بالاخره یه روز از دست خودم لجم گرفت، از انتخابم! از عروسکی که نه آوازی تو چنته داشت و نه ناز و ادا و احساسی. دلم می‌خواست عروسک خواهرم رو تصاحب کنم و عروسک خودم رو بندازم دور. خانجونم که حال و اوضاعم رو فهمید، بغلم کرد و کف دستم رو گرفت و برام از همون پولکی‌های تهِ جیبش ریخت و آروم دمِ گوشم زمزمه کرد: عروسکت چقدر چشماش قشنگه، آبیه مثل دریا از لباس زشتش گفتم از بی‌حرکتی و سکونش... هر چی بد گفتم، از خوبی‌هاش گفت و اینکه پای انتخابم بمونم.
مکروبه !
گاهی دقایقی پشت ویترینِ نداشته‌یِ دکه‌یِ کوچیک مش کاظم می‌ایستادم و لابه‌لای اون همه خِرت و پرتی که
از اون به بعد آویزه‌ی گوشم شد:  آدم‌ها باید توی زندگیشون پای خیلی چیزها بایستند. پای حرف‌هایی که می‌زنند، قول‌هایی که می‌دهند! پایِ انتخاب‌ها و یا اشتباهاتی که می‌کنند!!! که آدم‌ها وقتی درست انتخاب نکردند، نباید جا بزنند! نباید فرار کنند! باید بمونند، خطاهاشون رو بپذیرند و جبرانشون کنند.
هنگامه‌ی‌ِ گناه، به وقت سُر خوردن میانِ منجلابِ تباهی و تیره روزی، آن‌گاه که در زندانِ نفس زنجیر می‌شویم، نگاهِ مادرانه‌یِ تو را حس می‌کنیم و نجوای مهربانی که زمزمه می‌کند: نجات اهل عالم با حسینِ من است. یقین دارم؛ عاقبت اشک‌هایِ ما برای حسینِ تو تیرگی های‌ِمان را می‌شوید. _زهرا سادات🌱
از فرعون بدتر نداریم اما خدا به حضرت موسی می‌گن باهاش نرم صحبت کن؛ |فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى| _وقتی خطا از کسی دیدی بهترین کلمات و ادبیات رو برایِ آگاهی‌ش انتخاب کن.
مکروبه !
از فرعون بدتر نداریم اما خدا به حضرت موسی می‌گن باهاش نرم صحبت کن؛ |فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا ل
با بهترین روش‌ها، مردم را به عبادات و ظواهر و مصادیق دینی از جمله صدق، امانت، تقوا، ترک منکر، امر به معروف و سبک زندگی صحیح، هدایت کنید. |حضرت آقا جان🌱
ستاره‌ها همیشه تو آسمونن وَ فقط کافیه که شب شه تا دیده شن، تا بدرخشند تا سوسو کنان میونِ یه سیاهیِ پهناور؛ قشنگی‌هاشون رو به رُخ اهل زمین بکشند. می‌دونی رفیق نباید از تاریکیِ مشکلاتمون بترسیم، چون هر کدوم از ما تو دلِ سیاه‌ترین حوادث، یه ستاره‌ی براق و پرنوریم:) [به خودت اعتماد داشته باش] _زهراسادات🌱
Hamed Zamani - Shahre Baran (320).mp3
9.49M
🎵|دلِ‌ شکسته؛ قیمتی‌تره...
_رفقا خیلی به دعاهاتون نیاز دارم.
فقط با این پیام گریه کردم😭
آقاجونم یا حَسَنَ بْنَ عَلی امروز تو آغوشِ مهربونتون منو جا می‌دین؟ من امروز پناه آوردم به پناهگاه امنِ شما، شمایی که گفتی نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا پدری کن برام آقا جون
تو تاریکی‌‌هایِ دنیا و سختی‌ها و مشقت‌ها و رنج‌ها و دشواری‌هاش؛ چشمِ امیدِ ما به نورِ مهربون و هدایت گرِ شماست آقاجون شمایی که فرمودی: نحن نورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا
مکروبه !
تو تاریکی‌‌هایِ دنیا و سختی‌ها و مشقت‌ها و رنج‌ها و دشواری‌هاش؛ چشمِ امیدِ ما به نورِ مهربون و هدایت
ای نورِ مهربون بتاب وجودِ ظلمانیِ ما رو روشن کن ای نور مهربون سیاهی‌های ما رو روشن کن.
بچه‌ها من خیلی این روزها به دعاتون نیاز دارم، امروز که خریدارِ اشک‌هاتون پدرِ امام‌زمانِ، میون دعاهاتون منو یادتون نره‌‌ها خواهش میکنم دعام کنید
مولا جون نگاهت طراوتِ بارونه پناهِ دلای پریشونه
فیا مَنْ قَلَّ شُکْرى عِنْدَ نِعَمِهِ فَلَمْ یَحْرِمْنى وَ یا مَنْ قَلَّ صَبْرى عِنْدَ بَلاَّئِهِ فَلَمْ یَخْذُلنى اى که شکرم کنار نعمت‌هایش کم بود، اما از نعمت محرومم نکرد، و اى که صبرم نزد بلایش اندک بود، اما مرا وا نگذاشت وَ یا مَنْ رَانى عَلَى الْمَعاصى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَ یا مَنْ رَانى عَلَى الْخَطایا فَلَمْ یُعاقِبْنى عَلَیْها و اى که مرا بر گناهان دید، اما رسوایم نکرد و اى که مرا بر خطاها دید، اما بر آنها عذابم نکرد.
خدایِ مهربونم چطوری شکرتو به جا بیارم من آخه مهربون‌ترینم ممنونم ازت رفقا خیلی ممنون از دعاهاتون الهی خدا به دلتون نگاه اجابت بندازه
اِنّ مَعَ العُسْرِ یسْراً❤️
در ظلمتِ غبار آلودِ زمان، آن هنگام که بشریت در بند اسارتِ جهل و ضلالت به سر می‌برد، رحمتِ خدا رحمتی بی‌انتها به جهان هدیه داد. و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین'🌱 ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم... زهرا سادات^^ |
اِدْفَعُوا أَمْوَاجَ‏ الْبَلَاءِ عَنْكُمْ بِالدُّعَاءِ قَبْلَ وُرُودِ الْبَلَاء _و به چشم دیدم در نبردِ میان بلا و دعا دعا پیروز می‌شود.
وقتی دعایِ ابوحمزه می‌خونم و به این فراز می‌رسم ناخودآگاه اشکم روون می‌شه رو گونه‌هام، چند بار آروم و زیر لبی زمزمه‌ش می‌کنم؛ وَ مَا أَنَا يَا رَبِّ ؟ وَمَا خَطَرِى؟!♡ خدا جون مگه من چی دارم که انقدر برات مهمم؟ مگه من کی‌ام؟