خالِ سیاه عربی میخوانم و به قول خودِ حامد آقا عسگری قلبم را دودستی میگذارم توی منجنیقِ خیال و پرت میشوم چند صد کیلومتر دورتر از مرزهای ایران،
پرت میشوم تا به خود عربستان.
میروم بقیع، کنارِ عاقله سیدِ مادر گم کردهایی، به دیوارههای بقیع دخیل میشوم و مویه میکنم درد جدایی را.
مویه میکنم و مثل همهی شیعیان مادر گم کرده زار میزنم.
ورق به ورقِ کتاب را اشک میشوم و با ابر ورم کردهی روضههای مجسمِ پخش و پلایِ ذهن حامد عسگری باران میشوم.
مُحرم میشوم با اشکهایم و در ورودی مسجدالحرام به سجده میافتم و جوابِ سلام میدهم به آقایی که هیچ کس در سلام کردن نتوانست از او پیشی بگیرد:
[اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السِّراجُ الْمُنیرُ] 🌱
زهرا سادات"
#معرفی_کتاب
🌱|کتابِ اخبات
کتابِ اخبات، از آن کتابهاییست که دوست دارم چند بار دیگر هم بخوانمش و نکاتش را ریز به ریز گوشه و کنار جزوات و دفترچههایم یادداشت کنم.
استاد علی صفایی حائری در اِخبات، از حالت انکسار و دل شکستگی و خشیتِ باطنی که انسان را به وصالِ رحمت حق میرساند میگوید.
[ان الله عند المنکسره قلوبهم]🌱
این کتاب، مجموعهایی از خوف و رجاست، همراه با نکات مهم و کلیدیِ طریق بندگی و سرشار از مضامین عمیق و غنی.
برای آشنایی بیشتر،
قسمت کوچکی از نکته برداریهایی که از کتاب کردم را مطالعه کنید:
_اینها آفتهای ماست که در طاعت متوقعیم و در معصیت ناامید؛ در حالی که مطلوب از طاعت و عصیان، انکسار است. این دل شکسته است که محبوبیت دارد؛ ان الله یحب التوابین.🌱
_شیطان بدترین شرایط را برای تو فراهم میآورد اما تو نا امید نباش؛ چون تا ارزشی در تو نباشدشیاطین به تو هجوم نخواهند آورد.🌱
_باید به این توجه داشت که انسان هرچه شکسته تر شود، بهرمند تر میشود. 🌱
_اگر امروز جزو مخبتین نباشیم فردا که همه در صحرای محشر از ما وحشت میکنند و میترسند چه میخواهیم بکنیم؟ نه تنها همه میترسند که خودمان نیز از خودمان میترسیم. 🌱
این کتاب را از دست ندهید:)
✍🏻زهرا سادات"
#معرفی_کتاب
_هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی، مثل یک نوری پیرامون خودتان را روشن کنید… و میتوانید در این زمینه بهمعنای واقعی کلمه جهاد کنید_🌱
#معرفی_کتاب
#جهاد_تبیین
بدان ایدک الله🌱
*نصایح رهبر معظم انقلاب اسلامی به طلاب*
آشنایی من با این کتاب تو اپ طاقچه بود وقتی که با نظر یکی از کاربران مواجه شدم که میگفت؛
این کتاب، چراغ راه برای طلاب جوانِ، مبتنی بر نصایح بینظیرِ شخصیتی که سالها در کسوت دین تنفس کرده و پیرِ راه و آشنا با تمام پیچ و خم ها. نگاه جامع آقا و عمق دیدگاه های ایشان در این کتاب کم نظیر و حتی میشه گفت بینظیرِ.
اوصیکم به مطالعه این کتاب علی الخصوص طلابِ عزیز.
#معرفی_کتاب
خالِ سیاه عربی میخوانم و به قول خودِ حامد آقا عسکری قلبم را دودستی میگذارم توی منجنیقِ خیال و پرت میشوم چند صد کیلومتر دورتر از مرزهای ایران،
پرت میشوم تا به خود عربستان.
میروم بقیع، کنارِ عاقله سیدِ مادر گم کردهایی، به دیوارههای بقیع دخیل میشوم و مویه میکنم درد جدایی را.
مویه میکنم و مثل همهی شیعیان مادر گم کرده زار میزنم.
ورق به ورقِ کتاب را اشک میشوم و با ابر ورم کردهی روضههای مجسمِ پخش و پلایِ ذهن حامد عسکری باران میشوم.
مُحرم میشوم با اشکهایم و در ورودی مسجدالحرام به سجده میافتم و جوابِ سلام میدهم به آقایی که هیچ کس در سلام کردن نتوانست از او پیشی بگیرد:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السِّراجُ الْمُنیرُ🌱
زهرا سادات"
#معرفی_کتاب
تو را باید نوشید؛ کلماتت را، جملههایت را! جرعه جرعه با عطش، با تشنگی، با غم، میانِ استکانهای کمر باریکِ روضههای خانگی، میان ذکر یا حسینِ زیر لبیِ مادربزرگ، کنارِ پرچمهای عزا...
قصهیِ کربلا بخوانی آدم سابق نمیشوی.💔
زهرا سادات"
#معرفی_کتاب
#قصه_کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم علامه امینی در الغدیر به غامض ترین شبهات وارد شده به واقعه غدیر، پاسخ داده و کتابِ خط روشن برگزیده این کتاب ارزشمندِ که به مهمترینِ آنها پرداخته و به 40 مورد از شبهات اهل سنت پاسخ می دهد.🌱
#معرفی_کتاب
_چشمهایم در اورشلیم
یه کتاب مناسب حال و هوایِ نفسگیر و غمآلودهیِ این روزها:(
#معرفی_کتاب| #طوفان_الاقصی
آمیخته به بوی ادویهها
کتابم را میبندم. سر وصدایش کم کم میخوابد. حالا لِخ و لخ پنکهی روی سقف، جایگزین صدای کشتی و بوق لنجهایی میشود، که عرض اروند را میرفتند و میآمدند.
بوی خارک و رطبِ دست ننه مملکت جایش را با بوی خاک نم خوردهی حیاط عوض میکند و هوای نیمه ابری شمال مینشیند جای تصورات گرم و شرجیام از جنوب.
قلم قشنگی دارد خانم منوچهری. انگار گرمای دلچسب جنوب را پهن کرده روی کلمههایش و ماهرانه قصههای جذاب و پر ادویهایی از آنها ساخته.
هر چند که سرگذشت آدمهای داستانش تلخ بود. غم میخواست از هر کلمه غل بزند و بپرد بیرون و نفست را بگیرد.
زیرکانه برخی از گفت و گوها را با لهجهی جنوبی مینویسد.
انگار دست آدم را میگیرد و آرام میبرد سمت اسکله، کنار کشتیهای پهلو گرفته. وقتی داری بوی غلیظ و چسبناک ماهی را نفس میکشی؛ موجهای آبی دریا خیز بر میدارند روی پاهای برهنهات. غروب ها، شعلههای نارنجی پالایشگاه را میدیدی که در هوا میسوزند
و خاکستر دودشان را پخش میکنند در آسمان.
باید اعتراف کنم که این کتاب تمام حسهای آدم را درگیر خودش میکند. بویایی، بینایی، لامسه و شوری دریایش هم چشاییات را.
#معرفی_کتاب
کتابی که باهم کنار نیامدیم
آسمان کیپِ ابر. از اسمش خوشم آمد. خانم طاهری گفته بود هر بار که دستش به نوشتن نمیرود، قلم حسینی زاد هلش میدهد به نوشتن.
نیرویی، کنجکاوانه هُلم میداد بپرم توی آسمان کلمههای محمود حسینی زاد و ببینم از ابرهای پفکردهی ذهنش چه جملههایی سُر خورده روی کاغذ.
عکس روی جلدش، دوتا استکان خالی بود که خورده بودند به هم. انتظار تصویر یک آسمان آبی داشتم که تا خرخره ابر توی دلش دارد. ابرهای کومهایی و قلمبه. سفید و گوله گوله رویهم. اما دوتا استکان چاق خورده بودند بهم و جرنگ صدایشان ابرهای توی سرم را پراند. مقدمهی عجیبی داشت. داستان اولش غم داشت. مادر که گفت: "بیخود میگن قلب از گوشت و عضله ست، طاقتش از فولاد بیشتره!" انگار یک تکه گوشتِ رگ پیچ شده آمد جلوی چشمم، تالاپ و تالاپ و سنگین به خودش لرزید. پیرزن رنجور پاشکستهی پیچیده میان پتو هم.
از بعد داستان اول خواستم بگذارمش کنار. آن وقت اسمش میشد" کتابی که شاید زود ولش کردم". ادامهاش دادم اما. شاید اگر تا آخر میخواندمش میتوانستم بعدها عین خانم طاهری بگویم انرژی زای روزهای بیکلمه بودنم است. تا آخر خواندم. هر سیزده داستان را. جملههای خوب زیاد داشت. آدم باید منصف باشد. اما از آنهایی نبود که به دلم بنشیند. اسم این کتاب برای من کتابیست که باهم کنار نیامدیم.
#معرفی_کتاب